یادداشت / جمشید پوراحمد
خوانده بودم هرکس گونهای از حیوانات را که پرورش دهد، از رفتار و خلق و خوی آنها تاثیر میپذیرد و اگر گوشت آن را بخورد، این تاثیر بیشتر میشود! تصور کنید ما مردم عادی که این روزها مصرفمان گوشت مرغ است، شاید به همین دلیل است که یاد گرفتهایم نق بزنیم، ذلیل باشیم و سر به زیر… تا جایی که به واسطه همین وضعیت، همه جهان به ما هجوم آوردهاند!
در اداره ارشاد استان گیلان یکی از مدیران از من پرسید؛ آقای پوراحمد چه میخوانی که هوش و حواست را برده؟!
گفتم یادداشت زیبا و تاثیرگذار آقای جواد کراچی در بانیفیلم برای«بانو شهلا لاهیجی» را میخوانم.
آقای مدیر ارشاد گفت این کی هست؟!
گفتم؛ کی، کی هست؟
گفت همین شهلا لاهیجی!
سکوت کردم و فقط افسوس خوردم، رئیس یک اداره ارشاد کشور بانو شهلا لاهیجی را نمیشناسد!
او بلافاصله پرسید؛ راستی پوراحمد خبر داری ریحانه پارسا به ایران برگشته!
گفتم کی هست؛ نمیشناسم… واقعا هم نمیشناختم.
با خود اندیشیدم، در فرصت کوتاه و گرانقدر زندگی، بسیار انسانهای بزرگ و قیمتی را در بیکفایتیهایم جا گذاشتم و هنوز هم آنان را نمیشناسم…
من از این نسل جوان امروز که در مواردی بسیار دوست داشتنی، خلاق و خارق العاده هستند و در مواردی بسیار ترسناک و هولناک خیلی توقع و انتظاری ندارم. اما به نظر شما در این فرهنگ و هنر که برای تخریب و ویرانیاش سرمایه گذاری شده، نباید همه آستین بالا بزنند و از فرهنگ مملکت حفاظت و نگهداری کنند؟
جای تأسف و شرمساریست که رییس یک اداره ارشاد که قاعدتاً باید ماهیت وجودیاش با فرهنگ و ادب و فرهنگیان و ادبیان همین باشد، بانو شهلا لاهیجی را نشناسد اما از آمدن بازیگری که علیالظاهر برای خودش معضلیست باخبر…!
بانو لاهیجی را در گذر زمان و در کنار منوچهر نوذری شناختم و برای کوچاش فقط افسوس میخورم و متاسفم.
بسیار جای شرمندگیست که در بودن چنین گلی از گلستان ادب ایران، ارج نهادیم.
در کمال احترام و شرمندگی از افراد و اشخاص حاضر و فعال در کنشهای سیاسی-اجتماعی، خواهش میکنم لطف بفرمایند و به سنگ قبر این بانوی محترم و بزرگزاده فرهنگی، کاری نداشته باشند!
بدون دیدگاه