یادداشت / جمشید پوراحمد
اولین بار توسط منوچهر نوذری، سعادت دیدار منوچهر اسماعیلی، این سازه قدرتمند و بی همتای هنر ایران را داشتم و گویی نیمی از کائنات هنر در چهره و بیان این اسطوره تکرارنشدنی نقش بسته بود.
شبی پشت صحنه تئاتر گلریز، منوچهر نوذری، بنده و منوچهر اسماعیلی در کنار هم نشسته بودیم؛ اسماعیلی میگفت: تمام سعی زندگیم این بوده که باغچه کوچک دلم را محفوظ نگاه دارم تا مبادا دچار وسوسه برای تغییر کاربری آن شوم!
منوچهر اسماعیلی میگفت: بی هنری مثل «آفتابه»ایست که آن را طلاکوبی کنی… فرقی نمیکند؛ چون اول و آخرش «آفتابه» است!
دل پر دردی دارم!
اگر منوچهر اسماعیلی با یک سیطره هنر، خرد، اندیشه، شخصیت و انسانیت دوبلور است و ضمانت این داشتهها، هویت و شناسنامه حرفهای اوست… اگر منوچهر نوذری، خسرو خسرو شاهی، جلال مقامی، پرویز بهرام، چنگیز جلیلوند، حسین عرفانی و بسیاری دیگر از این بزرگ مردان دوبله… «دوبلور» هستند و این عزیزان را دوبلور میدانیم و میخوانیم، چرا باید در کنار این بزرگان، یکی از مجریها و دوبلورهای صدا و سیما را که به یاری ماشین شاسی بلندش در خیابان، آشکارا مزاحم مردم می شوند هم دوبلور خطاب کنیم؟!
البته باز هم پیش آمده که بنده دل پرخونی داشتم و سر به دیوار کوبیدم! مثل زمانی که کامران ملک مطیعی این فرد بیاخلاق و ضدهنر، پشت میکروفونی نشست که با درخشش چشمگیر شاهرخ نادری، بزرگانی چون منوچهر نوذری، علی تابش، عزت اله مقبلی و حمید قنبری در برنامه صبح جمعه مینشستند.
کاش سندیکایی برای ارزیابی هنری و شخصیتی افراد ناشایست ایجاد میگردید.
منوچهر اسماعیلی عزیز صدایت چون تخت جمشید جاودانه خواهد ماند…
بدون دیدگاه