14:42

بانی‌فیلم- مسعود داودی
آخرین روز از سال سخت و دشوار را پشت سر می‌گذاریم؛ سالی که دعاهای خیر اولین روز از نوروزش، کارساز نبود و مشقت‌های فراوانی را پیش روی مردم مملکت‌مان قرار داد.
تجربیات این دوران باعث شد تا دیگر تبریک مرسوم «صد سال به از این سال‌ها» از سکه بیفتد و مردم گرفتار در چنبره ندانم‌کاری‌ها و فرافکنی‌های مسئولان، عصبانی و درمانده از برطرف کردن این حجم از مشقّات روزمره، مدام عبارت «چه کنم، چه کنم» را بر زبان بیاورند.
در چنین روز و روزگار ناچاری و در دورانی که معیشت مردم در دایره بسته سوءمدیریت‌ها سرگردان است، فرصت‌طلبان و کاسبان روزهای گرانی، خر خودشان را راندند و بی‌اعتنا به دشواری‌های روزگار، بر اسب مراد سوار شدند.
سینما هم از این حجم بی‌عدالتی و نامردمی، محروم نماند! رانتخواران متنعم از سفره‌های پهن شده، سبیل خودشان را چرب کردند و عده‌ای هم با آویزان شدن به شاخص‌های ابتذال،‌ جیب‌شان را پر کردند و به ریش مردمی که سینما را دوست داشتند خندیدند!
در سالی که گذشت برخلاف جیب مردم و اوضاع آشفته پولی، برای مبتذل‌گرایان سالی پر بار و خوش‌یمن بود!
در این سال، کسانی خودشان را در دایره گَل و گشاد تهیه‌کنندگی و کارگردانی جا دادند که نه تنها الفبای سینما را نمی‌دانستند، بلکه این نادانی‌شان را وجه برتری و شناخت از اوضاع بلازده سینما دانسته و به وجود این نادانی مباهات می‌کردند.
در این دوران بلازده و بلبشو، دیگر پول گرفتن و نقش فروختن، یا سرکیسه کردن سرمایه‌گذاران نگون‌بخت، نه تنها امر مذمومی قلمداد نمی‌شد که با افتخار به عنوان مدیریت اقتصادی پروژه‌ها، نمونه‌ای از توانمندی جماعت لمپن به شمار رفت!
در این دوران، سینمای نجیب و اجتماعی که می‌خواست همجنان مطالبه‌گر باشد، به گوشه‌ای رفت و منزوی شد؛ پرده سینماها پر شد از فیلم‌های سخیفی که وجه مهم داستانی‌شان سرشار از شوخی‌های جنسی بود یا در یک-دو پله بالاتر، با همان ادبیات لمپنی، تلاش کردند شوخی‌های سیاسی با مصداق‌های بیرونی را چپ و راست به خورد تماشاگر دهند.
در این روcگار، باید به صراحت اذعان کرد که با انزوای سینماگران کنش‌مند، عرصه تاخت و تاز برای جماعتی باز شد که هیچ نگرانی از نابودی سینما و ساختارهای هنری و فرهنگی آن نداشتند.
قهر تماشاگران با سالن‌های سینما نشان داد که نسخه‌ مبتذل‌سازی برای درمان اقتصاد رو به افول سینما کاربردی ندارد و اکران فیلم‌های رنگارنگ که «ابتذال» فصل مشترک‌شان بود، علاج این درد مزمن نیست…
تصمیم‌های غلط، فرصت‌طلبی‌های جمعی، کنار گذاشتن هنرمندان واقعی، تشکیل گنگ‌های سینمایی و جلسه‌ گذاشتن برای سرکیسه کردن و بالا کشیدن ظرفیت‌های مالی نهادها و سازمان‌ها و… باعث سقوط صنعت سینما شد.
جماعت فرصت‌طلب و فاقد سواد سینمایی، هرچند مدتی‌ست که از تولید فیلم به شبکه نمایش خانگی کوچ کرده‌اند و از ساخت فیلم‌های سینمایی به تهیه مسابقات کپی‌ شده از نمونه خارجی گرفته تا «شو»های تقلیدی و سریال‌های لات‌بازی رسیده‌اند اما هنوز و همچنان همان تفکر لمپنی و البته تخریبی در قالب کارشان وجود دارد!
با وجود این جماعت فرصت‌طلب و لمپن و با حضور چنین مسئولان و سیاست‌گذارانی، سال آینده قطعاً سالی تلخ‌تر خواهد بود و روند سقوط فرهنگ و هنر، شتاب فزاینده‌ای خواهد گرفت.
در میانه شیوع سرطان‌وار تفکر لمپنیزم در سینما، اشاعه روحیه «بسازوبفروشی» در تولیدات تلویزونی هم در سال رو به پایان، شکل و شمایل ترسناکی پیدا کرد!
«مونوپل» شدن پروژه های تلویزیونی به نام چند تهیه‌کننده‌ای که هم از روال بازاری‌سازی بهره‌مند بودند و هم زبان مذاکره با صداوسیمایی‌ها را بلد بودند موجب شد تا خیل سریال‌های بی‌تماشاگر کانال‌های ریز و درشت تلویزیون را اشغال کنند!
حاصل کار برای سازمان صداوسیما اما برخلاف ادعاهای مدیرانش، ریزش شدید و مداوم و افول جایگاه این رسانه بود.
یادآوری همه اینها شاید در آخرین روز سال سخت، خوشایند نباشد اما الزام برای تغییر روال پیشین و ایجاد روحیه مبتنی بر سازندگی و همصدایی با مطالبات جامعه شاید بتواند تا حدودی ترمز ماشین سقوط صداوسیما را بکشد… شاید!
می‌دانیم دامنه روحیه فرصت‌طلبی در موسیقی و تئاتر هم رسوخ کرده و نهادینه شده است و چه تاسف‌بار…
اما در آخرین روز سال ۱۴۰۱ قرار داریم؛ نوروز و بهار بی‌اعتنا به همه این سختی‌ها، می‌آید و مردم گرفتار و عصبانی را نوید می‌دهد به آمدن روزهای روشن و اینکه «بگذرد این روزگار تلخ‌تر از زهر، باردگر روزگار چون شکر آید…
برای همه عزیزان هم‌وطن و هم‌زبان در هرجای این کره خاکی که هستند و دل‌شان برای ایران و سرزمینمادری‌شان می‌تپد آرزوی بهروزی و سرافرازی داشت…
به امید روزهای بهتر و روشن.

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *