13:42

*نقد اول

«استاد»؛ کشدار و خالی از داستان
مجتبی اردشیری 
نخستین ساخته سینمایی عماد حسینی، سوژه خوبی دارد، ترجیح می‌دهد ورود منعطفانه‌ای به موضوع داشته و از بیان دراماتیکی برخوردار نباشد، عنصری که در طول اثر نیز اصرار بیش از اندازه‌ای روی آن صورت می‌گیرد.
فیلم در شرایطی دست بر روی بیان رئالیستی می‌گذارد که به‌ دلیل نبود این‌همانی، بیشتر به سمت درام می‌غلتد. مشکل «استاد» از جایی شروع می‌شود که مخاطب دقایقی پس از حضور گلنوش (هدیه حسینی‌نژاد) در دفتر ادریس (حسن معجونی) متوجه می‌شود که اثر، فاقد روایت است. کشدار می‌زند. مخاطب، از همان ابتدا می‌داند که غرض ادریس از این هم‌صحبتی طولانی چیست و فیلم به جای چابک‌سازی، مدام در حال پروار کردن یک سکانس طولانی است.
اختتامیه این سکانس طولانی اما کات بی‌رمقی می‌خورد. فلش‌فوروارد بعدی در کنار سکانسی که گلنوش، صدای ضبط‌شده را به نامزدش می‌دهد، ثابت می‌کند که فیلم در اختتامیه آن سکانس، نه‌ تنها از ضعف ساختاری برخوردار است بلکه مشکل روایی نیز دارد. این مشکل روایی در نیمه دوم داستان که محل ورود نامزد به محل کار ادریس است، عمق بیشتری پیدا می‌کند. یک پلان‌سکانس مطول که اطلاعات چندانی طی آن ردوبدل نمی‌شود.
در این میان، فیلمنامه اصرار دارد که از دو مولفه ورود زن ادریس و آزاری که به گلنوش وارد شده، در مقام تعلیق استفاده کند. این دو مولفه که بالذات می‌توانستند نبض داستانی را ملتهب کرده و فیلم را از کرختی روایت خارج سازند، به‌ دلیل پرداخت نادرست داستان و اصرار بر سکون فضا، هرز رفتند و نتوانستند از محل خود، عایدی چندانی را نصیب فیلم کنند.
در این بحبوحه، فیلم به استثنای کاراکتر ادریس، از شخصیت‌پردازی هوشمندانه‌ای برخوردار نبود. این فضاسازی به خصوص در روابط پینگ‌پونگی میان نامزد گلنوش و ادریس، بسیار فاحش نشان داده و سوالات بسیاری را در ذهن مخاطبان ایجاد می‌کند. این دوئل طولانی، در مواقعی به‌ اندازه‌ای از سستی ساختار رنج می‌برد که موجبات استهزای مخاطب را رقم می‌زند.
سینمای شبه‌فرهادی، تمی بود که در اواخر دهه ۸۰ و مخصوصا در ابتدای دهه ۹۰، توسط چند کارگردان تازه‌نفس آن سال‌ها، مورد بازپرداخت قرار گرفت. سینمایی که البته تب آن خیلی زود فروکش کرد و موفقیت چندانی را برای آن کارگردانان به همراه نداشت. حالا اما استاد، شکل دیگری از آن سینماست که نمی‌تواند مخاطب را با هوشمندی و درایت، در مسیر یک دوراهی تصمیم‌گیری قرار دهد. این اشکال بزرگ به این دلیل در فیلم به وجود آمده که نویسندگان، اصل اتفاق را از کلیت داستان حذف کردند و نشانه‌های پنهانی هم برای آن در روایت جاگذاری نکردند. به همین دلیل، در این مسیر، تنها به دیالوگ بسنده کرده و به‌ نوعی مخاطب خود را گول زدند و اجازه ندادند که مخاطب، بر مبنای نشانه‌های فیلم، به اصل قضیه پی ببرد.
در چنین فضایی، روایت، خالی از خرده‌پیرنگ‌های داستانی است و سکانس‌پلان‌های مطول نیز تنها حوصله مخاطب را سر می‌برد. فیلم، یک تقسیم هندسی عجیب دارد. از ۲ نیمه تشکیل شده و در هر نیمه، ۲ کاراکتر، با زیاده‌گویی‌های خود، تنها با کلمات بازی کرده و اجازه نمی‌دهند که درام، حیات طبیعی خود را بپیماید.
نخستین ساخته عماد حسینی، از ضعف ساختار برخوردار است. فیلم هوشمندانه‌ای نیست و به لحاظ اجرا، اشکالاتی در تدوین و تصویربرداری (انتخاب اشتباه قاب‌ در برخی سکانس‌ها) دارد. بیشتر، یک فیلم تجربی است با آرمان‌های بزرگ که می‌خواهد خود را تا اندازه‌های یک درام ملتهب بالا بکشد اما ماحصل کار، نه وجه دراماتیک متبحرانه‌ای دارد و نه بهره‌‎ای از التهاب برده است.
با این سروشکل، «استاد»، نه ربطی به جنبش «می‌تو» پیدا می‌کند و نه می‌تواند ادعای اقتباس از نمایشنامه «اولئانا»ی دیوید ممت را به زبان بیاورد. «استاد»، یک اثر صرفا تجربی بود که برخلاف جریان اصلی فیلم، نباید خیلی به آن پرداخت.

*نقد دوم
«استاد»؛ کم‌نفس و کاملا تاریخ مصرف‌دار
ندا الماسیان طهرانی
گلنوش حدادی دانشجوی جوانی است که قصد دارد برای ادامه تحصیل به اتریش برود و درخواست پذیرش از دانشگاهی در اتریش را دارد. او نیاز به توصیه‌نامه‌ای از یکی از اساتید مطرح در این زمینه دارد و ارتباط بیشتر او با استاد ادریس سبب بروز ماجراهایی تلخ می‌شود.
هر از چند گاهی یک بار صفحات حوادث روزنامه‌ها از حادثه‌ای خبر می‌دادند و می‌دهند که حاکی از تعرض فرد یا افرادی به دختر یا زن بی‌دفاعی بوده است. این مساله علاوه بر دردناک بودن در نوع خود موضوعی است که در همه جا قابل وقوع است اما به نظر می‌رسد نگاه نویسندگان فیلمنامه «استاد» نه به این ماجراهای ژورنالیستی بلکه از زاویه پدیده‌ای به نام می تو به مساله تعرض جنسی بوده است.
پدیده‌ای که در دنیا شکل گرفت و البته با ده‌ها دلیل و سند و مدرک و مستندات به کار خود ادامه داد، اما در نسخه ایرانی خودش ترکیبی شد از واقعیت و تسویه حساب‌های شخصی و رو کم کنی تا ریختن آبروی تعداد زیادی از افراد و در نهایت هم سمت و سوی سیاسی به خود گرفت و تمام. و تنها حاصلی که داشت نمایان شدن اهداف سیاسی گردانندگان پشت پرده این ماجراها بود و بس و در این بین بازهم تنها مساله‌ای که مورد بی‌توجهی قرار گرفت حقوق فردی و اجتماعی و قانونی زنان و دختران آسیب‌دیده از اینگونه تعرض‌ها بود.
استاد سیدعماد حسینی هم از این قاعده مستثنی نیست. حسینی در ساختار و فیلمنامه فیلم خود کمترین توجه را نثار گلنوش می‌کند. گلنوشی که ظاهرا شخصیت نخست قصه و محور همه ماجراهاست اما هر قدر که فیلمنامه جلوتر می‌رود بازهم با فیلمی مردانه مواجه می‌شویم که غیرتی کور و بی‌حاصل آن را احاطه کرده است. مشخصا از جایی که گلنوش ماجرا را برای علیرضا نامزدش بازگو می‌کند و پای علیرضا به شکل جدی به داستان باز می‌شود. دیگر شاهد رویارویی ادریس و علیرضا و زورآزمایی مردانه هستیم. زورآزمایی‌ای که سبب می‌شود نقش محوری گلنوش نادیده گرفته شود و مورد بی‌توجهی تمام و کمال قرار گیرد.
زیرلایه‌های پنهان متن نیز موید این ادعاست که فیلمنامه‌نویسان (پیام لاریان و عماد حسینی) بیشترین تاثیرپذیری را از جنبش به اصطلاح می توی ایرانی گرفته‌اند و اشارات آشکار به استاد بودن ادریس و نقاش بودنش تاکیداتی است که این تاثیرپذیری را آشکار می‌سازد وگرنه ماجرای تجاوز و تعرض سریالی آن کتابفروش راسته خیابان انقلاب به ده‌ها دختر دانشجو که به لحاظ دراماتیک جذابیت‌های بسیار بیشتری داشت.
جذابیت‌هایی که نویسندگان فیلمنامه آشکارا چشم خود را بر آن بستند و از همین منظر به نظر می‌رسد بیشتر با یک فیلم سیاسی انتقادی مواجه هستیم تا محصولی اجتماعی یا امثال آن و معتقدم همین نگاه ابزاری به مقوله یاد شده سبب شده تا با فیلم نه چندان دلچسب و کاملا تاریخ مصرف‌دار مواجه باشیم و علاوه بر آن به جز در ۲۰ دقیقه ابتدایی که طرح موضوع را شاهد هستیم و با شخصیت‌ها آشنا می‌شویم نکته چشمگیر دیگری در ساختار و محتوا نمی‌تواند نظرها را به خود جلب کند.
به ویژه در محتوا که بازی‌های نه چندان چشمگیر با اکت‌های کلیشه‌ای و بی‌مورد از طرف همه بازیگران، فیلمبرداری بی‌سلیقه و لرزان، افکت‌های صدای هواپیما و غیره که همگی از دم دستی‌ترین تکنیک‌های رایج در سینمای ایران هستند و همین مساله را وقتی با اسامی عریض و طویل پشت دوربین تطبیق می‌دهیم از محمدرضا اصلانی تا محمدحسین مهدویان و بهروز افخمی، سئوالات بسیار زیادی برایمان به وجود می‌آید که کاربرد این همه تجربه چگونه حاصلش فیلمی شده که چندان قابل دفاع نیست؟
به هر شکل لازم است منتظر باشیم نخستین ساخته عماد حسینی رنگ پرده را نیز در اکران عمومی ببیند و آنگاه نتیجه‌گیری کرد که فیلم توانسته جای خود را نزد عامه تماشاگران باز کند یا خیر؟ انتظاری که البته تصور می‌کنم نتیجه‌اش از همین الان مشخص باشد که چیست.

*نقد سوم
«جنگل پرتقال»؛ یک عاشقانه موجز
قصیده سالک
آرمان خوانساریان فیلمساز شناخته شده فیلم کوتاه در اولین تجربه فیلمسازی بلند خود که محصول باشگاه فیلم اولی‌های بنیاد سینمایی فارابی و در ژانر درام است، به سراغ یک قصه عاشقانه در بستر دانشگاه رفته است.
رضا دانشجوی سابق دانشگاه تنکابن برای گرفتن نامه‌ای که نیاز است به محل کار خود ارائه بدهد، به دانشگاه تحصیلات دانشگاهی خود می‌رود و دیدار با دوستان و همکلاسی‌های سابقش او را به مریم دختری که روزگاری عاشقش بود، می‌رساند و ماجرایی سرپوش گذاشته شده آشکار می‌شود.
«جنگل پرتقال» در وهله اول یک عاشقانه است که شاید قصه ساده و تک خطی اش آن را روی کاغذ به کلیشه‌های رایج این جنس آثار نزدیک سازد اما تعریف بستر یک دانشگاه و پیوند دادن قصه به ماجراهایی فرعی و کلان‌تر نقطه عطفی است که در مقاطعی از داستان، فیلم را از افتادن در دام تکرار نجات می‌دهد و حتی ماجرای عاشقانه دیگر خود نه مهمترین عامل راهبرد داستان که به بستری برای پرداختن به مضمونی مهم‌تر که همان رویاهای آینده ساز و آینده نگر در دوران تحصیل است و بعدها و به تدریج مغشوش می‌شود، رهنمون می‌سازد.
