14:15

دکتر فاطمه عبدی / روانشناس

اهل بازی‌های کامپیوتری نیستم. خوب یا بد. شاید از نظر عده‌ای به نظر عقب‌ماندگی از زمان، پیشرفت و تکنولوژی‌های جدید بیاید اما حتی زمانی که کودکانم با شوق و شیفتگی کاراکترهای منفی بازی‌هایشان را میکشتند، می ترسیدم! ترس از این که مبادا کشتن انسان‌ها، لحظه‌ای در ذهن‌شان، ساده‌انگاری و امری عادی تلقی شود.
با پیشرفت صنعت «بازی سازی» رفته رفته فضاهای زیست شخصیت‌های مجازی، واقعی‌تر می‌شود چنانچه گاه برای بازیگران این بازی‌ها تبدیل به بخشی از واقعیت دنیای‌شان می‌شود.
گویی هر روز هزاران دنیای جدید متولد می‌شوند. دنیاهایی که از دنیاهای مجازی روز قبل واقعی‌تر و باور‌پذیر‌تر هستند. حتی اگر مثل من برای ورود به این دنیاها تا به امروز مقاومت کرده باشید و یا حداکثر یک سر کوتاه به آن زده و فورا به دنیای واقعی‌تان برگشته باشید؛ باز هم نمی‌توانید تولد این دنیاهای جدید و زیست میلیون‌ها انسان در این فضاها را نادیده بگیرید. شخصیت‌های تخیلی که روز به روز پیچیده‌تر می‌شوند؛ چه به لحاظ ظاهر و پوشش و چه به لحاظ مسیر و داستان‌های زندگی‌شان.
حق انتخاب دارید چه کسی بشوید، با چه لباس و جنس و ملیت و حتی قدرت و شخصیتی. هر چه که اراده کنید؛ هر که می‌خواهید می‌شوید؛ حتی کسی متضاد آنچه واقعا هستید.
اگر در دنیای واقعی شخصی ترسو هستید؛ بروید شجاع‌ترین و جسورترین مبارز بازی شوید!
اگر در دنیای واقعی «خودپنداره» زشت و نازیبایی از خود دارید؛ بروید زیباترین شخصیت بازی شوید!
اگر در دنیای واقعی ضعیف، وابسته و دنباله‌رو هستید، بروید قوی‌ترین و قدرت‌مند‌ترین لیدر گروه در بازی شوید!
اگر در دنیای واقعی دوستان زیادی ندارید و کسی از مصاحبت با شما لذت نمی‌برد، بروید و در بازی تبدیل به محبوب‌ترین و جذاب‌ترین شخصیت شوید!
اگر در دنیای واقعی نمی‌توانید پول زیادی کسب کنید؛ بروید و در بازی، هزاران کیسه طلایی از زر و زیور برای خود به دست بیاورید!
اگر در دنیای واقعی همیشه ظلم‌پذیر بوده‌اید و دیگران برای شما قلدری کرده‌اند؛ بروید و در بازی حساب همه‌شان را برسید و با فجیع‌ترین شیوه آنها را بکشید..!
بازی‌های کامپیو‌تری بسان «‌مکانیزم‌های دفاعی» هستند که ما وقتی نمی‌توانیم در زندگی‌مان با واقعیت‌ها مواجه شویم از آنها استفاده می‌کنیم. سپری در برابر واقعیت و گاه راهی برای گریز و فرار از آن چه واقعا هست.
«انکار»، «سرکوب»، «فرافکنی» و… راه‌های ناکارآمدی هستند برای ندیدن آنچه که باید دید و درمان کرد.
سریال «بازی مرکب» در چند بخش برای ساعاتی این دنیاهای مجازی را تبدیل به دنیاهایی واقعی می‌کند. شخصیت‌ها و باز‌ی‌ها واقعی می‌شوند. حتی انتخاب نوع بازی‌ها نیز متاثر از بازی‌های واقعی دوران کودکی شخصیت‌های بازیگر است.
در این سریال همه چیز واقعی می‌شود؛ حتی پول و پاداش با اسکناس‌های واقعی آویزان از سقف، به صورت عینی ارایه می‌شود؛ آن که حذف می‌شود و می‌میرد واقعا حذف می‌شود و می‌میرد!
این وضعیت به نظر ترسناک می‌آید وقتی همان کشت و کشتار در بازی‌های مجازی گاه کودکانه تبدیل به واقعیت می‌شود.
«بازی مرکب» سریالی است که تماشایش سخت و زجر‌آور است. نمایش خشونتی عریان و بی‌پرده. گاه حتی مجبور می‌شوی چشمانت را ببندی و به خودت دلداری بدهی که این‌ها واقعی نیست و فقط فیلم است!
وجود صحنه‌هایی از برخورد‌های انسان‌دوستانه و توام با مهربانی و همدلی مانند صحنه‌های مربوط به رابطه پدر و دختر شخصیت اصلی داستان، حمایت‌های بازیگر اول از پیرمرد و از جان‌گذشتگی دختر جوان از دوستی که مدت بسیار کوتاهی از آشنایی‌اش با او می‌گذرد و … نیز نمی‌توانند زهر خشونت بسیار بالای حاکم بر فیلم را بگیرند.
ایرادی که من و همکاران روانشناس و جامعه‌شناس‌ام بر این سریال و محصولات خشن این چنینی وارد می‌کنیم و پربیراه هم نیست؛ زیرا براساس نظریه «بندورا» روانشناس شهیر و تازه درگذشته، یادگیری مشاهده‌ای در ایجاد رفتارهای مخرب مانند پرخاشگری بسیار موثر است. کافی است برای کودکان پیش‌دبستانی چند فیلم کوتاه از صحنه‌های خشونت‌بار نشان دهید و سپس رفتار‌های خشن آنها را در ارتباط با ضربه زدن به عروسک‌ها و کیسه‌های بوکس ببینید و بررسی کنید. به صورت معناداری مشاهده خشونت، پرخاشگری را در آنها افزایش می دهد.
«بازی مرکب» در تقبیح دید خودخواهانه و منفعت‌طلبانه انسان امروزی در پی آشکار کردن بی‌ملاحظه زشتی این نگرش‌هاست. بی پروا کشتن، برای زیستن را نشان می‌دهد. آنهایی که پول ندارند برای به دست آوردنش حتی ریسک مردن را به جان می‌خرند؛ جانی که عزیزترین داشته‌شان است و آنها که پول دارند و دیگر پول داشتن نمی‌تواند از لذت سیراب‌شان کند به دنبال کسب لذت‌هایی بیشتر و فراتر، مانند تماشای مبارزه گلادیاتورها در یونان باستان به تماشای زجر‌کش شدن بازیگران می‌نشینند.
«بازی مرکب» چهره‌های وی آی پی را در نقاب‌های طلایی ‌به شکل حیوانات می‌پوشاند تا ‌طعنه‌ای بر خروج از مرتبه انسانی این افراد بزند.
برنده واقعی در «بازی مرکب» کسی است که روی همدلی انسان‌دوستانه شرط می‌بنند (صحنه‌ای که زن عابر پیاده برای مرد خیابان‌خواب کمک می‌آورد) نه زمانی که پول را به دست می‌آورد و اوج خودآگاهی در جمله‌ای که در صحنه آخر پشت تلفن بیان می‌شود: «من اسب نیستم!»

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *