جمشید پوراحمد
دنبال کننده های عزیز باید ننه دایی را به یاد داشته باشند، چون در چندین یادداشت نقش موثر و پررنگی داشت و باز جهت یادآوری، ننه دایی در زمره زنانی بود که از همسرس طلاق عاطفی گرفت!
ننه دایی وقتی موقع سوار شدن، سرش به ستون بی ام و 2002 برخورد کرد و آه و ناله‌اش بلند شد و من گفتم ننه دایی ببخشید مقصر نجار است که پول گرفته و درب عقب ماشین را هنوز نساخته! ننه دایی به دلیل بدقولی، نجار را نفرین کرد! و در همان زمان وقتی پشت چراغ قرمز توقف می‌کردم، می‌گفت؛ ننه چرا ایستادی؟!
ننه دایی همانی بود که از من می‌خواست به دلیل اینکه آیتم نویس تلویزیون بودم، تلویزیون شاوب لورنس لامپی خرابش را تعمیر کنم!
به دلایل امنیتی، باید بگویم دیگر هیچ کدام از آدم‌های این یادداشت در قید حیات نیستند که احتمالا و شاید مورد تهدید و شکایت قرار بگیریم. حتی کوچه«زیبا» در میدان خراسان هم در طرح و عملیات گشادسازی(!) محو و ناپدید شده است.
ننه دایی به اتفاق پسر ته تغاری و عروسش در یکی از خانه‌های قدیمی کوچه زیبا زندگی می‌کردند.
محمدرضا که از نوجوانی کارمند سازمان فساد و لیسانسه رشته خلاف و اولین نوه پسری ننه دایی بود، از فرصت پیش آمده، یعنی رفتن عمو و زن عمویش به سفر مشهد، از نجف‌آباد خود را به توپخانه تهران می‌رساند و بعد از ساعت‌ها تلاش، این زن فاقد زمان و مکان شهرستانی را پیدا و بعد از مذاکره و توافق هر دو به طرف کوچه زیبا حرکت می کنند.
محمدرضا با ترفندی ننه دایی را برای خرید از خانه بیرون و زن را وارد خانه و در زیرزمین پنهانش می‌کند!
صبح خروس خوان، ننه دایی برای اقامه نماز بیدار شده و متوجه جرم و جنایت هولناک محمدرضا می‌شود! به قول خود ننه دایی، با لهجه غلیظ نجف آبادیش که گفت: ننه ممرضا کو گروخت!! ترجمه آن به فارسی یعنی محمدرضا که گریخت…، اما زن به اسارت ننه دایی در می‌آید.
ننه دایی بعد از پذیرایی صبحانه از زن، او را یک ساعتی پند، اندرز و نصیحت می‌کند و از زن می‌خواهد که به راه راست هدایت شود و زن بسیار تحت تأثیر صحبت‌های ننه دایی قرار می‌گیرد و متنبه و متحول می‌شود و به همین خاطر، کل موجودی کیف ننه دایی را هم به پاداش متحول شدنش دریافت و زن در لحظه خداحافظی به ننه دایی می گوید؛ من چه جوری خودم را به توپخانه برسانم؟!
ننه دایی بعداز رفتن زن موجودیت اناق جرم و جنایت که شامل فرش، پرده و رختخواب است را یک تنه به حیاط می‌آورد و می‌شوید؛ وسایل اتاق را از گناه پاک و مطهر می‌کند. اما قصه با شستن وسایل به پایان نمی‌رسد و ننه دایی با شیلنگ آب و شوینده سراغ خود اتاق هم می‌رود و شست‌وشو را از سقف و دیوار شروع می‌کند! در این‌هنگامه شست‌وشو، سیم‌کشی برق تاب و تحملش به پایان می‌رسد و ننه‌دایی را از زمین بلند و به شعاع چند متری حیاط پرتاب می‌کند. ننه دایی برای مدتی در بستر زخم و کوفتگی جنایت بسر می‌برد.
اینها را نوشتم تا به این موضوع بپردازم که:
حالا که صاحب منصبان کشور رابطه خوبی با اکثر محتویات اینستاگرام دارند و برای این بزرگان(!) حوزه فرهنگ، اعتبار و ارزش‌های کیمیای ایران و ایرانی را قائل هستند آیا نمی‌خواهند برای حفاظت از آن، به اندازه قیمت یک بشکه نفت، هزینه کنند؟
در نبود اراده برای ارزش‌گذاری‌هاست که با خود می‌گوییم، ایکاش یک ننه‌دایی پیدا شود برای پاک و تمیز کردن این حجم از بی‌شرمی، رواح ابتذال، اشاعه فحشا و نابود و دور کردن جوانان و نوجوانان از کانون خانواده کاری می‌کرد!
این ابزار فاسد کاسبی (گرفتن فالور به هر قیمتی!!) فقط متعلق به کسانی است که ریشه و اصل و نسب ندارند.
فرد بی اصل و نسب اگر به جایی برسد به بینوا، آب خنک هم نمی‌رسد!
از باغ خودش کسی نچیند ثمری
بی‌مایه اگر به کدخدایی برسد!
کسانی که به خیال خود دنبال پول و شهرت اینستاگرام هستند، بدانند که تنهایی و تنها شدن، درد، رنج، معضل و مشکل زندگی آنهاست. تنهایی یعنی می‌توانید جهانی را داشته باشید به غیر از خودتان!
مهم‌ترین رابطه یک آدم نه رابطه با خانواده و نه حتی ازدواج است و مشکل عدیده کسانی که در فضای مجازی جولان ابتذال می‌دهند، نداشتن رابطه با خودشان است. آنها سالهاست که از خود دور شده‌اند، با خودشان قطع رابطه کرده و قدرت روبرو شدن با واقعیت‌ها را ندارند. آنها همیشه دنبال مقصر می‌گردند، که چنانچه مقصر هم نباشند.
پیشنهاد و امیدواری من این است که هنرمندان ریشه دار، اصیل و محبوب برای پاکسازی فضای اینستاگرام از حضور بی‌ریشه‌ها، یاری کنند؛ مطمئن هستم امکان پذیر خواهد بود.

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *