خیام، این شاعر دانشمند، اشعاری با بن مایه «کوزه» دارد. او دنیا را فانی تر از آن میبیند که بشود بدان دل بست، چرا که به درستی میداند روزی همگان به کام مرگ و به زیر خاک خواهند رفت و سپس خمیر کارگه کوزه گران میشوند. اما در رساله «نوروزنامه»، میخوانیم که او داستان زندگی و شکوفایی بهار در فرهنگ ایرانی را روایت میکند.
به گزارش ایسنا، درباره تاریخ تولد و مرگ عمربنابراهیم خیام نیشابوری ابهامات بسیاری وجود دارد. با این حال، اطمینان داریم که این دانشمند همهچیزدان، دانشمندی که سدههاست ما ایرانیان با رباعیاتش مأنوس هستیم، اواخر قرن پنجم و سالهای نخست قرن ششم هجری قمری زندگی میکرد.
شاعر «ای دوست بیا تا غم فردا نخوریم» شاعری مردمی است. به دلهای ما مردم ایران راه یافته است و در فرهنگ گفتاری ما جایگاه درخوری دارد. اساسیترین نمود آن نیز در موسیقی عامهپسندِ «خیامخوانی» یافتنی است، اما از جنبه علمی نیز خیام جایگاهی ویژه در زیست روزمره ما دارد.
تقویم شمسی که سدههاست با زندگی ما ایرانیها و بهطورکلی کشورهای حوزه نوروز پیوندی ناگسستنی دارد، فقط گوشهای از دستاوردهای خیام در قلمرو علم و دانش است. خیامِ ادیب با تکیه بر دانش ریاضی و علم نجوم که بر آنها مسلط بود، توانست در اصلاح تقویم شمسی نقشی شایسته ایفا کند.
او در روزگار جلالالدوله ملکشاه سلجوقی که بین سالیان ۴۶۵ تا ۴۸۵ هجری قمری حکومت میکرد، به دربار این سلطان در شهر اصفهان فراخوانده شد. دعوت خیام از خراسان به اصفهان بهخوبی آشکارکنندۀ این موضوع است که وی در همان زمان حیاتش شهرتی کمنظیر داشت. و از طرفی، موفقیت دربار سلجوقی را دستکم در زمان کسی چون ملکشاه سلجوقی بازتاب میدهد؛ کسی که توانست خیام را یکی از دانشوران جامعه را شناسایی و به اصفهان دعوت کند.
جستوجوی بهار در رصدخانه اصفهان
اما در اصفهان با حضور خیام چه گذشت و چه اتفاقی برای تقویم شمسی یا خورشیدی ما افتاد؟ در سال۴۶۷ هجری قمری، گروهی به رهبری خیام برای رفع برخی ایرادات و کاستیهای یکی از مهمترین تقویمهای کشورمان که هر چند سالی یک بار اسباب دردسر میشد، تلاش کردند. از اعضای این گروه، میتوان به ابوالمظفر اسفزاری، میمونبننجیب واسطی و عبدالرحمن خازنی اشاره کرد. محل اصلی کار این گروه، رصدخانه اصفهان به شمار میرفت که در این زمان فعال بود و بعدها به متروکه تبدیل شد. امروزه نیز مکان آن نامعلوم است.
تقویم شمسی بر اساس محاسبات نجومی و ریاضی آنقدر دقیق نبود که هر ساله آغاز آن با شروع نوروز یا اول فروردین مطابقت پیدا کند. اصلیترین کاری که خیام و گروهش باید انجام میدادند تنظیم تقویم شمسی بهگونهای بود که همواره اول سال و بهار با هم منطبق شوند. و این خواسته مهمی برای همه مردم ایرانزمین بود؛ مردمانی که دوست داشتند هرساله آغاز سال نو را به وقت زندهشدن طبیعت بعد از سردی زمستان جشن بگیرند.
تقویمی که خیام و افرادش پس از رصدهای متعدد، محاسبات پر شمار و کار گروهی و مستمر به آن دست یافتند، در واقع همین تقویم تثبیتشدهای است که ما اکنون از آن استفاده میکنیم. این تقویم که در رصدخانۀ اصفهان نواقصش برطرف شد، بهطور دقیق از پنجم اسفند ۴۵۷ هجری شمسی برابر با دهم رمضان ۴۷۱ هجری قمری و پانزدهم مارس ۱۰۷۹ میلادی شروع شد و در تقویم ما و همۀ آنها که نوروز را پاس میدارند، تا به امروز ماندنی شده است.
اصطلاحی در تقویم شمسی بود که به آن اندرگاهان میگفتند. اندرگاهان، پنج روزی بود که در آخرین ماه پایان هر سال شمسی اضافه میآمد. از جمله اقدامات مهمی که خیام و گروهش برای تنظیم سال شمسی انجام دادند، این بود که این اندرگاهان یا پنج روز را بهعلاوه یک روز دیگر از سال را به شش ماه نخست تقویم، یعنی فروردین، اردیبهشت، خرداد، تیر، مرداد و شهریور افزودند. تقویم که تصحیح شد به نام پادشاه وقت به تقویم «جلالی» یا «ملکی» شهرت یافت.
حضور خیام در اصفهان به اصلاح تقویم محدود نمیشود، او به غیر از اینکه با اصلاح تقویم بر زندگی اقوام و قومیتهای گوناگونی از ترک و لر و کرد تا تاجیک و ازبک و هزارهای و هرکسی که نوروز را فصلی جدانشدنی از تاریخ و فرهنگ و تقویم خویش میداند، تأثیر گذاشت، در مسیر ساخت مسجد عتیق یا جامع اصفهان نیز سهم مهمی داشت. او در مدت اقامتش در اصفهان ضمن کار بر روی تقویم در جایگاه معمار و بهطور مشخص در طراحی یکی از گنبدهای آن نقشی پر رنگ ایفا کرد.
شکوفایی بهار در رساله «نوروزنامه»
خیامِ خردمند، دانشور و سراینده چهارپاره معروف «بر چهرۀ گل نسیم نوروز خوش است»، به جز تنظیم دقیق تقویم شمسی، یادگار نوروزی دیگری دارد که رساله «نوروزنامه» محسوب میشود. «نوروزنامه» در تاریخ علم و ادبیات ایرانیان، نخستین اثر فارسی است که بهطور مستقل به این آیین فرهمند نظر دارد.
«نوروزنامه» خیام، دانشمندی که در بین شاخههای مختلف ریاضی بیشتر از همه در هندسه تحلیلی و جبر و مقابله تبحر داشت، به دو صورت یافتنی است. امروزه این رساله، هم بهطور مستقل و هم در مجموعه آثار خاص او گرد آمده است. محمد عباسی، مترجم و مصحح چیرهدست کشورمان از جمله افرادی است که در «کلیات آثار پارسی حکیم عمر خیام» او این رساله یافت میشود.
این رساله خیام، یعنی «نوروزنامه» داستان شکوفایی بهار در فرهنگ ایرانی است. دانشمند و ادیب سرزمینمان در این کتاب که احتمالاً آن را در اواخر قرن پنجم هجری قمری نگاشته است، تلاش میکند تا ریشههای پیدایی نوروز را در میان ایرانیان بررسی کند. درنگ در آیین نوروز بخش مختصری از این اثر را شکل میدهد و در همان برگهای نخستش آمده است.
بر اساس باور عامیانه مردم ایرانزمین، نوروز یادگاری از شاه اساطیری، یعنی جمشید است که خیام در توضیح گردش زمین به دور خورشید از آن یاد میکند: «اما سبب نهادن نوروز آن بوده است که چون بدانستند که آفتاب را دو دور بود: یکی آنکه هر سیصد و شصت و پنج روز و ربعی از شبانهروز به اول حمل [ماه فروردین] باز آید به همان وقت و روز که رفته بود بدین دقیقه نتواند آمدن، چه هر سال از مدت همی کم شود، و چون جمشید آن روز را دریافت نوروز نام نهاد و جشن آیین آورد و پس از آن پادشاهان و دیگر مردمان بدو اقتدا کردند.»
در جای دیگر به «فروردین» و سرسبز شدن زمین در آن اشاره و تشریح میکند که از بعد طبیعی چه ویژگیای دارد: «فروردین ماه، به زبان پهلوی است، معنیش چنان باشد که این آن ماه است که آغاز رستن نبات در وی باشد، و این ماه برج حمل راست که سرتاسر وی آفتاب اندرین برج باشد.»
رساله «نوروزنامه» صرفاً به مطالب نوروزی منحصر نمیشود، بلکه به موضوعاتی، چون جایگاه قلم، انگشتر یا اسب نیز در فرهنگ ایرانیانِ باستان و نیز عصر اسلامی نظر دارد. اما بههرروی با تأکید بر نوروز به قلم آمده است و باورهای نوروزی ایرانیان را در یک اثر قرن پنجمی انعکاس میدهد.
نوروز در این اثر خیام با دو جریان علم و باورهای عامیانه و بدون تردید تاریخ کشورمان سرشته است. جایی که از گردش زمین و دانش نجومی و گاهشماری ایرانزمین بحث میکند، راوی اهمیت بعد علمی نوروز در تاریخ ما ایرانیان است، اما در جایی که نوروز را به پادشاهی چون جمشید منسوب میداند، روایتگر بخشی از باورهای عوامانه ماست که از دیرباز در تاریخ ایرانزمین جایگاهی داشته.
بهطورکلی، این موضوع را بازتاب میدهد که ایرانیان ضمن نگاهی علمی به نوروز، برای بنیادیترین آیین حاکم در فرهنگشان به دنبال مبدأ و سرآغازی بودند که آن را در داستانهای غیرعلمی و در وجود شاهی اساطیری، یعنی جمشید مییافتند. در واقع، هر کجا که آیین نوروز از بعد علمی برایشان نامفهوم به شمار میرفت، دانش و تحقیقات علمیشان ناقص بود و مستندات تاریخی نداشتند، به خیالات پناه میبردند و با داستانپردازی و قصهگویی کاستیهای آن را برطرف میکردند.
مراجع:
ـ خیام نیشابوری، عمربنابراهیم (۱۳۳۸)، «کلیات آثار حکیم عمر خیام: نوروزنامه، سلسلة الترتیب، ترجمۀ خطبۀ ابنسینا و رسالۀ شناخت سیم و زر»، به تحقیق و اهتمام محمد عباسی، تهران: کتابفروشی بارانی.
_ فرشاد، مهدی (۱۳۶۶)، «تاریخ علم در ایران»، ج۲، تهران: امیرکبیر.
_ میری، لیلا (۱۳۹۳)، «خیام»، تهران: تیرگان.
ـ هرتسینگ، ادموند و سارا استوارت (۱۳۹۵)، «سلجوقیان»، ترجمۀ کاظم فیروزمند، تهران: مرکز.
بدون دیدگاه