زمانی که سال ۱۳۷۰ در ساخت فیلم «دلشدگان» ـ اثر زنده یاد علی حاتمی ـ با هم همکاری داشتند، شاید هیچگاه گمان نمیکردند که تولد و مرگشان تنها با فاصله یک روز در تقویم رقم بخورد و بدینگونه مرگ امین تارخ در حوالی زادروز شجریان سیلی از خاطرات قطعه «گلچهره» را به خاطرمان بیاورد.
دوم مهر ماه ۱۴۰۱ در تاریخ هنر به نام امین تارخ ـ بازیگر سرشناس ایرانی ـ ثبت شد که در سن ۶۹ سالگی از دنیا رفت. بازیگری که در دههی ۷۰ در حالی که هنوز جوان بود و رعنا، در نقش هنرمندی جوان، مقابل دوربین علی حاتمی رفت و نقش یک موسیقیدان را با صدای محمدرضا شجریان ایفا کرد؛ کاراکتری که در جریان داستان همان فیلم هم اجل مهلتش نداد.
محمدرضا شجریان که همواره خود را فرزند ایران مینامید و از لزوم همراهی هنرمند با مردم میگفت، برای حضور در فیلم «دلشدگان» دستمزدی نپذیرفته بود و تنها شرطش این بود که کسی همگام با صدای او لبخوانی نداشته باشد.
«دلشدگان» را میتوان فیلمی در رثای موسیقی دانست. برداشتی آزاد و شخصی از سه داستان واقعی در زمان قاجار که در آن گروهی از نوازندگان سازهای ایرانی برای پر کردن صفحه موسیقی به خارج از کشور سفر میکنند.
نخستین داستان به سفر نوازندگان مشهور موسیقی ایران به شهر پاریس در سال ۱۲۸۶ خورشیدی در دوران محمدعلیشاه قاجار به سرپرستی آقاحسینقلی برای ضبط صفحه موسیقی مربوط میشود. دومین داستان نیز سفر گروهی از هنرمندان برای ضبط صفحه به شهر لندن با پشتیبانی یک بازرگان ارمنی به نام هامبارسون است که پس از بازگشت از لندن میان وی و هنرمندان مشکلاتی بهوجود میآید و قرارداد ضبط فسخ میشود.
سومین داستان نیز سفر گروهی دیگر از موسیقیدانان به همین منظور به شهر تفلیس در سال ۱۲۹۳ خورشیدی است.
در این قسمت میتوانید لحظهای از حضور محمدرضا شجریان روی سن جشن خانه سینما در کنار امین تارخ را تماشا کنید. در ادامه این ویدیو شجریان پس از سخنرانی کوتاه، تصنیفی از ساختههای علی تجویدی، با شعری از منیره طاها را میخواند:
اما در تقویم هنرمندان یکم مهر ماه هم به نام مردی است که خودش را فرزند کشورش و خاک پای ملت ایران میدانست و از آن به عنوان افتخار هنریاش یاد میکرد؛ «من محمدرضا شجریان؛ فرزند ایران، صدای من جزوی از فرهنگ کهن ایران است که میخواهد به مردم جهان یادآور شود که ما دارای چه فرهنگی بودهایم؛ فرهنگ عشق، صلح و صفا. پیامی هم جز عشق، دوستی، زندگی و خوشحالی برای مردم نداریم. اگر هم گلهای میکنیم برای این است که نارساییها برطرف شود و زندگی به مردم برسد.»
شجریان اعتقاد داشت، هنرمندان واقعی در شرایط دشوار با مردم همراه میشوند و همین همراهی، بر محبوبیتش افزود. او ۱۹ سال قبل در پی فاجعه بم و درگذشت ایرج بسطامی، در سوگ درگذشتگان و دوست و شاگردش، برای کمک به زلزلهزدهها، دو هفته بعد از این اتفاق دردناک، روی صحنه رفت.
آغاز محبوبیت شجریان از جایی بود که او به همراه گروههایی همچون شیدا و عارف از اواخر دهه ۵۰ تا اوایل دهه ۶۰ شروع به تولید آثار هنری کردند. زمانی که موقعیت سیاسی اجتماعی با این نسل از هنرمندان رقم خورد، توانست محبوبیت و مردمی بودن آنها را در جامعه تثبیت کند.
محمدرضا شجریان در مهر ماه به دنیا آمد و در مهر ماه از دنیا رفت. او در سال ۹۹ پس از تحمل یک دوره بیماری که با عنوان «مهمان» از آن یاد میکرد، در کنار مزار فردوسی که خود میگفت دین بزرگی بر گردنش دارد، به خاک سپرده شد.
با این همه شجریان را با مرگ میانهای نیست، بدرقه او با درودها همراه بود. رفتن او تعالی بود، پر کشیدن به سوی معشوق بود تا طنین صدایش جاودان بماند در حافظه تاریخی ایرانیها. به راستی محمدرضا شجریان مصداقی واقعی است برای عینیت بخشی به این جمله: «تنها صداست که میماند».
بدون دیدگاه