18:29

یادداشت / جمشید پوراحمد

شدم از عشق تو شیدا کجایی؟
به جان می‌جویمت جانا، کجایی؟
همی پویم به سویت گرد عالم…
همی جویم تو را هر جا، کجایی؟
دیده بودم هندی‌ها وقتی می‌خواهند میمونی را شکار کنند، سیبی را در کوزه‌ای می‌گذارند که دهانه‌ای باریک دارد، میمون زمانی که دست در کوزه می‌کند و به برای بیرون آوردن سیب به آن چنگ می‌اندازد، دیگر دیر شده و گرفتار می‌شود، میمون بدینگونه گرفتار می‌شود… تو هم نگاه کن ببین به چه چیزی در زندگی چنگ انداختی که تا این حد گرفتار شدی؟!
اگر ترس است رهایش کن، قضاوت، خشم، نگرانی، مقایسه، حسرت و احساس گناه است رهایش کن… اما من در طول زندگی در هیچ کوزه با دهانه باریک چنگ نینداختم و متاسفانه احساس گناهم را نمی‌توانم و نباید رها کنم.
نگار نوجوان بود و دلش را واگذار و رسم عاشقی را پیشه کرد و تا آخرین لحظه زندگی‌اش همچنان عاشق، پشتیبان و حامی همسر و شریک زندگی‌اش ماند و من هنوز هم نمی‌دانم که باید به عنوان پدر در روز دلدادگی‌اش «سد» می‌شدم‌ و یا «راه»؟!
نگار عشقش را عاشقی کرد؛ در قاموسش معامله نبود.
در دو مراسم گذشته به غیر از داغ و درد و رنجم، با استشمام بوی برگزاری شو و یا غفلت و بی مهری مواجه بودم، مثل عکسهای نمایشی که از ویدیو اسکرین پخش شد!
همسر گرامی نگار عزیز، گله دارم؛ باید به یاد می‌داشتی و داشته باشی که نگار در دامن پر مهر مادرش، مادری پرآوازه، مادری از جنس تمام زیبایی‌ها و مادر دوست داشتنی سرزمین ایران «‌پروین‌دخت یزدانیان» قد کشید و مالک روح تنومندی شد. ریش و قیچی را به دستت سپردیم، اما این قرارمان نبود که تا این اندازه خودبین باشی!
آقای دکتر…!!! آقای دکتر من برای شما که همسر نگار و برای اجتماع بزرگی که در آن زندگی می‌کنم دکتر جمشید پوراحمد خالق ۷۲ اثر هنری هستم… نه جمشید پوراحمد!
اما همه ایام برای دخترکم نگار نازنین فقط بابا جمشید بودم، کاش می‌بود و مرا به جای بابا جمشید، مجنون، دیوانه، خل، چل و یا مسخره صدا می‌کرد…
آقای دکتر یادتان که نرفته؟! هویت و عقبه نگار از یک خانواده هنرمند بود، خانواده پوراحمد در سیطره هنر این سرزمین پرآوازه و صاحب نام هستند.
آقای دکتر؛ چرا نیمای عزیز نیمه دیگر نگار نازنین را ندیدی؟! آقای دکتر نیما پوراحمد جوانی از جنس شایستگی، معرفت و مهربانی با یک گلستان دکتر صاحب نام، ارزنده و ریشه‌دار، دوست و همکار که من تا آخرین لحظه زندگی، بزرگی، منش و محبت شان را فراموش نخواهم کرد و سر تعظیم در مقابل تک تکشان فرود خواهم آورد و در پایان اگر نگار پوراحمد با حافظ و مولانا انس و الفتی داشت آموزگارش بهمن مفید بود و اگر نمایشنامه‌نویس و زیبا‌ نویس از آب درآمد، نتیجه سه سال زندگی مشترک با منوچهر نوذری بوده…
نگار عزیز نوشته های پرمفهوم، عاشقانه و زیبایت را در دسترس خوانندگان، دوستان و طرفدارانت خواهم گذاشت و مطمئن باش نیما از موجودیت داشته‌ها و خاطره‌هایت حفظ و نگهداری می‌کند.

3 دیدگاه

  • بند بند وجودم درد است ز درد دوست
    بند بند این شعر تقدیم شما جناب دکتر پور احمد عزیز و بزرگ‌منش مخلص و دوستدارتان امیر

    درون سینه ام جز یادت غمگسار ندارد
    جسم و روحم جز تو با کسی کار ندارد

    رازِ دلِ‌تنگم‌ شب ها با قاصدک میکنم
    جز او کَس خبر از این دل بیقرار ندارد

    روزها از پی هم میگذرند اما چه سود
    آن روزهای با تو بودن اما تکرار ندارد

    حرام‌است دمی‌خواب‌ِراحت بی‌یادت
    آه‌ که چشم‌ِ عاشقه‌منتظر روزگار ندارد

    عاشقِ سرو قد ز دوری کمر خم میکند
    هشدار که‌عاشقت‌رنگ‌بر رخسار ندارد

    بوی‌هزار گل ز بوستان‌ به‌ مشام‌میرسد
    میان‌آشنایان‌بوی‌‌یک‌آشنا این‌‌دیار ندارد

    .
    گر ‌میگذری‌ز کوی‌عشق‌جانانه‌قدم بردار
    عشق است‌و هفت‌وادی‌راه‌هموار ندارد

    رازیست میان‌دلدار و دلداده‌هرکس نداند
    دوای‌درد قلب عاشق‌بیمار هر عطار ندارد

    نگاه پژمرده ی عاشق را که عطار نداند
    جز دست پر مهر معشوق، پرستار ندارد

    نگارم بیا با صدایت جانی تازه عطایم کن
    عشق عاشق بی نگاه معشوق اعتبار ندارد

    #ԹʍɿՐ ❇️

  • نگاردرقلب دوستدارانش تاابد زنده است.
    مرده کسی است که قدرمحبت وعشق واقعی وخالصانه رانداندجناب پوراحمد عزیزمیدانم هیچ پندی نمیتواند ازدرد شما بکاهد
    زبان بزرگان پرازپند بود
    تهمتن به درد ازجگربند بود واین شعرتقدیم به روح پاکش
    امشب کتاب خاطره رابازمیکنم
    تا آخرین نگاه توپرواز میکنم
    تاهرکجاکه فاصله فریاد میکشد
    این دردرابه گریه براندازمیکنم
    بی تو تمام پنجره های شکسته را
    باغربت شبانه هم آوازمیکنم
    درکوچه کوچه شهری که نیستی
    داغ تورابنفشه ترین رازمیکنم
    امشب به یادکوچ غریبانه ات نگار
    این سینه راشکسته ترین سازمیکنم

  • تقدیم به پدری مهربان و دوست داشتنی
    /…چرا رفتی چرا من بیقرارم…/
    به سر سودای آغوش تو دارم
    /…نگفتی ماه تاب امشب چه زیباست…/
    ندیدی جانم از غم ناشکیباست
    /…چرا رفتی چرا من بیقرارم…/
    به سر سودای آغوش تو دارم
    /…خیالت گرچه عمری یار من بود…/
    امیدت گرچه در پندار من بود
    /…بیا امشب شرابی دیگرم ده…/
    زمینای حقیقت ساغرم ده
    /…چرا رفتی چرا من بیقرارم…/
    به سر سودای آغوش تو دارم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *