16:45

یادداشت / سعید مطلبی

سكانس(١)
بامهدى صباغ زاده حساب كتابى داشتيم بابت سريال ( دزدان مادربزرگ) گفت شراكتى دارد در فيلمى( احتمالاً خواهران غريب) وپيشنهاد كرد بجاى طلبم نصف سهم اودر فيلم را بگيرم ومن قبول كردم.
سكانس (٢)
مهدى باكيومرث آمده بودند منزل ما وموضوع اينكه كسى ميخواست سهم صباغ زاده را دراين فيلم بخرد اما همه سهام اورا ميخواست وصباغ زاده نگران بود كه مبادا من نخواهم سهم خودم را بفروشم، درجا گفتم كه اجازه دارد سهم مراهم واگذار كند به همان مبلغى كه خريده بودم ، وقتى ورقه واگذارى راامضاء ميكردم كيومرث ازصباغ زاده خواست سهم اوراهم ( كه گويا پنجاه درصد فيلم بود ) به خريدار واگذار كند، بااينكه دخالت دركار ديگران عادت من نيست خرق عادت كردم وازكيومرث خواستم سهمش را نفروشد واضافه كردم كه بنظر من اين فيلم فروش خيلى خوبى خواهد داشت، اصفهانى بازى درآورد وپرسيد : توكه اينهمه به فروش فيلم معتقدى پس چرا ميخواهى سهم خودت را به همان قيمتى كه خريده اى واگذار كنى؟ توضيح دادم كه درحال حاضر مسئله من گرفتارى مالى صباغ زاده أست كه اگر من بافروش سهمم موافقت نكنم خريدار سهم صباغ زاده راهم نميخرد ، سهمم را ميفروشم تااوهم بتواند سهمش را بفروشد ومشكلش حل شود، بالاخره باصحبت هاى من كيومرث از فروش سهمش منصرف شد.
سكانس(٣)
فيلم به نمايش درآمد وفروش خيره كننده اى كرد( به نسبت فروش فيلم ها در آن زمان). فروشى كه هيچ كس آنرا باور نميكرد.
سكانس(٤)
مدتى بعد كيومرث را درمجلسى ديدم ، حتى قبل ازسلام عليك گفت: ميدانى من چقدر بتو مديونم ، اگر آن روز مانع من در فروش سهمم نميشدى امروز ازغصه دق ميكردم. وشرح داد كه ازقبل فروش فيلم سهم بسيار خوبى نصيبش شده. وقتى اين حرفها را ميزد كماكان همان چين آزار دهنده هميشگى را برپيشانى داشت، لبخند نميزد، اثرى ازشادى وموفقيت در چهره اش نبود . به شوخى گفتم: پس اقلا يك لبخند بزن تا بفهمم حالت خوبه. چهره اش تغييرى نكرد اما صدايش آهسته تر شد ، انگار كه دارد حرف محرمانه اى را ميگويد گفت:
ببين ، حال من وقتى خوبه كه بتونم كارم روبكنم ، دنبال ويلاى لواسان ياماشين مازاراتى يا بليط فرست كلاس وهتل پنج. ستاره براى سفر هام نيستم، صبح يك لقمه نون ويك تكه پنير ويك استكان چاى ازسرم هم زياده. شب هم يك نصفه ساندويچ سوسيس برام شام شاهانه است ، فقط بزارن كارم رو بكنن وفيلمم را بسازم ، وتوضيح داد كه فيلمنامه فيلم تازه اش در يكى ازاين هفتخوان هاى دولتى گير كرده است.
سكانس(٥)
جمشيد پور احمد. برادر كيومرث را بعد از آنكه يادداشتى درباره من ، در( بانى فيلم) نوشته بود شناختم ، گاهى تلفنى ميكرد، گاهى پيامى ميداد وتاآنجا كه يادم هست دوبارهم به ملاقاتم آمد. پرسيدم چكار ميكند؟ وتوضيح داد كه ده سالى است مشغول ساختن مجموعه ايست درباره اقوام ايران، تشويقش كردم اما ديدم دل پر دردى دارد ازآزار بعضى ازمسئولين استانها وگاه حتى آدم هاى نامسئول، محض دلدارى گفتم. كارت كاريست كارستان وماندنى ولازم وجاودان ، بهتر است كمى تحملت رازيادتر كنى وتوقعت را كم، نگاهم كرد وگفت:
من يك لقمه نان ويك تكه پنير ويك فنجان چى براى صبحانه ازسرم هم زياده وشب يك نصفه ساندويچ برايم ميشود. شام شاهانه.
كلمات برايم آشنا بود ، بى آنكه جوابى بدهم انديشيدم؛ اين دوتا برادر، ديوانه وار ومجنون صفت فقط عاشق كارشان هستند
سكانس بدون شماره.
آقاى مسئول صفحه وگروه. آن عكس آخرين كيومرث پوراحمد را در صفحه بگذاريد، وبارها وبارها تكرارش كنيد تا همه ببينند ، دل نازك هايى كه ديدن حقيقت احساساتشان را جريحه دار ميكند ، باكمال احترام به خدمتشان ، ميتوانند سرى به هزاران صفحه وسايت كه مملو ازشوخى و هزل وجوك است مراجعه كنند، اما آخرين تصوير كيومرث پوراحمد ، نشانه وروايتگر سينماى امروز ماست، سينمايى آلوده به باندبازى ، وگنگ وروابط مافيايى ومركز پولشويى وباج دهى وباجگيرى ودهها كثافتكارى ديگر. اين عكس را بارها بگذاريد تا آقاى وزير ارشاد ببيند، تا آقاى رييس سازمان سينمايى ببيند، تا آقاى رييس خانه سينما ببيند، تاسرمايه داران وپولشويان سينما ببينند، تاكميسيون ارزيابى ياهراسم كوفتى كه دارد ببيند ، اتفاق كوچكى نيست، آدم كوچكى ازبين نرفته است ، تصوير بى اهميتى در مقابل چشم بيننده نيست ، اين كيومرث پوراحمد، صاحب دهها فيلم مطرح، صاحب دهها جايزه معتبر ، سازنده قصه هاى مجيد كه درخاطره ميليون ها تماشاگر وچند نسل ، چون نقشى برسنگ ماندگار است، اين اتفاق كوچكى نيست ، نگذاريد با چند كلام تسليت وهمدردى ماستماليش كنند، آن تصوير فجيع وآن تن برومند آويخته از ميله آهنى، باآن زمينه حقارت بار يك فاجعه بزرگ دردناك درعرصه سينماى ايران است. آن تصوير، فقط تصوير كيومرث پور احمد نيست، تصوير سينماى ايران است وتصوير هزاران سينماگر بيكار ، بى پول وبى آينده اى كه هركدام دردرون خود آرزو ميكنند ايكاش جاى كيومرث بودند وازذلت اين زندگى پرازدرد وشرم وخجالت ازاهل وعيال راحت شده بودند.

آقاى رييس جمهور، آقاى وزير ، إقاى رييس سازمان سينمايي ، آقايان خانه سينما، اي كسانى كه هنوز دراين زمانه بى وجدان، درون باطن خويش حضور وجدان را احساس ميكنيد، امروز كيومرث پوراحمدى وجود ندارد، به فكر هزاران سينماگر درمانده اى باشيد كه آرزو دارند جرئت كيومرث را داشتند وخود را از رنج اين زندگى پررنج خلاص ميكردند
بخاطر خدا نگذاريد تصوير سينماى امروز ايران ، تصوير بدار كشيده شدن كيومرث پور احمد باشد.
اگريافتن برادر او، جمشيد پور احمد در دورافتاده ترين دهات وآبادى هاى بلوچستان براى شما سخت وزحمت افزاست، درهمين كنارگوشتان هزاران هنرمند وجوددارد كه به نان شب محتاجند.
احتياج به آدرس داريد؟
سعيد مطلبى

1 دیدگاه

  • حجت بقایی:
    اسطوره سینمای کودک ایران در تنهایی درگذشت !

    دکتر حجت بقایی عضو خانه سینما و برنامه ساز اسبق تلویزیون و تکنسین استودیو این روزهای شبکه باران در یادداشتی به درگذشت استاد کیومرث پوراحمد واکنش نشان داد :
    بقایی در یادداشت خود نوشت .
    رسانه ها خبری را منتشر کردند : کارگردان چیره دست و فیلم ساز خوب قصه های کودک کار  ناتمام کودکی را تمام کرد.
    در آغاز سال جدید که همه منتظر اتفاقات خوب و خوش بودیم به ناگاه خبر پرکشیدن دستیار استاد نادر ابراهیمی ما را در بهت و اندوه فرو برد.
    و من در اینجا هستم دور از قیل و قال فیلمها و سریالها،سالهاست که به توصیه اساتیدم خصوصا همان استاد نادر ابراهیمی عزیز ، دست از سینما شسته ام . گاهی دست به قلم می برم و یا پشت دوربین می روم ، ولی حواسم به نصایح اساتیدم است که جوگیر نشوم .
    انتهای هنر در این کشور زیبا تنهایی است و بس .
    این را بسیاری از هنرمندان فریاد زدند و رفتند . و آنها که باید بشنوند شنیدند و دیگران نیازی به شنیدن ندارند .
    چند وقت پیش استاد معتمدی پشت تریبون جشنواره فجر گفتند : شرمنده خانواده شان هستند که نتوانستند مایحتاج اولیه ایشان را تهیه کنند . . .
    چه اتفاقی افتاد ؟ 
    چند وقت قبل خودم شاهد بودم استاد بازیگری تصادف کرد ، هشت ماه در خانه خوابید ، هیچ کس زنگ نزد ببیند کجاست . 
    ما هم که زنگ می زدیم ، وظیفه شاگردیمان بود .
    خشایار الوند طنز نویس تلویزیون ایران چرا باید در آن سن سکته کند ؟
    یا . . .
    خدا به تمامی هنرمندانی که عاشق هنرند به برکت این روزهای پرخیر و برکت ، صبر عنایت کند.
    درگذشت استاد کیومرث پوراحمد را به خانواده آن مرحوم و جامعه هنری ایران تسلیت عرض مینمایم و از خداوند مهربان خواستار بخشش در ماه غفران و رحمت و بهشت ابدی برای ایشان هستم.

    دکتر حجت بقایی
    کوچکترین شاگرد استاد نادرابراهیمی
    عضو اسبق خانه سینما
    عضو جامعه بین المللی فیلمسازان و فیلمنامه نویسان

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *