بانیفیلم- مسعود داودی
با اعلام دعوت پیمان جبلی رییس صداوسیما برای آمدن کارگردانان مطرح و ساخت سریالهای تلویزیونی، هرچند تا این لحظه خبری از اجابت فیلمسازان از دعوت جبلی در دست نیست، اما برخی از کارشناسان با جدی نگرفتن این دعوت از سوی رییس صداوسیما، آن را نوعی حرکت تبلیغاتی برای جبلی و تلویزیون دانستهاند.
این کارشناسان معتقدند درحالی که معضل کمبود بودجه تلویزیون برای تولیدات فیلم و سریال، این رسانه را ناچار به تولید سریالهای بیکیفیت و فلهای توسط عدهای تهیهکننده نورچشمی کرده، چطور سازمان میخواهد از پس تامین مخارج تولید سریالهایی با کیفیت و استاندارد بربیاید؟!
این پارادکسها در گفتار سردمداران صداوسیما زمانی پررنگتر میشود که متوجه شویم دافعه این سازمان حتی در همکاری برای پخش تیزر فیلمهای روی پرده، جدای از غفلت در از دست دادن موقعیتهای اقتصادی و ظرفیتهای مالی، صاحبان این فیلمها را به سمت شبکههای ماهوارهای سوق داده است!
پخش افراطی و بیشمار آگهیهای فیلمهای روی پرده و به طور اخص یکی از این ساختههای بازاری اکران، از تلویزیونهای خارجنشین، درآمدهای میلیاردی را به جانب این شبکهها روانه کرده است!
در غیاب ارتباط صحیح و حرفهای صداوسیما با سینمای ایران و در موقعیتی که اعتبار این سازمان دستخوش، سیاستهای نادرست و تصمیمگیریهای غالباً مناقشهبرانگیز شده است، روند نزولی فعلی حاکم بر تولیدات سینمایی همچنان ادامه خواهد داشت و ارزشهای فرهنگی و هنری در کشتارگاههای تولیدات مبتذل و آزاردهنده، سر بریده و سلاخی میشوند!
یادمان نرفته که اصرار صداوسیما برای در دست گرفتن عنان اختیار صدور مجوز برای تولیدات شبکه نمایش خانگی، اگر چه در ابتدا نگرانیهایی را برای سازندگان سریالهای پلتفرهای فعال ایجاد کرده بود، اما با نمایش و انتشار این تولیدات در شبکه نمایش خانگی، مشخص شد، که روند قبلی تولید همچنان برقرار و حتی با شتاب بیشتری در حال پیگیری و انجام است!
تاثیر این روند در محصولات شبکه نمایش خانگی را میتوان در بیشتر فیلمهای سینمایی که به پردهها رفتند نیز شاهد بود؛ آثاری که برخی از آنها از شدت مبتذل بودن، طعنههای محتوایی به ساختههای فیلمفارسیها میزنند!
شاید این سرنوشت محتوم هم برای سینمای ایران مقرر شده باشد که هنرمندان واقعیاش منزوی شوند و بیسوادانی که تا همین چند وقت پیش یا «آگهیبگیر» دفاتر سینمایی بودند یا «مسافرکش» گروههای تولید، سوار بر «خر» مراد، آنقدر کاروبارشان «سکه» شود که از تولید سریالهای مبتذل نمایش خانگی به ساخت آثار بازاری سینمایی «شیفت» کنند و این جابجایی را همچنان و مستمر ادامه دهند!
اینها شاید از نشانههای انقراض سینمای ایران باشد که تماشای فیلمهایی که از شدت نزول کیفیت و ساختار، به ضرب و زور تنبک و شوخیهای چندشآور، از دغدغههای تصمیمگیران باشد.
اگر در این روز و روزگار که سرگردانی مردم ناشی از اوضاع بد اقتصادی آنها را به دنبال مفری برای فراموش کردن میکشاند و تماشای این «مبتذلگاهها» شادیآور باشد و آنها را در یافتن گریزگاه دور شدن از دایره عذابآور مشکلات عدیدهشان کمک کند، اما هم ما میدانیم و هم مدیران پشت صندلی نشین ساختمان خیابان کمالالملک، که واقعیت دنیای سینما و فیلم، نمایش و اکران در ایران، صرفا این تولیدات سخیف و روانه کردنشان به پرده سینماها نیست.
این تولیدات برای ایجاد جذابیت و ترغیب مردم به تماشایشان، از هیچ ابزار، موضوع و وسیله مشمئزکنندهای دریغ نمیکنند؛ از شوخیهای مستهجن تا استفاده بزاری از موسیقیهای زمان شاه و الیماشااله سوژههایی که استفاده از آنها تا همین ۱۰-۱۵ سال پیش، جزو خط قرمز برای سینماگران بود! اما پرسش اینجاست که دامنه این حجم وقاحت در به کارگیری موضوعات سطح پایین و اصطلاحاً «بند تنبانی» در سینمای ایران تا کجا ادامه خواهد یافت؟
آیا همچنان که این روزها وزارت ارشاد در موضوع کشف حجاب هنرمندان، حساسیتهای نادر از خود نشان میدهد، آیا به همان اندازه هم این وزارتخانه نگران از دست رفتن هویت سینمای ایران خواهد بود؟!
با نگاهی دقیقتر به اوضاع و احوال فعلی سینمای ایران، میتوان به راحتی به این نکته رسید که مشابهتهای غیرقابل انکار سرنوشت امروز سینمای ایران با اوضاع حاکم بر سینمای ایران در سالهای ۵۶ و ۵۷، این سینما هم عاقبتی تلخ، آزاردهنده و غمانگیز در بر خواهد داشت؛ عاقبتی که چشماندازش چیزی جز ورشکستی اقتصادی و سرافکندگی هنری نیست. ابتذال نهادینه شده، مانند ریسمانی دور گردن سینمای ایران پیچیده شده و تا مرز کشتن و نابودی، آن را میکِشد!
هم سادهلوحیست و هم دشمنی با سینما اگر گول آمارها و آمارسازیها را خوردن و دلخوش به شنیدن عددهای میلیاردی بودن؛ این گونه واکنش به حضور و تسلط ابتذال به سینمای کشور، تنها روی برگردان از واقعیتهای تلخیست که پیکره این هنر صنعت را مانند سرطانی بدخیم در برگرفته و به مرور به پرتگاه نابودی و نیستی میکشاند…
بسیار درست ، هوشمندانه و دردمندانه بود. به سهم خودم سپاسگزارتان هستم. همیشه بمانید برای سینمای مان.