بادداشت / جمشید پور احمد
بانو سیما پورسالاری، یکی دیگر از هنرمندان مسافر لنچ رها شده استان هرمزگان است؛ هنرمندی با یک کارنامه پربار و قابل توجه و فیلمسازی تازه کار از تار و پود هنوز سرور و استاد بنده، استاد حمید سمندریان.
به یاد ندارم ویترینی، کلیشه‌ای و یا قراردادی نوشته باشم.
اینکه بانو سیما پورسالاری با شعر و داستان‌نویسی شروع کرده، با رادیو و تلویزیون همکاری پررنگ داشته، در فیلم و سریال‌های بسیاری ایفای نقش کرده، روی صحنه تئاتر درخشش چشمگیری داشته و دارد، تحصیل‌کرده رشته سینماست، در زمینه آموزش کودکان و نوجوانان ید طولایی دارد، توانایی‌هایی قابل ستایش است.
در سیطره هنر این مرز و بوم در اندازه بانو سیما پورسالاری بسیارند که بر اساس اصول، قاعده و قانون حاکمان هنر با بی‌توجهی و بی‌مهری مواجه هستند و تبعیض و استبداد چون تیری بر قلب این بانوی هنرمند و هم‌نگاه‌هایی‌ست که وجود پراحساس شان را مجروح کرده.
بانو پورسالاری اخلاق بردگی را برای عشق و علاقه اش نسبت به هنر و هنرمند پیشه کرده و انتهای این اخلاق بردگی موفقیت امروز او با ساختن فیلم کوتاه «روستای ونک» است.
متاسفانه در میان هنرمندان کوتاه اندیشه، کم تجربه و کم سواد و در عین حال بسیار مدعی که فکر می‌کنند ساخت فیلم کوتاه ارزشی نداشته و هنری آسان است!
ساخت فیلم کوتاه دقیقا مثل رشته کتابداریست که باید آنچنان کار آزموده، خلاق و هنرمند باشی تا بتوانی هزار کتاب را در فضایی که برای صد کتاب طراحی شده آنچنان زیبا کنار هم بچینی تا در نگاه اول، هویت و شخصیت کتاب‌ دیده شود.
بانو سیماپور سالاری برای ساخت این فیلم و کسب موفقیت زمان را متوقف کرد تا بتواند بیننده را مجذوب و صحنه‌هایی را خلق کند که التیام بخش الگوهای دست و پاگیر سینمایی است. اما این آخرین سکانس فیلم بانو سیما پورسالاری نیست!
او باید برای نمایش فیلمش از دانشگاه مسئولان خوابزده، میز پرست، کم دانش، دهن بین و گرفتار داد و ستد تجاری، مجوز دریافت کند.
بنده بعد از پانزده ماه کار ساخت مستند داستان «‌فنگشویی ذهن» در هرمزگان به چشم خود دیدم که اداره ارشاد و صدا و سیمای هرمزگان برای هنرمندان ناگزیری، پرونده تشکیل دادند، برای سالها رفت و آمد و پیگیری!
در کشور ما رسم براین است که هنر و هنرمند را اول محاکمه و بعد شاید و احتمالا به حرفش گوش دهند.
این یادداشت قرار بود چند ماه پیش منتشر شود. بنده در یک روز برای انتخاب بازیگر فیلم ماهرخ «‌جزیره هرمز» با خانم پورسالاری و خانم کریمی ملاقات داشتم و بعد از نوشتن یادداشت متوجه شدم که خانم رحیمی، فیلمبردار فیلم کوتاه خانم سالاری بوده و بعد از تماس با خانم رحیمی قرار شد رزومه کاری خود را در اختیار بنده بگذارند تا یادداشتی پربار‌تر شود که هنوز فرصت نکردند!
برای خانم رحیمی هم آرزوی موفقیت و به عنوان یک همکار خیلی قدیمی به ایشان توصیه می‌کنم که لازمه هر موفقیتی تعهد و خوش قولی است تحت هر شرایطی.
توماس هابز می‌گوید؛ هیچ مترسکی را شبیه گرگ نساختند؛ شبیه پلنگ و یا خرس هم نساختند، به گمانم ترسناک‌تر از آدمیزاد نیافتند…!

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *