المیرا ندائی
در نقد آثار سینمایی، یکی از چالش برانگیزترین مباحث نظری متوجه مسألهی «پایان بندی» است.
برخی سینماگران بر این باورند که مشکل ریشهای سینمای امروز ایران ناشی از ضعف در کیفیت فیلمنامههاست؛ فیلمنامههایی فاقد ژانر، ضعیف در ارائه صحیح و اصولی فرم و محتوا، و ضعیفتر در پایانبندی.
ناگفته پیداست که بخش متمایز و ممتاز در هر اثر سینمایی که قادر است سرنوشت آن اثر را دگرگون سازد، «پایان بندی» آن است. به بیان دیگر، پایان یک داستان، ماندگارترین و تأثیرگذارترین بخش آن در ذهن مخاطب است.
***
تا واسط دهه ی ۴۰ قرن بیستم میلادی، تکنیکهای روایی کلاسیک مبتنی بر پایان بسته (Closed Ending) بودند.
چهار گونهی اصلی تعریف شده از پایان بسته به شرح ذیل هستند:
۱.پایان شیرین/خوش (Sweet Ending) قهرمان روایت هم به خواسته و هم به نیازش دست مییابد. مثال: فیلم «میلیونر زاغه نشین»، به کارگردانی دنی بویل، محصول ۲۰۰۸ انگلیس
۲.پایان نیمه شیرین/ نیمه خوش (Semi-Sweet Ending) قهرمان روایت به خواستهاش نمیرسد اما نیازش مرتفع میشود. مثال: فیلم «زن جوان آتیهدار» به کارگردانی اِمرالد فِنل، محصول ۲۰۲۰ آمریکا
۳.پایان تلخ و شیرین (Sweet-Bitter Ending) قهرمان روایت به خواستهاش میرسد اما نیازش مرتفع نمیشود. مثال: فیلم «شبکهی اجتماعی» به کارگردانی دیوید فینچر، محصول ۲۰۱۰ آمریکا
۴.پایان تلخ (Bitter Ending) قهرمان روایت نه به خواستهاش میرسد و نه نیازش مرتفع میشود. مثال: فیلم «پدرخوانده» به کارگردانی فراسیس فورد کاپولا، محصول ۱۹۷۲ آمریکا
هر چقدر داستانها از ویژگیهای کلاسیک فاصله گرفتند، به زندگی واقعی که سرشار از پیچیدگی و عدم قطعیت است، نزدیکتر شدند. روایت زندگی واقعی، صاف و ساده و خطی نیست. علت و معلولها مدام در حال تغییر هستند. قضاوتها نیز در پی آنها تغییر میکنند.
***
از اواسط دههی ۴۰ قرن بیستم میلادی، تکنیکهای کلاسیک دستخوش تغییرات جذابی شدند؛ تغییراتی که خاستگاهشان کشور ایتالیا بود.
روایت فیلمها غالبأ روایتی اندوهناک، به دور از نشانهای از شوخی و هزل بود. این آثار انعکاس واقعیت جامعهای بودند که فیلمساز در آن میزیست. اغلب نویسندگان و کارگردانان برای چنین روایات تلخی تن به یک پایان شیرین نمیدادند و این خود آغازگر سبک روایی با پایان باز (Open Ending) شد.
***
از لحاظ نوع روایت و از منظر فیلمنامهنویسی، آثار مدرن و کلاسیک هیچ مزیت رقابتی و برتری نسبت به یکدیگر ندارند. لازمهی داشتن صلاحیت برای نوشتن داستانی مدرن و غیرخطی با پایانی باز، تسلط کافی در داستان پردازی کلاسیک است. در واقع، همانطور که پیشتر به آن اشاره شد پراهمیتترین اصلْ ارائهی یک روایت درست و اصولی است.
همچنین باید در نظر داشت که نمیتوان فیلمی را با الگوهای کلاسیک آغاز کرد و با الگوهای مدرن به پایان رساند.
الگوهای کلاسیک بر انسجام و عدم وجود نقص در داستانپردازی تکیه دارند. در طول داستان اطلاعات دراماتیک فراوانی به مخاطب داده میشود. روایت خطی است و مخاطب درگیر یک سناریوی مشخص میشود. حال آنکه، الگوهای مدرن بر عدم انسجام و پیچیدگی استوار هستند. روایت غیرخطی است. مخاطب در بطن داستان قرار میگیرد، و درگیر دو یا چند سناریوی مشخص میشود. البته هر احتمالی باید در چهارچوب منطق باشد.
پایان باز خاصهی الگوهای مدرن و پایان بسته خاصهی الگوهای کلاسیک است.
فیلم «درباره الی» به نویسندگی و کارگردانی اصغر فرهادی (۱۳۸۷) نمونهی بارز یک الگوی روایتی مدرن موفق و تأثیرگذار است.
فرم و ساختار مدرن در فیلمنامه رعایت شده است. فیلمنامه دچار آشفتگی در بیان، و یا سردرگمی و ابهام در پایان نیست.
***
پایان باز بیشتر متعلق به سینمای هنری و روشنفکرانه است. سینمایی که با قضاوت و نتیجهگیری قطعی بیگانه است، رسالتش انتقال ضمنی پیامهای فلسفی به مخاطب از بطن روایاتی غیرقابل پیش بینی است، و تکیه بر جاودانگی شخصیتهایی دارد که با گذر از عناصر تنش و تعلیق به پایان داستان میرسند. گویی مخاطب در تعیین و تبیین سرنوشت نهایی داستان و شخصیتهایش مشارکت دارد.
در فیلمهای مدرن، پایان داستان معمولا در چند سکانس مانده به پایان فیلم به وقوع میپیوندد. نویسندگان با استفاده از این تکنیک و خودداری از قرار دادن نقطهی اوج در آثار خود، مخاطب را وادار به بررسی دقیق مفاهیم مطرح شده در داستان میکنند.
برای نمونه میتوان به ۳ اثر درخشان زیر اشاره کرد:
«طعم گیلاس» به نویسندگی و کارگردانی عباس کیارستمی محصول ۱۳۷۵ ایران
«اودیسه فضایی» به نویسندگی و کارگردانی استنلی کوبریک، محصول ۱۹۶۸ انگیس و آمریکا
«تلقین» به نویسندگی و کارگردانی کریستوفر نولان، محصول ۲۰۱۰ آمریکا
این ۳ اثر، با پایانی باز و جسورانه، از مهمترین آثار تاریخ سینما هستند.
***
در سالهای اخیر، ساخت آثار سینمایی و مجموعههای تلویزیونی با پایان باز به یک ترند و یا حتی به یک سندروم در بین سینماگران ایرانی تبدیل شده است.
گاه این پایان باز متوجه کل روایت است و گاه تنها متوجه بخشی از آن است.
در هر دو حالت هم در کلیات و هم در جزيیات، مخاطب درگیر چندین سناریوی نامشخص میشود که مرکب هستند از شخصیتها و رویدادهای گنگ و غیرمنطقی. شخصیتهایی بیپرداخت و متعاقبا بیهویت که نه ورودی قابل توجیه به داستان دارند، و نه خروجی توجیهپذیر از آن؛ حتی مدت زمان حضورشان در داستان نیز بعضأ مورد سوأل است. بدیهیست که مخاطب قادر به حس همذات پنداری با چنین کاراکترهایی نیست؛ کاراکترهایی که سرآغاز و سرانجامشان در هالهای از ابهام و پیچیدگی است.
همچنین، شاید نیاز به یادآوری باشد که ایجاد تعلیق در داستان در گرو اشارهی صریح یا ضمنی به علل و معلولهاست.
فیلمساز میتواند دلایل را نشان دهد ولی تأثیرات را در لایههای زیرین پیرنگ پنهان کند، و یا تأثیرات را نشان دهد ولی دلایل را در لایه های زیرین پیرنگ پنهان کند.
هر دوی اینها ایجاد تعلیق میکنند. اما اگر صرفأ به یکی از این دو بپردازد و به دیگری حتی اشارهای ضمنی نداشته باشد، مخاطب گنگ و مبهوت هیچ تمایلی به دنبال کردن داستان ندارد.
بدین سان، میتوان چنین جمعبندی کرد که یک پایان باز صحیح و اصولی، پایانی است که برای رسیدن به آن نه شخصیتها قربانی بیپرداختی شدهاند و نه روابط علل و معلولی ناچیز و یا نادیده گرفته شدهاند.
تنوع و تکثر ایده در غیاب اجرایی صحیح و اصولی، منتهی به «بیپایانی»ست همان چیزی که در «آخرین پرده» به نمایش در میآید. به گونهای که مخاطب بیشتر با یک اثر مأیوس کننده مواجه است تا یک اثر موثر متأثرکننده.
مجموعه نمایش خانگی «میخواهم زنده بمانم»، به کارگردانی شهرام شاه حسینی و تهیهکنندگی محمد شایسته، نمونهی بارز یک «بی پایانی»ست. در پایان قسمت ۲۰ (آخرین پرده)، مخاطبی که ۲۰ قسمت از یک سریال پر ستاره را دنبال کرده، از فرط ناامیدی به انتظار امدادی غیبیست که شاید پاسخ چند سوال از صدها سوالی که در ذهن پرورانده داده شود. امداد غیبی در کار نیست. مجموعه به پایان میرسد تا عدم توانایی فیلمسازان و سینماگران پرمدعا بیش از هر زمان دیگری نمود پیدا کند. فیلمسازانی که به جای اقرار به ناتوانی خود، مخاطب را متهم به درک پایین و ناآگاهی میکنند.
در این پرسهی جذاب و پرچالش با ما همراه باشید.
در بخش دوم از “«پرده آخر» یا «آخرین پرده»؟” ، به بررسی و تحلیل دو اثر بلند سینمایی با پایان باز خواهیم پرداخت.
رسیدن به درکی عمیقتر و ملموستر از تحلیل آتی نیازمند مطالعهی چند بارهی بخش اول است.
بدون دیدگاه