جبار آذین
در بخش نخست چند کلمهای درباره جشنپاره و شش فیلم آن نوشتم و در این یادداشت به ده فیلم دیگر نگاه میکنم.
*لولی فرهمند به عشق فیلم و سینما، لول، لول بود، اما نه فیلم بود و نه سینما؛ تجربهای بود ضعیف و ناتوان برای راه یافتن کارگردانش به سینمای حرفهای که البته ممکن است با همین شکل و شمایل ابتدایی و در بلبشوی سینمای دولتی و نهادی به توفیق هم برسد.
فرهنمد با مجهز شدن به دانش و تجربه بیشتر استعداد ساختن فیلمهای خوب را دارد.
*خدای جنگ، سومین ساخته سینمایی حسین دارابی بعد از فیلمهای مصلحت و هناس است.او در این فیلم موفقتر ظاهر شده و پرداخت و روایت و تصویرسازی خدای جنگ، سینماییتر است.
این اثر روایتی تازه از موقعیت و شرایط کشور در دوران دفاع مقدس و موشکباران شهرها دارد و بازگوکننده بخشی از تلاشهای رزمندگان است که برای ایجاد یگان موشکی ایران همت میکنند.
خدای جنگ بدون پرداختن به پدر موشکی کشور، شهید طهرانی مقدم، داستان خود را از منظر نگاه ابراهیم یکی از همرزمان مقدم به تصویر میکشد.
فیلم میتوانست در سکانس شلیک موشک خاتمه یابد و بدون زدن نقب فیلمساز به زندگی خصوصی ابراهیم به پایان برسد.با این حال، خدای جنگ فیلم جمع و جور و سرپایی بود.
*داد،اثر سینماگر محترم، محجوب، مظلوم، شاخص و البته بدشانس و در انزوا نگهداشته سینما، ابوالفضل جلیلی از حضور مجدد این کارگردان که بعد از سالها همچنان بخش اعظم فیلمهایش رنگ پرده
نقرهای را ندیدهاند، حکایت دارد. جدیدترین ساخته خوب و حرفهای جلیلی هم در امتداد نگاه و فیلمهای قبلی اوست و در ساختار و محتوا نگرشی متفاوت و متمایز و متفکرانه به جامعه دارد.
داد یک اثر سینمایی مسئولانه، متعهدانه و هنرمندانه از یک سینماگر قابل احترام و فیلمی شایسته تحسین و قدردانی و تماشایی است.
داد را باید متفکرانه و سینمایی و دادخواهانه به تماشا نشست.
*دست تنها،امیرحسین ثقفی با تکیه بر هنر و سرمایه و تواناییها و قابلیتهای هنریاش، هنرمندانه و دست تنها بدون کمک از ما بهتران یک فیلم سر و شکلدار و تماشایی و با محتوا و خوب سینمایی ساخته است.
فیلمی که همه چیز آن درست و حرفهای چیدمان شده و مخاطب از دیدن آن راضی شده و لذت خواهد برد.
دست تنها از معدود فیلمهای خوش ساخت و نیک این جشنپاره فاقد اعتبار و ارزش بود.
*فیلم رها، ساخته حسام فرهمند، اثری خوب و در پرداخت موضوع و محتوا و بهرهگیری از ابزار سینما و نگاه هنرمندانه به برخی مسائل جامعه به نسبت موفق بود.
این سینماگر اگر قربانی مناسبات ناپسند سینما و باندهای آن نشود، میتواند در سینما دیده شود. همانگونه که در جشنپاره شد!
*صنم به کارگردانی شهره رحیمزاده، فیلمی به شدت ضعیف و آشفته و غیرسینمایی و ابتدایی بود و در هیچ زمینهای از مضمون و محتوا و ساختار هنری، چیزی برای بیان و نمایش و ارایه نداشت.
علت حضور آن در جشنپاره را باید در مرتضی شایسته و روابط پنهانی با نادبیر این دورهمی فرمایشی جست.
*بازی خون؛ ملت ما دیگر به انواع بازیهای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی در سینما و جامعه عادت کردهاند و لذا بازی خونی میرزازاده، کم اعتنا به نقد و نگاه تحلیلی به بازیهای یاد شده با نگاهی یکجانبه و تکراری سعی میکرد حرف تازهای از تاریخ انقلاب ایران را بازگو کند، اماچندان موفق و جذاب و تاُثیرگذار نبود.
بازی خونی، بازیگران مهمتری هم دارد که جایشان در این فیلم خالی بود.
این فیلم و کارگردانش زیر سلطه ساختار و محتوای فیلم ماجرای نیمروز و نگاه مهدویان بود.
*فیلم متوسط دیگر جشنپاره ساخته محمدابراهیم عزیزی، بازی را بکش نام داشت. فیلمی که کارگردانش را در مسیر آزمون و تجربه نشان میدهد.
شاید در مورد فیلمهای بعدی این فیلمساز و متبحر شدنش در کار سینما بشود صحبت کرد.
این فیلم و بازیهای او سینمایی، دلچسب و تماشایی نبود.
*بچه مردم، یک اثر ممتاز و متمایز که تمام عناصر داستانی محتوایی و ساختار هنری و سینمایی آن به درستی و حرفهای در جای خود چیده شده و از بچه مردم، فیلم و سینما ساخته بودند.
این فیلم در میان معدود فیلمهای دیدنی جشنپاره امسال درخشید و بر تارک آنها قرار گرفت.
درود و دستمریزاد به فیلم محمد کریمی.
بچه مردم در فضای تیره و سیاه بازار مکاره سینمای دولتی و نهادی، سیاست و تجارتزده امید آفرید.
*تاکسیدرمی فیلم محمد پایدار، کاری به نسبت متفاوت در نگاه سینمایی و سطحی از نظر محتوایی به مقوله تاکسیدرمی بود که میشد نقبی مهم و پژوهشگرانه و اثربخش، آسیب شناسانه، سینمایی و در عین حال جذاب و سرگرم کننده به جامعه باشد که نبود. با این حال این هنرمند توانایی هنری ساختن فیلمهای کمدی بهتر را دارد.
فیلم او نشان میدهد که کارگردانش با سینما بیگانه نیست.
…ادامه دارد
بدون دیدگاه