عبدالجبار کاکایی با اشاره به اینکه همه افتخار سعدی به جهانگردی بود، از شاعرانی میگوید که به ابراز نفرت نسبت به مهاجرت در آثارشان پرداختهاند.
این شاعر در گفتوگو با ایسنا درخصوص نمود مهاجرت در ادبیات و به ویژه در شعر، و تغییر در شیوه نگاه شاعران به مقوله مهاجرت اظهار کرد: مهاجرت در ادبیات کهن و در واقع رفتن از مکانی به مکان دیگر برای خیلی از بزرگان ما مثل ناصرخسرو ارزش بوده است. حتی حافظ قصد مهاجرت داشت اما نتوانست مهاجرت کند یا همه افتخار سعدی به جهانگردی و گشتن بود.
او در عین حال گفت: اما مهاجرت در روزگار ما تعریف دیگری دارد. من محاسبه نکردهام شاعران داخل کشور چه تعداد شعر درباره مهاجرت و در واقع عوامل مثبت و منفی آن گفتهاند اما میشود استنباط دیگری هم از مفهوم توجه به مهاجرت در شعر معاصر داشت، همین دلتنگیها، بیان فقدان آزادیهای اجتماعی، آرزوها، خواستهها و مطالباتی که در شعر معاصر مطرح میشود و زمینههای آن را در جهان توسعهیافته میبینیم (مثل نظام اخلاق شهروندی) میل به مهاجرت است، و همه اینها را میتوان میل به مهاجرت تفسیر کرد.
کاکایی سپس با بیان مثالهایی افزود: وقتی «آی آدمها که در ساحل نشسته شاد و خندانید» را از نیما میخوانیم، به نظرم نیما دارد به کشورهای در حال توسعه میگوید که شما با زندگی اجتماعی مرفه، شهروندان راضی و آینده روشن شاد و خندان هستید اما یک نفر در آب جان میسپارد. در عین حال، گریز از زندگی در جهان توسعهیافته به سمت گذشته هم نوعی نفرت از مهاجرت است، چون زمانی تقریبا چنین گرایش عمدهای هم در ادبیات معاصر ما بود که با اندیشههای مرحوم شایگان، دکتر حسین نصر و… و حتی خیلی از کارهای سینمایی مثل آثار داریوش مهرجویی شکل میگرفت که گریز از زندگی مدرن شهری و جهان توسعهیافته و فرار به سمت روستا و پناه بردن به کوه و صحرا را در خود دارد. حتی آنجا که سلمان هراتی میگوید «بیا به جبهه، به کوه برویم… پل هوایی فاصله دیگری است/ که آسمان را از ما مضایقه میکند»، یا آنجا که آقای عبدالملکیان میگفت «آی چوپان! چوپان! شبدرت را چه کسی داد به باد؟»، یا علی معلم دلدادگیاش را برای روستا و برگشتن به جهان بدوی ساده شرح میدهد. این نوع تفکر در آثار جلال آل احمد هم وجود دارد. در خیلی از آثار این نوع تفکر به شکل نفرت از توسعهیافتگی، مدرن شدن و تغییر اخلاق و رفتار جامعه است که به نوعی میشود گفت که نفرت از مهاجرت است. و حتی دوست ندارند نشانهها و المانهای جهان توسعهیافته به سرزمینهای شرقی وارد شود. از طرف دیگر، در ادبیات روشنفکری، به ویژه در آثاری که گرایشهای انسانگرایی و به نوعی خرافهستیزی یا دینستیزی دارند، میتوان مطالبات برای جهان توسعهیافته و مهاجرت را در آنها تلقی کرد.
این شاعر همچنین به آثار سهراب سپهری اشاره و بیان کرد: در شعرهای سهراب سپهری هم وقتی میگوید «من چمدانم را خواهم بست…» میتوان گفت که به فکر رفتن به جایی دیگر بوده است.
عبدالجبار کاکایی در ادامه درخصوص هر دو نگاه شاعران به مهاجرت گفت: عدهای معتقدند – آنطور که مطالباتشان در شعر نشان میدهد – زندگی ما باید شبیه به زندگی اجتماعی در جهان توسعهیافته و به ویژه ممالک غربی باشد و عدهای دیگر هم معتقدند بازگشت به گذشته و قدیم، راه نجات ما است و در واقع هر دو جلوه در ادبیات معاصر ما دیده میشود.
او در ادامه رابطه تاثیر مهاجرت بر ادبیات را دوطرفه دانست و اظهار کرد: کسی که محیط زندگیاش را عوض و در اقلیم دیگری شروع به زیست اجتماعی میکند، چون شاعری و سرودن تجمیع احساس، عواطف و افکار و چیدن کلمات کنار هم است، وقتی محیط زندگی عوض میشود، افکار و اندیشهها هم کمکم تغییر شکل پیدا میکنند. چون وقتی در محیط جدیدتری زندگی میکنی و با تجربههای تازهتری مواجه میشوی، رفتهرفته شکل چینش کلمات و شیوه بیان آرزوها و مطالبات هم عوض میشود، بنابراین مهاجرت بر ادبیات تاثیر دارد.
او همچنین گفت: مهاجرتهای اقلیمی دممرزی هم در کشور ما اتفاق افتاده، مثلا کردهای مقیم عراق سال ۴۲، ۴۳ از بغداد به کشور ما مهاجرت کردند که به آنها معاودها یعنی کسانی که رانده شدند و مهاجرت کردند، میگویند. از بین اینها شاعران و نویسندگانی ظهور پیدا کردند که یکی از برجستهترین ویژگیهایشان وطنپرستی بود، یعنی بیشتر از شاعرانی که در کشور ساکن بودند، وطنپرستی و میهندوستی دارند، چون زخم آوارگی، هجرت و برگشت به وطن در باورها و فکرهایشان بوده و تاثیر گذاشته است.
کاکایی در پاسخ به پرسشی درباره وضعیت کیفی آثار ادبی مهاجرت نیز بیان کرد: من معتقدم که نباید در قضاوت، از ناحیهای به ناحیه دیگر را رصد کنیم. ممکن است نگاه یا سبک شعر شاعری که در کشور دیگر زندگی میکند، متفاوت شده باشد اما دستگاه فکری و نظام اجتماعی که در آن زندگی میکند هم متفاوت است که تاثیر میگذارد، بنابراین باید در همانجا نقد و بررسی شود؛ اگرچه ارتباط آنها با آن دامنه تداعی کلمات و انتقال احساسات قطع میشود. شاعران غزلسرای خوبی بودهاند که از کشور ما رفتهاند و دیگر آثاری در حد کارهایی که در اینجا تولید میکردند هم تولید نکردند. اما در حیطه خودشان همچنان صاحب ادعا هستند و به نظر میرسد در آنجا قانع و راضی هستند و کسانی که آثارشان را تحلیل میکنند، از آثار آنها راضیاند. من نتیجه میگیرم که نباید آن طرف را از اینجا رصد کرد.
بدون دیدگاه