تعدد کمدی‌هایی که با رنگ و لعاب فراوان، نارضایتی مخاطبان را پس از تماشا به همراه دارند، این نگرانی را به وجود آورده که پس از تغییر ذائقه تدریجی مخاطبان، آیا این گیشه‌های پرپول، زمینه را برای تغییر ذائقه دیگر فیلمسازان و گرایش آنها به تولیداتی از این دست فراهم می‌سازد؟
به گزارش ایرنا، یکی از معضلاتی که طی سالیان اخیر، دامن مقولات کیفی تولیدات سینمایی کشور را گرفته، عدم‌بروز خلاقیت‌ در مساله‌مندی دغدغه‌مندی مخاطبان است. بنا بر این رویکرد، فیلمنامه‌نویسان ترجیح می‌دهند به جای مقید بودن بر چارچوبه‌های حرفه‌ای سناریو، به فرمول‌هایی پایبند بمانند که می‌توانند مخاطب را به سینما کشانده اما هیچ رضایتی را از آنها حاصل نمی‌کند.
در روزگاری، کمدی موقعیت، مخاطبان بسیاری در سینما داشت که حتی توجه منتقدان را به خود جلب می‌کرد مانند اجاره‌نشین‌ها. اما فیلم‌های ساختارمندی چون اجاره‌نشین‌ها اگر همین امروز تولید و به روی پرده رود، با اقبال چندانی مواجه نمی‌شود. در دهه‌های اخیر، این فضا به شخصیت‌محوری تغییر کرد و مخاطب عادت کرد که یک فرد را در کانون توجه ببیند و به اکت‌های او بخندد. اما اکنون فضایی در حال اپیدمی است که طی آن، مخاطب در یک برزخ روایی و بصری، نمی‌داند با چه عناصری طرف است. کمدی‌هایی که نه موقعیت هستند و نه دایرمدار شخصیت. درحالی‌که رنگ و لعاب خوبی دارند و از تبلیغات و کست بازیگری خوبی نیز برخوردار هستند. پخش‌کننده‌هایی قدرتمند دارند و نبض استقبال مردمی را در دست گرفته‌اند اما خروجی کار، نارضایتی مفرط مخاطبان است.

وقتی فیلمسازی یک بازی سراسر برد می‌شود

نمونه فیلم‌هایی از این دست، هم‌اکنون و بر روی پرده سینما، وجود دارد. آثاری که به لحاظ زیباشناختی بصری، قدرتمند هستند اما خالی از هر بار کمیکی که بتواند حتی مخاطب سهل‌گیر سینما را به خنده وادارد. جالب آن‌که چنین نسخه‌هایی با توجه به نگاه نتیجه‌گرایی که طی ماه‌های اخیر در میان برخی فیلمسازان رواج یافته، به شدت در حال تکثیر است و نمونه‌های این‌قبیل آثار، بی‌صبرانه در صف تولید و اکران به سر می‌برند.
الگوریتم‌های اکران سبب می‌شود تا این فیلم‌ها با حجم بالایی از تبلیغات، به رده‌های بالای جدول فروش رسیده و سود خوبی را عاید سینمادار، پخش‌کننده و تهیه‌کننده نماید
البته این قاعده، برای تمامی طرف‌ها، به جز مخاطب، یک بازی سراسر برد است چرا که بر پایه آن، نه پروداکشن سنگینی در انتظار فیلم است و نه قید و بندی که فیلمساز بخواهد در برابر آن، متعهد و یا پاسخگو باشد. تنها یک دستمزد بازیگران چهره است که این مهم نیز به لطف اسپانسرهای عجیب و غریبی که این روزها در سینما سردرمی‌آورند، تامین می‌شود. بنابراین در ادامه، همه چیز یک سرگرمی پرپول برای تمامی عوامل است چرا که عوامل اصلی، دستمزد خوبی می‌گیرند، مدت زمان فیلمبرداری از ۲۰ تا ۴۰ روز، شبیه به یک اردوی جمعی مفرح است و پس از آن نیز الگوریتم‌های اکران سبب می‌شود تا این فیلم‌ها با حجم بالایی از تبلیغات، به رده‌های بالای جدول فروش رسیده و سود خوبی را عاید سینمادار، پخش‌کننده و تهیه‌کننده نماید.
تا اینجا، همه طرف‌ها برد کرده‌اند و تنها قطبی که از این روند، متضرر می‌شود، مخاطب است چرا که طبق نشانه‌ها، به تماشای فیلمی می‌نشیند که کمتر از انتظار او ظاهر شده است. البته که این فاکتور نیز از چشم طرف‌های برنده بازی، یک شکست محسوب نمی‌شود چرا که بالاترین رقم بلیت، ۸۰ هزار تومان است و همین که یک مخاطب، ۹۰ دقیقه را در سالن خنک و مجهز می‌نشیند، ولو اینکه فیلمی ضعیف ببیند، باز با توجه به هزینه‌ای که صرف کرده، چیزی را از دست نداده است چرا که سینما در حال حاضر، ارزان‌ترین تفریح برای مردم محسوب می‌شود.

این سندرم نگران‌کننده

این گزاره که عموما از سوی طرف‌های برنده مطرح می‌شود، توجیه به‌ظاهر موجهی برای کسانی است که ناراضی از سالن‌ها بیرون می‌آیند. اما حتی اگر بپذیریم که چنین گزاره‌ای بی‌توجه به زمان از دست رفته مخاطب، می‌تواند محلی از اعراب داشته باشد، باز با یک مشکل بزرگ مواجه می‌شویم و آن، تغییر تدریجی ذائقه مخاطبی است که روزی درگیر اجاره‌نشین‌ها و مهمان مامان بود و امروز، همان سلیقه افول‌یافته، بنا بر علل مختلفی چون تغییر سبک زندگی، دگردیسی بافت اجتماعی، این‌همانی زیستی با موقعیت‌های کمیک و… به تماشای کارهای کم‌توان تن داده و این رویه بدون انتقاد و اعتراضی، تداوم می‌یابد.
این پازل، الگوریتم همیشگی تاریخ سینما بوده و خواهد ماند. بیمی از این موقعیت محتوم نیست اما نگرانی شدید از این بابت است که چنین رویه‌ای علی‌رغم اینکه گونه کمدی سینما را تماما در قبضه گرفته، بلکه در حال تسری به گونه‌های مهمی چون سینمای اجتماعی است. اگر به تولیدات اجتماعی جریان‌ساز سالیان اخیر نگاهی بیندازیم متوجه می‌شویم که این آثار، تا چه اندازه در پیرنگ‌های روایی, غلوگویی و حتی تیم بازیگران، مشابه یکدیگر عمل کرده و ترسناک‌تر اینکه اصرار دارند که به متن جامعه و حوادثی واقعی وفادار بوده‌اند.
زیست جمعی ما در چنین فضایی اگرچه اجتناب‌ناپذیر است اما نگرانی بسیاری وجود دارد که جریان کیفی به سمت چنین تولیداتی به عنوان یک رویه، در میان فیلمسازان مهم و معتبر ما ترویج پیدا کند. درواقع بیم آن می‌رود سندرم تغییر ذائقه‌ای که در بسیاری از مخاطبان ما رقم خورده و در گذشته، در عملکرد برخی کارگردانان جریان‌ساز نیز دیده شده، دامن طیف گسترده‌تری از فیلمسازان را گرفته و یک هژمونی بی‌کیفیتی در سراسر سینمای ما رقم بزند. اینجاست که گره مشکل، در دست خود هنرمند است و هیچ‌کس به اندازه خودش نمی‌تواند تراز و ساحت حرفه‌ای او را از شر وسوسه‌هایی چون پول حفظ کند.

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *