یادداشت / جمشید پوراحمد
غرق در دنیای کودکی بودم… پدرم وکیلالرعایای سیطره خویش بود و مادرم در مزرعه کوچکش مهربانی میکاشت. آن روزها در بعضی از غصههایمان هم، شادی بود… شادیهایمان حدود و ثغور نداشت.
مَشت نوروز! باورکن تو در حال خوشمان جایی نداشتی.
اسفند۶۲ سال پیش بود که مادرم گفت؛ لباست را بپوش تا برویم کفش بخریم و من دربین راه خانه و بازار «ارسیدوزها» واقع در میدان شاه (میدان نقش جهان) اصفهان به واسطه مادرم با تو آشنا شدم «نوروز» و سالها و هرسال منتظر آمدنت بودم.
عیدسال ۱۳۳۹ اولین سال رفاقتمان بود؛ نوروزخان! ظرفهای آجیل اکثرخانوادها شامل برنجک، گندمک، شادونه و مغز پرک(بادام تلخ که شیرینش کرده باشند) و یاهسته زردآلو… سهم تو همیشه درسهم من محفوظ بود و یا اولین عیدی اسکناس یک تومانی، آنقدر کوچک بودیم که فکرمی کردیم برای خردکردنش باید غلامحسین قصاب با ساطور خردش کند!
اما من خردش نکردم و بابلیط پنج ریالی سینما ایران دونفری به دیدن فیلم «آقا جنی شده» رفتیم.
کی باورش می شد مَشت نوروز تو زرد از آب دربیاید و به طرفةالعینی رنگ عوض کند!
مَشت نوروز؛ تو هم عین اینترنت شدی که به مردم عادی پشت کردی و با کله گندههای تهی مغز که بود و نبودت برایشان خیلی هم مهم نیست خدمت میکنی!
مثل دلار شدی؛ هرچه بالا رفتی از مردم عادی که عاشقانه دوستت داشتند و به انتظارت مینشستند دور شدی!
هرسال با طبل و دهل تو خالی، فرمایشی، نمایشی، کمرنگ و بیروح در تلویزیون ظاهر میشوی که مثلاً دل پردرد، پررنج و پرخون مردم عادی را با وعده و وعید و یه مشت لاطائلات شاد کنی؟!
مشت نوروز زهی خیال باطل… یا تو را نمیبینند و یا اگر ببینند، در تلویزیونهای فارسیزبان خارجی میبینند!
مَشت نوروز یادته؟ نصیحت میکردی دروغگویی، خیانت و فریبکاری در هر دوستی و ارتباطی، ریسمان آن ارتباط را قطع می کند، پس چی شد؟! باعث شدی که هر سال دامنه ارتباطمان تنگتر و تنگتر شود و امروز روزگارمان به جایی رسیده که با آمدن نوروز و عید، خون گریه میکنیم.
مَشت نوروز! نکند تو هم سیاسی و سیاستمدار شدی؟!
چندی پیش سخنوری بی سخن، در گوشه شبکهای «بی حاصل» گفته برتولت برشت را آن چنان دستکاری کرد و رسماً چیزمالش کرد که دل سنگ واسه برشت سوخت…!
آنچه که برتولت برشت فرموده؛ بدترین نوع بیسوادی،بیسواد سیاسی است، بیسواد سیاسی کور و کر است، درک سیاسی ندارد و نمیداند که هزینههای زندگی از قبیل قیمت نان، مسکن، دارو و درمان همگی وابسته به تصمیمات سیاسی هستند، آقای سخنور افاضاتی نامربوطی که شما عنوان فرمودید یکطرف و آن به مَشت نوروز هم یکطرف! بنده که نفهمیدم و فکر نکنم هیچ نفهم دیگری چون من هم آن افاضات را فهمیده باشد!
اما مشت نوروز!
اگه بتوان تمام کاستیها، بیمهریها و فشارهای ناعادلانه و بیرحمانه تو را بخشید… این گناه و عملت نابخشودنی است… دقیقا و کاملا حساب شده چون قورباغه ها با ما رفتار کردی!
چنانچه قورباغه در یک دیگ آب جوش انداخته شود، بلافاصله بیرون میپرد. اما اگر قورباغه را در آب ولرم بیندازی و به تدریج دما را افزایش دهید، قورباغه متوجه حرارت زیاد نمیشود و در نهایت خواهد مرد!
مَشت نوروز امسال کسی نخواهد گفت؛ صدسال به این سالها و من هم نخواهم گفت؛ که سال جدید سالی…!
مش نوروز فقط باید بگویم متاسفم…
بدون دیدگاه