8:08

یادداشت / جمشید پوراحمد

ناهید پوراحمد عزیز…
یادت هست از زبان بهرام بیضایی می‌گفتی؛ اشکالی در کار دنیاست که گریه رفعش نمی‌کند.

اینکه امروز چهل روز است که نمی‌دانم کجایی؟!
اینکه در طول و عرض زندگیت بهشتی نبود و قطعا‌ در خواب عمیق ابدی هم از بهشت خبری نیست!
اینکه در بهترین شرایط وفاداری و انسانی، عزادارانت از هفته دوم به دنبال زندگی خود رفتند و می‌روند!
ناهید عزیز در پیرامون زندگی، آدم‌هایی که در بعضی اوقات بسیار به ما نزدیک هستند؛ شغل‌شان، هم زنده و هم مرده‌خواری است!
با یک سری فاکتورهای تاریخ مصرف گذشته؛ مثلاً زنی که ۲۵بچه یتیم، نانی در سفره ندارد اما در همین‌جا، خیریه ورشکسته‌ای هست که می‌تواند به کل مردمان سوئیس کمک کند!
دانشجویی که تو لاس وگاس تحصیل و ۱۵سال است نتوانسته شهریه دانشگاهش را پرداخت کند، خلاصه گوش بری و در واقع اخاذی را پیشه خود کرده تا چرخ زندگی‌اش بچرخد!
ناهید جان منو ببخش که امروز می‌خواهم با مرگ تو تجارت کنم(!) تا شاید تاثیری در میزان گناه جمعی ما نسبت به رفتن زود و یا دور هنگام عزیزانمان باشد.
حساب کنیم تمام هزینه های یک مرگ را!
حساب کنیم تمام زمانی که هزینه می‌شود.
حساب کنیم جای خالیش و در مواردی از دست دادن بانک عاطفی زندگی‌مان را و… حساب کنیم…؟!
من حساب کردم!
قدرت کوتاهی، بی‌مهری و بی وفایی = با مرگ یک انسان…
…و قدرت، ایثار، مهر، عاطفه، عشق و محبت = با زندگی…
در این صورت مرگ هرگز قدرت تخریب و تجاوز نخواهد داشت.
چارلی چاپلین به فرزندش گفت؛ من در شعبده‌بازی روی طناب راه رفته‌ام و می‌دانم چقدر این کار دشوار است؛ اما به جرات به تو می‌گویم که آدم بودن و روی زمین عادی راه رفتن از همه سخت تر است!

1 دیدگاه

  • هزاران درود به استاد عزیز و ارجمند جناب پور احمد و تسلی خاطری مجدد به روح بزرگ و بزرگ منش شما استاد گرانقدر برای غم از دست دادن جواهر عزیزتون و مشقات بعد از از دست دادن…. امیدوارم که هر دوی این مشقات رفع شود و هر دوی دل و نگاهتون مثل همیشه گرم و به دور از غم شود برقرار باشید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *