بانیفیلم: پس از مسایلی که بر سر اکران فیلم «چرا گریه نمیکنی؟» علیرضا معتمدی در جشنواره امسال فجر پیش آمد؛ از تحریم بازیگران تا نشست تهیهکننده و رسانهای شدن اختلافات مالی کارگردان با تهیهکننده این فیلم، خبرگزاری اصولگرای فارس در گزارشی به نقد «چرا گریه نمیکنی؟» پرداخته است.
در گزارش فارس آمده: ما میکوشیم حتی با ذرهبین، حس خوب را از لابهلای تلخترین و بیمحتواترین فیلمها بیرون بکشیم. اما گاهی واقعاً قلممان بیکار میماند و چشممان به پردهٔ سینما خشک میشود، در حالی که بخش «حس خوب»مان خالی مانده است! درست مثل این فیلم…
خبر دارید که ما امسال با یک بقچه متر و معیار برای سنجش خوبیها، زیباییها و احساسات خوشایند به جشنوارهی فیلم فجر رفتیم و فیلمها را با این متر و معیارها وجب کردیم. چه فیلمهایی که چند تا متر اضافه برای اندازه گرفتن زیباییهایشان لازممان شد و چه فیلمها که همان وجب اول را هم نشد که کامل در نظر بگیریم.
القصه این از آن فیلمهایی است که خودمان هم خوش نداریم زیاد دربارهاش صغری کبری بچینیم. نکات را از نظر بگذرانید. شاید با ما همنظر بودید…
نکات مهمی که باید یادآوری کنیم
همان طور که در گزارشهای قبل گفتیم ما در گروه «زندگی» قرار نیست پا در کفش منتقدان سینما کنیم و نقد فنی انجام بدهیم. پس با کارگردانی و بازی و… کاری نداریم. میخواهیم از دریچهٔ زندگی و کلیدواژههایی که در سبک زندگی و حال خوب، برایمان حیاتی است، فیلمها را بررسی کنیم و نهایتاً ببینیم فیلمهای امسال تا چه حد همجهت با ارزشها و سبک زندگی ایرانی اسلامی هستند.
فکر کردیم شاید همراهان عزیزمان در گروه زندگی دوست داشته باشند آثار سینمایی جشنوارهٔ فجر را از نگاه زندگی ببینند و بعضی از آنها را برای تماشا در اکران عمومی انتخاب کنند.
راستی؛ نگران لو رفتن قصه نباشید. ما تا همان حدی قصه را باز میکنیم که عوامل فیلم در مصاحبهها و نشست خبری دربارهٔ قصه گفتهاند؛ مگر در پرداختن به جزئیاتی که به قصه و پایان فیلم لطمه نمیزند.
ماجرا از چه قرار است؟
«چرا گریه نمیکنی؟» داستان مردی است که بعد از مرگ پدر و مادرش، سرپرستی برادر کوچکتر خود را برعهده میگیرد و وقتی او هم میمیرد، مرد دچار پوچی و نوعی بیاعتنایی به زندگی و اطرافیان میشود. اما بزرگترین مشکل خود را ناتوانی در گریه کردن بیان میکند و تمام تلاش خودش و اطرافیانش هم به رفع این مسأله معطوف میشود.
به نظر میرسد هدف ساخت یک فیلم کمدی فلسفی بوده، که البته محقق نشده و در عوض ملغمهای از انواع ناهنجاریها و رفتارهای خلاف فرهنگ گرد آمده است. اجازه بدهید از کلیات بگذریم و به سراغ نکات جزئی فیلم برویم.
چرا زیرآب فرزندآوری را میزنید؟
آموزهها و حرفهای ضد فرزندآوری در فیلم «چرا گریه نمیکنی؟» موج میزند. شخصیت اصلی فیلم (علی) که مخالف بچهدار شدن است میگوید «توی این دنیای کثافت چرا بچهدار بشیم؟». طرف مخالف که اتفاقاً اصرار دارد بچهدار شود، پاسخی همجهت با نظر علی میدهد: «دنیا هیچ وقت جای خوبی برای بچهها نبوده!».
در قسمتی دیگر از فیلم دوست علی تعریف میکند وقتی با همسرش به مشکل برخورده، تصمیم گرفتهاند بچهدار شوند و ادامه میدهد «وقتی بچهدار شدیم آنقدر وحشتناک بود که همهٔ مشکلاتمان را فراموش کردیم.».
چه چیزی در بچهدار شدن آنقدر وحشتناک است؟ چرا در فیلم که ابزاری برای فرهنگسازی و انتقال پیام است، دقیقاً عکس سیاستهای کلان کشور تبلیغ و ترویج میشود؟ چرا نظارتی بر این گونه مسائل در فیلمها نیست؟
حق تمسخر دین را ندارید!
در فیلم عمهای وجود دارد که احتمالاً قرار بوده نقش آن را ثریا قاسمی یا کسی در آن سن و سال بازی کند که وقتی قبول نکرده، نقش را به هانیه توسلی سپردهاند! عمهای که در فیلم «داف» نامیده میشود و البته با همان وضعیت ظاهری، عقاید یک «خانم جلسهای» را دارد و حرفهای یک «منبری» را میزند. این ضدیت فرم و محتوای عمه (!)، در صحنههایی از فیلم به نوعی باعث تمسخر و توهین به مذهب و اعتقادات مذهبی شده. گاهی هم این مسائل صراحتاً به باد تمسخر گرفته میشود.
مثلاً جایی که همسر علی روایتی دربارهٔ نماز باران میگوید، علی و دختری که تازه با او آشنا شده، نگاه عاقل اندر سفیهی به همسر علی میاندازند و میگویند «این داستانها برامون جالب نیست!». یا جایی دیگر علی در جواب عمهاش که دربارهٔ مسائل مذهبی حرف میزند، میگوید «این حرفها رو آخوندها درست کردن!».
عمه در جایی دیگر به علی میگوید «مشکلاتت رو با بارگاه الهی کنار بذار تا بتونی گریه کنی.» و برای اینکه به گریه کردن علی کمک کند، او را به هیئت میبرد. البته باز هم موفقیتی حاصل نمیشود. در تمام اینها نوعی کنایه زدن و تمسخر میبینیم.
اگر فیلم در انتها مخاطب را به این نتیجه میرساند که اظهارات علی اشتباه است، میتوانستیم امیدوار باشیم هدف توهین به دین و مذهب نبوده. اما متأسفانه چنین اتفاقی نمیافتد!
ابتذال رابطهٔ زوجی!
وقتی عمهٔ کاریکاتوری فیلم متوجه میشود علی با دختری وارد رابطه شده، میگوید «یه صیغهٔ محرمیت بین خودتون بخونید که به گناه نیفتید.». اما در صحنههای مختلف فیلم، بیمبالاتی در ارتباط با نامحرم را به شکلهای مختلف میبینیم. بدون اینکه به گناه یا آسیبزا بودن این ارتباطات اشارهای شود. برعکس، این ارتباطات جذاب، دلچسب و نجاتبخش نمایش داده میشود.
تقریباً نیمههای فیلم متوجه میشویم علی همسری دارد که با او زندگی نمیکند. در واقع قبل از جدایی از همسرش، با فرد دیگری وارد رابطه شده است. همزمان که همسر علی در خانه است، دختر جدید نیز وارد میشود و در صحنهٔ بعد میبینیم که بین این دو زن رابطهای دوستانه شکل گرفته.
رابطهٔ صمیمانهٔ دو رأس یک مثلث عشقی که هیچ آشنایی و اشتراکی جز مرد مورد نظر ندارند، کجای دنیا طبیعی است؟ اصلاً دنیا را بیخیال! در همین ایران خودمان به هم رسیدن دو هوو نتیجهای جز گیس و گیسکشی در بر دارد؟ کدام زنی را سراغ دارید که با معشوقهٔ همسرش اینطور دل بدهد و قلوه بگیرد؟ مگه اینکه بخواهید چنین نکبتی را باب کنید!
به هر حال نه شخصیت همسر علی واقعی و باورپذیر است و نه شخصیت دختر جدید. ضمن اینکه اساساً تکلیف و شکل رابطهٔ این دو با علی هم روشن نیست.
به وقت هنجارشکنی
فیلم با برهنه شدن بیدلیل علی آغاز میشود. در صحنهای دیگر هم او و دوستش را در استخر میبینیم، بدون اینکه این صحنه نقشی در پیشبرد داستان داشته باشد. اگر فقط در همین فیلم برهنگی بیدلیل را شاهد بودیم، شاید با اغماض از کنار آن میگذشتیم. اما با احتساب اینکه تقریباً در تمام فیلمهای امسال جشنوارهٔ فجر، صحنهای غیرضروری و بیدلیل از برهنگی وجود دارد، اجازه بدهید سختگیرانهتر به موضوع نگاه کنیم. مثلاً از نگاه قبحشکنی و عادیسازی!
سیگار کشیدن دخترها را شاید این روزها بیشتر از قبل در جامعه ببینیم. اما خوشبختانه هنوز قفل این مرحله در بسیاری از خانوادهها باز نشده. به تصویر کشیدن صحنههای سیگار کشیدن خانمها در فیلمها، به این هنجارشکنی کمک میکند.
در بخشی از فیلم طوری برای غلبه بر ناراحتیها، فراموش کردن مشکلات و احساس سرخوشی، نسخهٔ مصرف مواد مخدر و نوشیدنیهای الکلی تجویز میشود که آدم ناخودآگاه دلش میخواهد دستکم یک بار این نسخه را اجرا کند تا نتیجهاش را ببیند!
جای خالی حس خوب
ما میکوشیم حتی با ذرهبین، حس خوب را از لابهلای تلخترین و بیمحتواترین فیلمها بیرون بکشیم. اما گاهی واقعاً قلممان بیکار میماند و چشممان به پردهٔ سینما خشک میشود، در حالی که بخش «حس خوب»مان خالی مانده است! درست مثل این فیلم…
از دیالوگهای تلخ تا جلوههای مختلف زندگی سرشار از پوچی و ناامیدی. مثلاً وقتی دختر از امید به آینده و زیبایی زندگی حرف میزند، مرد در پاسخ میگوید: «دنیات شبیه دنیای پریهاست!». یعنی امید معادل افسانه و رؤیاست!
یکی از مصادیق پوچی و ناامیدی مرد، تمایل او به خودکشی و آویختن طناب دار از سقف اتاقش است. در جای جای فیلم حرفهایی گفته میشود که از یک روح بیاخلاق و به بنبست رسیده حکایت دارد. مثل: «زندگی بیرحمه. اگه نکشی کشته میشی.»، «گوشتی خوردن داره که خودت کشته باشی.» و…
مرد در اعتراض به نگرانی عمهاش میگوید: «میخوام هر کاری دوست دارم بکنم، بدون اینکه نگران باشم کسی نگرانم میشه. دوست ندارم کسی بهم وابسته بشه و خودم به کسی وابسته بشم.». این رویکرد چه جایگاهی در زندگی خانوادگی دارد؟ آیا این نگاه از یک شخصیت مسئولیتپذیر و پایبند به خانواده نشأت میگیرد؟
تمام این نکات را بگذارید کنار این نکته که چنین شخصیتی با ویژگیهایی که وصفش رفت، انسانی جذاب و اصطلاحاً باحال معرفی میشود!
بدون دیدگاه