«جنگل پرتقال» را به لحاظ جغرافیا نیز باید اثری در خدمت معرفی یک اقلیم دانست. داستان این فیلم در شهر تنکابن می‌گذرد و احتمالا بی‌تاثیر از تعلق کارگردانش به این شهر به واسطه اصالت او نیست. از این رو «جنگل پرتقال» نه در حاشیه از پرداختن به جلوه‌های بصری و به تصویر کشیدن جاذبه‌ها و طبیعت بکر مناطق شمالی کشور در استان مازندران باز نمی‌ماند و حتی در بخش‌هایی از فیلم در دیالوگ بین دو شخصیت محوری رضا و مریم به مناطق دیدنی تنکابن نیز اشاره می‌شود.
این فیلم همچنین با گویش مازندرانی و استفاده از بازیگران بومی یا بازیگرانی که مسلط به این گویش هستند، به نحو برجسته‌تری نیز تمرکز زدایی از پایتخت را عیان می‌کند. در واقع روایت داستانی عاشقانه در شهری غیر از پایتخت خود گام بلند و محکم «جنگل پرتقال» در مسیر پرهیز از کاربست کلیشه‌هاست. این جغرافیای بدون ازدحام همچنین خواسته یا ناخواسته در خدمت داستان ساده اما عاطفی و اخلاقی فیلم نیز قرار می‌گیرد.
شاید برگ برنده دیگر «جنگل پرتقال» را بتوان تجربه کارگردانش در فیلم کوتاه دانست. شناخت این حوزه باعث شده است تا خوانساریان علی‌رغم نوشتن داستانی موجز و پرداخت آن در فیلمی بلند از پس بسط و توسعه دادن آن به خوبی بربیاید تا اثرش مخاطب را دلزده نکند.
«جنگل پرتقال» از سویی دیگر از منظر بازی‌ها واجد ارائه وجهی متفاوت از بازیگری توسط سارا بهرامی است. او که پیش از این سیمرغ بهترین بازیگری نقش اول زن را برای فیلم «دارکوب» از آن خود کرده است، در این اثر نیز جنسی دیگر از بازی خود را آشکار کرده است. میرسعید مولویان در نقش رضا نیز به عنوان بازیگر مقابل او اگرچه چهره چندان شناخته شده‌ای برای مخاطبان نیست و شاید مهمترین معرفی‌اش برای عامه مخاطبان در «خاتون» تینا پاکروان در شبکه نمایش خانگی بوده باشد، نوید می‌دهد که در آینده‌ای نزدیک به یک نقش اول ثابت در فیلم‌های بلند سینمایی تبدیل خواهد شد.
داستان «جنگل پرتقال» همین طور ضرباهنگ درستی دارد؛ در ایجاد تعلیق برای مخاطب موفق عمل می‌کند چنانچه او را از همان ابتدا در صحت و سقم آنچه می‌بیند، به تردید دچار می‌سازد و در ادامه با گره‌گشایی دفعی به واسطه مرور یک ماجرای قدیمی او را دچار افت و خیزهای عاطفی و با شخصیت‌ها همراه می‌کند و پایان ضمنی خوش اثر نیز که مطلوب مخاطب سینما در تماشای آثار عاشقانه است، را باید امتیاز دیگر این فیلم دانست.

درباره «جنگل پرتقال»؛
یک عاشقانه موجز در بستر دانشگاه
قصیده سالک | نویسنده و منتقد سینما
آرمان خوانساریان فیلمساز شناخته شده فیلم کوتاه در اولین تجربه فیلمسازی بلند خود که محصول باشگاه فیلم اولی‌های بنیاد سینمایی فارابی و در ژانر درام است، به سراغ یک قصه عاشقانه در بستر دانشگاه رفته است.
رضا دانشجوی سابق دانشگاه تنکابن برای گرفتن نامه‌ای که نیاز است به محل کار خود ارائه بدهد، به دانشگاه تحصیلات دانشگاهی خود می‌رود و دیدار با دوستان و همکلاسی‌های سابقش او را به مریم دختری که روزگاری عاشقش بود، می‌رساند و ماجرایی سرپوش گذاشته شده آشکار می‌شود.
«جنگل پرتقال» در وهله اول یک عاشقانه است که شاید قصه ساده و تک خطی اش آن را روی کاغذ به کلیشه‌های رایج این جنس آثار نزدیک سازد اما تعریف بستر یک دانشگاه و پیوند دادن قصه به ماجراهایی فرعی و کلان‌تر نقطه عطفی است که در مقاطعی از داستان، فیلم را از افتادن در دام تکرار نجات می‌دهد و حتی ماجرای عاشقانه دیگر خود نه مهمترین عامل راهبرد داستان که به بستری برای پرداختن به مضمونی مهم‌تر که همان رویاهای آینده ساز و آینده نگر در دوران تحصیل است و بعدها و به تدریج مغشوش می‌شود، رهنمون می‌سازد.
«جنگل پرتقال» را به لحاظ جغرافیا نیز باید اثری در خدمت معرفی یک اقلیم دانست. داستان این فیلم در شهر تنکابن می‌گذرد و احتمالا بی‌تاثیر از تعلق کارگردانش به این شهر به واسطه اصالت او نیست. از این رو «جنگل پرتقال» نه در حاشیه از پرداختن به جلوه‌های بصری و به تصویر کشیدن جاذبه‌ها و طبیعت بکر مناطق شمالی کشور در استان مازندران باز نمی‌ماند و حتی در بخش‌هایی از فیلم در دیالوگ بین دو شخصیت محوری رضا و مریم به مناطق دیدنی تنکابن نیز اشاره می‌شود.
این فیلم همچنین با گویش مازندرانی و استفاده از بازیگران بومی یا بازیگرانی که مسلط به این گویش هستند، به نحو برجسته‌تری نیز تمرکز زدایی از پایتخت را عیان می‌کند. در واقع روایت داستانی عاشقانه در شهری غیر از پایتخت خود گام بلند و محکم «جنگل پرتقال» در مسیر پرهیز از کاربست کلیشه‌هاست. این جغرافیای بدون ازدحام همچنین خواسته یا ناخواسته در خدمت داستان ساده اما عاطفی و اخلاقی فیلم نیز قرار می‌گیرد.
شاید برگ برنده دیگر «جنگل پرتقال» را بتوان تجربه کارگردانش در فیلم کوتاه دانست. شناخت این حوزه باعث شده است تا خوانساریان علی‌رغم نوشتن داستانی موجز و پرداخت آن در فیلمی بلند از پس بسط و توسعه دادن آن به خوبی بربیاید تا اثرش مخاطب را دلزده نکند.
«جنگل پرتقال» از سویی دیگر از منظر بازی‌ها واجد ارائه وجهی متفاوت از بازیگری توسط سارا بهرامی است. او که پیش از این سیمرغ بهترین بازیگری نقش اول زن را برای فیلم «دارکوب» از آن خود کرده است، در این اثر نیز جنسی دیگر از بازی خود را آشکار کرده است. میرسعید مولویان در نقش رضا نیز به عنوان بازیگر مقابل او اگرچه چهره چندان شناخته شده‌ای برای مخاطبان نیست و شاید مهمترین معرفی‌اش برای عامه مخاطبان در «خاتون» تینا پاکروان در شبکه نمایش خانگی بوده باشد، نوید می‌دهد که در آینده‌ای نزدیک به یک نقش اول ثابت در فیلم‌های بلند سینمایی تبدیل خواهد شد.
داستان «جنگل پرتقال» همین طور ضرباهنگ درستی دارد؛ در ایجاد تعلیق برای مخاطب موفق عمل می‌کند چنانچه او را از همان ابتدا در صحت و سقم آنچه می‌بیند، به تردید دچار می‌سازد و در ادامه با گره‌گشایی دفعی به واسطه مرور یک ماجرای قدیمی او را دچار افت و خیزهای عاطفی و با شخصیت‌ها همراه می‌کند و پایان ضمنی خوش اثر نیز که مطلوب مخاطب سینما در تماشای آثار عاشقانه است، را باید امتیاز دیگر این فیلم دانست.

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *