المیرا ندائی
«بزرگترین دروغی که خواندهام تاریخ وفات روی سنگ قبرها بوده است. کسی چه میداند به راستی یک انسان کی و در کجا مرده است؟»
فیلم «علت مرگ: نامعلوم»، به نویسندگی و کارگردانی علی زرنگار، پس از ۳ سال توقیف، از ۵ دی ماه ۱۴۰۳ بر پردهی نقرهای به نمایش درآمده است.
این فیلم که به تنهایی قادر است برگ برندهی سینمای مستقل در ایران باشد، روایتگر هفت مسافر از هفت اقلیم شخصیتیست که فصل مشترکشان، فقر و تنگدستیست. مسافرانی که با فوت ناگهانی یکی از همسفرانشان که مقدار قابل توجهی پول نقد به همراه خود داشته است، گرفتار مخمصهای مشترک میشوند.
***
اولین فیلم علی زرنگار در مقام کارگردان، یک درام اجتماعی در ژانر جادهای ست.«علت مرگ: نامعلوم»، درامی چالشبرانگیز است که از خاکستر سینمای اجتماعی برخاسته است.
به لحاظ فنی، از فیلمبرداری و صدابرداری گرفته تا موسیقی متن، فیلم نقص قابل توجهی ندارد؛ طراحی صحنه، دکور، طراحی لباس، گریم، دیالوگها، همه و همه به قاعده، در چارچوب ژانر، باورپذیر، به اندازه و بدون بیرون زدگی هستند.
به کمک دوربین، مخاطب قادر است خود را به جای تک تک کاراکترها گذاشته، با آنها حس همذات پنداری کند و با خود بیندیشد که اگر جای هر یک از آنها بود چه کنشها و واکنشهایی از خود بروز میداد.
طراحی فرم به گونهای صورت گرفته است که مخاطب به تمامی درگیر روایت است.
قرار دادن دوربین درون ماشین نیز خود خلاقیتی جذاب است که هدفی جز خلق معنا ندارد. گویی مخاطب به جای دوربین داخل ماشین نشسته است و شاهد تمام اتفاقاتیست که در فضای بیرون در حال رخ دادن هستند. انگار مخاطب در پشت دوربین قرار گرفته است و ناظر عینی مسافرهاست. مسافرهایی که درامهای شخصی و معضلات درونی خودشان را دنبال میکنند.
این دوربین، خود مخاطب است، مخاطبی که تک تک شخصیتهای آن بیرون را از درون ماشین نظاره میکند و با هدایت ناملموس نویسنده و کارگردان به گونهای خود را جای تک تک کاراکترها میگذارد، کاراکترهایی که قادر به قضاوت در مورد آنها نیست.
درست در همین نقطه است که با گونهای کمتر دیده شده از شخصیتپردازیها مواجه هستیم. اتفاقی که کمتر در درامهای اجتماعی با آن مواجه میشویم.
در اینجا اثری از پروتاگونیست و انتاگونیست نیست. تکیه بر سایهروشنهای وجودی هر انسان است. گویی این مسافران همه متعلق به یک پیکر هستند. پیکری آسیب دیده به نام ایران.
مسألهی دیگری که از بعد معناگرایی مطرح است، مسألهی «پول» است. پولی که مثل همیشه باز هم قرار است عیار آدمها را بسنجد.
یکی از بارزترین نمونههای به چالش کشیدن آدمهای خوب با پول، نمایشنامهی «ملاقات با بانوی سالخورده» اثر فردریش دورنمات است.
در آثار اینچنینی، نگاه به آدمهای نیازمند به پول برای نجات از گرفتاریهایشان، نگاهی توام با قضاوت است. اما فیلمساز «علت مرگ: نامعلوم»، با این قشر از جامعه همدل است و نگاهی توام با شفقت و دلسوزی دارد. صرفنظر از دیدگاههای اخلاقی، از منظر منطق دراماتیک، این نگاه درستتر و انسانیتر است.
علی زرنگار در جایگاه یک فیلمساز مستقل در سینمای رو به ابتذال امروز ایران، در خصوص رعایت قواعد حکم بر ژانر، فرم و محتوا، عملکردی موفق و شایستهی تقدیر داشته است.
فیلمنامهی «علت مرگ: نامعلوم»، نمونهای از یک فیلمنامهی تعلیقی منسجم، موشکافانه، و منطقیست. اطلاعات درست و به موقع به مخاطب تزریق میشوند.
اطلاعات مبهمی که در سکانس اول فیلم، بین دو جوان رد و بدل میشود، قلاب را به مخاطب وصل میکند. در ۱۰ دقیقه آغازین فیلم، مخاطب به شکلی گذرا با کاراکترهای اصلی، طبقهی اجتماعیشان و دغدغههایشان آشنا میشود.
در این بین، اطلاعات کلامی و بصری ظریفی نهفته است که مخاطب در میانهی داستان، پی به اهمیت حیاتی آنها میبرد زیرا که هر یک نقطهی عطفی در روایت هستند.
در طول مسیر، مسافران لایههای درونی خود را به نمایش میگذارند. علی زرنگار به دور از قضاوت شخصی، برای هر یک از شخصیتهایش شناسنامه و هویتی جداگانه تعریف کرده است. هر یک از این کاراکترها به سبب تیپی که به نمایش میگذارند، موجبات قضاوتهای بیرحمانه نسبت به خود را فراهم میکنند.
همانطور که پیشتر به آن اشاره کردیم، فصل مشترک همهی این کاراکترها، فقر و تنگدستیست. حال آنکه برای برونرفت از این تنگنا، هر کدام تدبیری منحصر به فرد در ذهن خود دارند. آنچه در کنشها و واکنشهای بازیگران اصلی هویداست، درک تمام و کمالیست که نسبت به نقش خود دارند.
به جرأت میتوان گفت متمایزترین تمایز این اثر مستقل از آثار همتای خود در این مهم نهفته است که «علت مرگ: نامعلوم»، ستاره (سلبریتی) ندارد، اما ستاره میسازد.
علی زرنگار، آن جوانمرد دلیر و جسور را از لایههای وجودی و پیشینهی هنری «بانیپال شومون» بیرون کشیده است، شمایلی مردانه که سینمای ایران سالها ندیده بود.
نقطهی عطفی درخشان در کارنامهی هنری علی زرنگار و بانیپال شومون که علیرغم سالها حضور حرفه در عرصهی هنر هفتم، آن طور که باید و شاید از هنرشان تقدیر به عمل نیامده است.
شاید یکی از شعارهای بجا و به حق سینمای مستقل این باشد که: «عصر سلبریتی مداری به پایان رسیده است.» هنر اصیل و منطبق بر استانداردهای جهانی، نزد آنانی ست که کمتر دیده شده اند.
…و کلام آخر اینکه:
«زنده باد سینمای مستقل!»
بدون دیدگاه