18:21

یادداشت / جمشید پوراحمد

اگر به دامن وصل تو دست ما نرسد
کشیده‌‎ایم در آغوش آرزوی تو را

روزگار تکرار نشدنی و ماندگاری که زود گذشت… افتخار برای بنده بود که به واسطه تقی ظهوری، در کنار فردین عزیز، اسطوره سینما، جوانمردی و انسانیت قرار بگیرم؛ کنجکاوی‌ام و غنیمت شمردن فرصت برای بیشتر دانستن برای فردین عزیز گلایه‌آمیز نبود و او از این موضوع هیچ نارضایتی نداشت. از طرفی حضور تقی ظهوری به عنوان پدرخوانده و وجود دوستانی چون زنده‌یاد فروزان، پوری بنایی، فریده نصیری، شهلا ریاحی، سیامک یاسمی، مهدی مصیبی، میری، وحدت، ارحام صدر و منوچهر نوذری که سپرده‌های فراوانی از خاطرات با فردین داشتند، در حافظه‌ای آمیخته با عشق و علاقه من، جا خشک کرد و ماند و همچنان هست… این خاطرات و دانسته‌های من از زنده‌یاد فردین کجا و رفاقت و همکاری شما با آن هنرمند عزیز کجا.
یادداشت بسیار زیبا، تاتیرگذار و دلسوزانه جنابعالی را مثل همیشه در چند پرده خواندم. تفاوت انکارناپذیری بین نگاه بنده با جنابعالی وجود دارد! هر چند اساس هر نگاه برگرفته‌ از شخصیت، ذات، خرد، منش و دانش انسان‌هاست؛ عالیجناب مولانا فرمودند؛
هرکسی از ظن خود شد ‌یار من
از درون من نجست اسرار من
اولین تفاوت این است که درون آنچه شما نوشته و می‌نویسید، نوای استاد بنان، خوانساری و شجریان با موسیقی‌ لوریس چکناواریان و هانس زیمر شنیده می‌شود… اما از نوشته‌های بنده، در بهترین شرایط، موسیقی حسین واثقی و اسفندیار منفردزاده به گوش می‌رسد!
می‌دانم که ادبیات نوشتاری بنده هنوز بی‌تاثیر از سال‌های حضورم در لاله زار نیست، اما ادبیات فاخر نوشته‌های شما ریشه در ادبیات کهن ایران دارد…؛ پس خیلی از بنده انتظاری نیست!
روزگار امروزمان… روزگار پنهان‌کاری، تظاهر، ریا و اغراق‌گویی است!
اولین سئوالم از آقای رضا رویگری… همان گفته حکمت‌آمیز و ضرب‌المثل است؛ جیک جیک مستونت بود، فکر زمستونت بود؟!
آقای رویگری؛ اعتبار هنرمندانی همچون اکبر مشکین و رامین فرزاد در سال‌های فعالیت هنری‌شان نسبت به شما هزار چندان است؛ ضمیر و ذات‌شان لوحی از شیشه بود و باطن‌شان را می‌‎توانستیم ببینیم.
هنر، اعتبار، محبوبیت و شخصیت‌شان سنجاق به دل طرفدارانشان بود و فقط اندکی از دوستان و همکاران خبر از زندگی و دل ویران‌شان داشتند!
کاش اجازه داشتم و از نعمت‌اله گرجی و سعدی افشار می‌گفتم … می‌گفتم که در مواردی نان در خون زدند ولی کرامت، عزت نفس و غرور خود را به حراج نگذاشتند و اعتبارشان را مضحکه دست شومن‌های فرصت‌طلبی نکردند که با شوهای تکراری‌شان، شما را بازیچه قرار دادند!
آقای رویگری دستمزد شما در سریال مختار به اندازه ساختن یک زندگی نسبتا خوب تا پایان عمر اکتفا می‌کرد… به نظر شما باد برد! یا… باد برد؟!
عزیزاله حاتمی روحش شاد، می‌گفت؛ صبح‌ها که دکمه‌های لباسم را می‌‎بندم… به این فکر می‌کنم که چه کسی آنها را باز می‌کند؟ خودم یا مرده‌شور؟!

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *