بیوک ملکی ماجرای تغییر نام معابر تهران از چهار چهره ادبیات و آموزش کودکان را کاری غیرفرهنگی و غیرمردمی توصیف میکند.
این نویسنده ادبیات کوک و نوجوان در پی ماجرای تغییر نام معابری که به اسم چهار چهره ادبیات و آموزش کودک و نوجوان، هوشنگ مرادی کرمانی، جبار باغچهبان، مهدی آذریزدی و صمد بهرنگی نامگذاری شده بود، در گفتوگو با ایسنا بیان کرد: دیگران چه بخواهند، چه نخواهند، خیلی از نامها در تاریخ ادبیات کودکان و نوجوانان ثبت شده است. چه نامشان بر دیوار کوچه و خیابان و میدانی باشد یا نباشد. اگر باشد نشان از درک بالای مسئولان و مدیران بافرهنگ یک شهر یا یک کشور است و اگر نباشد به معنی شناخت کم آنها نسبت به این مقوله است. بنابراین ما وقتی با چنین رفتارهایی روبهرو میشویم به حساب این میگذاریم که مسئولان نه تنها دغدغه فرهنگی ندارند بلکه با معنا و مفهوم فرهنگ و ادبیات هم آشنا نیستند. فکر نمیکنم در هیچکجای دنیا و در هیچ کشوری مسئولان به فرهنگ و هنر و ادبیات کشورشان تا این حد بیتفاوت باشند.
ملکی سپس بیان کرد: کسی که اقدام به چنین کاری کرده و دستور حذف این اسامی را داده، معلوم است اهل مطالعه نیست، اهل کتابخواندن نیست، معلوم است در عمرش «عطار» را نخوانده، «مرزباننامه» را نخوانده و حتی قرآن را هم نخوانده است. این شکل کارها از کسانی سرمیزند که صرفا خوشامد بالادستیها برایشان مهم است و دست به کارهایی میزنند که جایگاه خودشان را حفظ کنند اما چون نسبت به کاری که میکنند شناخت ندارند، متوجه عاقبت کارشان نمیشوند. نمیفهمند که حذف مثلا نام مهدی آذریزدی یعنی چه؟ نویسندهای که حتی در این دوره رکود کتاب و کتابخوانی هنوز هم کتابهایش هر سال با تیراژ ۲۰هزار جلد تجدید چاپ میشود؛ در زمانهای که تیراژ کتاب به ۲۰۰ جلد رسیده است. یعنی دورهای که حتی اگر هیچ کتابی هم چاپ نشود، اتفاق بدی نمیافتد، چون اتفاق اصلی افتاده است.
او افزود: سالیان پیش، همیشه این سوال برای من مطرح بود که چه کسی نامهای ملاصدرا، شیخ بهایی، میرعماد و… را بر روی خیابانها گذاشته است. بعد از سالها فهمیدم این نامگذاریها کار «حسین نصر» فیلسوف شناختهشده معاصر بوده. شاید اگر نام میرعماد بر دیوار خیابانی نقش نمیبست به جز جمعیت محدود خطاطان و بعضی اهل هنر و فرهنگ کسی او را نمیشناخت، اما الان میلیونها نفر از مردم او را میشناسند و این تاثیر آگاهی و درک بالای کسی مثل حسین نصر است در نامگذاری این خیابانها. من متوجه نمیشوم دغدغه کسانی که اقدام به حذف این نامها کردهاند چیست اما روشن است که وضعیت نابسامان فرهنگ و ادبیات و هنر امروز حاصل همین مدیریتها در طول سالیان گذشته است که تا به حال جریان داشته. نتیجه این نوع مدیریتها میشود وضعیت افتضاح کتابهای درسی، وضعیت امروز کتاب و کتابخوانی که صحبتش شد.
این نویسنده سپس گفت: یک دوره کسی نامهایی را بر خیابانها میگذارد و همان نامگذاریها سطح فرهنگ یک مملکت را بالا میبرد و یک دوره هم مثل این دوره کسانی میآیند و میخواهند نامهایی را که با فرهنگ گره خوردهاند و تاثیرگذار بودهاند، از صفحه روزگار پاک کنند که البته آب در هاون میکوبند. جملهای را در متن آقای مرادی کرمانی خواندم که جالب بود و آن اینکه ادبیات مثل آب است، هر کجا که جلویش را بگیرند از جای دیگری راه خود را باز میکند. این مسئله را ما بارها و بارها دیده و شنیدهایم. یادم میآید یک سال در نمایشگاه کتاب، به غرفهها دستور دادند که کتابهای فروغ فرخزاد را جمع کنند و همان کار باعث شد کسانی که به نمایشگاه میآمدند و ماجرا را میفهمیدند، بیرون نمایشگاه دنبال کتاب فروغ میگشتند. آن سال فروش کتابهای فروغ در بیرون از نمایشگاه به حدی بود که اگر همه غرفههای نمایشگاه هم کتاب او را روی پیشخان میگذاشتند، آنقدر فروش نمیکرد.
سردبیر سابق سروش نوجوان در پایان گفت: خطاب به این مسئولان میگویم که اصلا شما همه را هم حذف کردید! جایگزینش را دارید؟ اگر دارید بسمالله، کل ادبیات و هنر را تعطیل کنید و کسانی را که تا به حال تربیت کردهاید، جایگزین کنید. در این سالها دهها مجله تاثیرگذار را که سالها سابقه داشتهاند تعطیل کردهاید. از اهلش گرفتهاید و به خودیهایتان سپردهاید. خودیهای شما چند شماره از آن مجلهها را هم نتوانستند ادامه بدهند، تیراژ کتاب را که دو دهه اول انقلاب حداقل ۲۰هزار جلد در سال بود و سال به سال تجدید چاپ میشد، به ۲۰۰ جلد، ۱۰۰ جلد و ۵۰ جلد رساندهاید. کاش لااقل یک کار مثبت در پرونده کارهای فرهنگی خود داشتید و دست به این کارها میزدید. خراب کردن و پاک کردن صورت مسئله که کاری ندارد و هرکس قدرت آن را دارد؛ شما که توان ساختن ندارید لااقل خراب نکنید، هر چند همانطور که گفته شد، در نهایت خرابی به خود شما بر میگردد و ادبیات هر رکود و بیمهری و تخریب را پشت سر خواهد گذاشت و به راه خود ادامه خواهد داد.
بدون دیدگاه