22:19

یادداشت / جمشید پوراحمد
خوانده بودم هرکس گونه‌ای از حیوانات را که پرورش دهد، از رفتار و خلق و خوی آن‌ها تاثیر می‌‎پذیرد و اگر گوشت آن را بخورد، این تاثیر بیشتر می‌‎شود! تصور کنید ما مردم عادی که این روزها مصرف‌مان گوشت مرغ است، شاید به همین دلیل است که یاد گرفته‌ایم نق بزنیم، ذلیل باشیم و سر به زیر… تا جایی که به واسطه همین وضعیت، همه جهان به ما هجوم آورده‌اند!
در اداره ارشاد استان گیلان یکی از مدیران از من پرسید؛ آقای پوراحمد چه می‌‎خوانی که هوش و حواست را برده؟!
گفتم یادداشت زیبا و تاثیرگذار آقای جواد کراچی در بانی‌فیلم برای«بانو شهلا لاهیجی» را می‌خوانم.
آقای مدیر ارشاد گفت این کی هست؟!
گفتم؛ کی، کی هست؟
گفت همین شهلا لاهیجی!
سکوت کردم و فقط افسوس خوردم، رئیس یک اداره ارشاد کشور بانو شهلا لاهیجی را نمی‌‎شناسد!
او بلافاصله پرسید؛ راستی پوراحمد خبر داری ریحانه پارسا به ایران برگشته!
گفتم کی هست؛ نمی‌‎شناسم… واقعا هم نمی‌شناختم.
با خود اندیشیدم، در فرصت کوتاه و گرانقدر زندگی، بسیار انسان‌های بزرگ و قیمتی را در بی‌کفایتی‌هایم جا گذاشتم و هنوز هم آنان را نمی‌‎شناسم…
من از این نسل جوان امروز که در مواردی بسیار دوست داشتنی، خلاق و خارق العاده هستند و در مواردی بسیار ترسناک و هولناک خیلی توقع و انتظاری ندارم. اما به نظر شما در این فرهنگ و هنر که برای تخریب و ویرانی‌اش سرمایه گذاری شده، نباید همه آستین بالا بزنند و از فرهنگ مملکت حفاظت و نگهداری کنند؟
جای تأسف و شرمساری‌ست که رییس یک اداره ارشاد که قاعدتاً باید ماهیت وجودی‌اش با فرهنگ و ادب و فرهنگیان و ادبیان همین باشد، بانو شهلا لاهیجی را نشناسد اما از آمدن بازیگری که علی‌الظاهر برای خودش معضلی‌ست باخبر…!
بانو لاهیجی را در گذر زمان و در کنار منوچهر نوذری شناختم‌ و برای کوچ‌اش فقط افسوس می‌خورم و متاسفم.
بسیار جای شرمندگی‌ست که در بودن چنین گلی از گلستان ادب ایران، ارج نهادیم.
در کمال احترام و شرمندگی از افراد و اشخاص حاضر و فعال در کنش‌های سیاسی-اجتماعی، خواهش می‌کنم لطف بفرمایند و به سنگ قبر این بانوی محترم و بزرگزاده فرهنگی، کاری نداشته باشند!

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *