جمشید پوراحمد
بی‌مقدمه می‌روم سر اصل مطلب، آقای وزیر؛
هیچ می دانید شما از وزرای سلبریتی هستید، به این دلیل که طبق فرموده آقای رئیس جمهور با خواهش به بهارستان برگشتید!
آیا به همین دلیل است که نمی‌خواهید بدانید چه می‌سازند و چه می‌گویند؟! و حاصل آن، تغییر و تحولی است که منجر به دکترین ابتذال شده و به معنای واقعی این رنسانس در ابتذال اتفاق افتاده!
محمد کریم ارباب مالک سه کاباره معروف تهران، هفت سینما بود و به عنوان یکی از تهیه کننده‌های پرکار سینمای ایران محسوب می‌شد اما فردی کاملا بیسواد بود!
محمدکریم ارباب، به دلیل یتیم بودن، دوران کودکی سختی را پشت سر گذاشت؛ کارتن خواب بود و عاشق چلوکباب. او دست به هر کاری زده بود، اما بی بهره و بی ثمر تا اینکه سختی زندگی باعث خلاقیت و شکوفایی ذهنی‌اش شد و در نیمه شبی روی هر دو قفل یک مغازه طلافروشی خراب‌کاری کرد و تا صبح و رسیدن طلا فروش در همان حوالی پرسه زد و چشم به راه طلا فروش ماند. وقتی طلا فروش آمد و ظاهراً بیشتر تمایل داشت با سرقت از مغازه مواجه شود، تا مشاهده وضعیت روی قفلهای مغازه‌اش! به اطراف نگاه کرد و محمد کریم ارباب چهارده ساله را دید و او را صدا زد و با هم وارد مذاکره شدند و ارباب به اندازه پول ده چلوکباب سلطانی از طلا فروش گرفت تا قفل‌های مغازه را تمیز کند!
این کسب درآمد باعث شد محمدکریم ارباب سناریویی دیگری بنویسد؛ او به طلا فروش گفت که حتماً کسی با شما دشمنی داشته و اگر بخواهید من از امشب بطور نامحسوس مراقب خواهم بود، چون قاتل به محل جرم برمی گردد..!
…و بدین سان محمدکریم ارباب در یک منطقه بزرگ و باکلاس تهران هم پول تمیز کردن قفل‌های مغازه را می‌گرفت و هم دریافت مبلغی برای نگهبانی دادن در شبها.
اما همین آقای محمدکریم ارباب بعدها به عنوان تهیه‌کننده سینمای ایران، با وجود بی‌سوادی، سناریو‌هایی را برای تولید فیلم انتخاب می‌کرد که داستان‌های آنها، به غیر از ساز، آواز، عشق، عاشقی و اکشن، در نهایت آموزنده باشد و تاثیرگذار…
حتی در کاباره‌های او، هم خوانندگان معروف برنامه داشتند و هم خواننده‌های گمنام و مستعد هم امکان دیده شدن و پیشرفت می داد.
جناب وزیر ارشاد؛ منظور غرض از بیان
داستان محمدکریم ارباب این بود که شما در مقام عالی وزارت ارشاد در بین یاران و همکاران‌تان، شخصی امین و صالح را معرفی کنید تا بنده به دلیل ارتباط کاری از ایشان سئوال کنم که دلیل ساخت سریال‌هایی چون داریوش، گردن زنی، غربت و بازنده چیست و براساس چه تفکر و سیاستی ساخته می‌شوند؟!
لازم نیست بگویم که در روزگاری نه چندان دور، اگر فرد مست و لایعقلی، یا شخص لات و اراذل و اوباشی به شخص دیگری می‌گفت؛ «دهنت را سرویس می‌کنم!» مطمئناً برای آن فرد لات و اوباش، تبعات سنگینی به همراه داشت، اما امروز در سریال خانگی مصرف این ترکیب کلامی، از افتخارات و پیشرفت‌های فرهنگی است !!
****
آقای حسن اکلیلی رفیق شفیق و هنرمند گرامی، حتماً پوزش صمیمانه مرا می‌پذیرد.
اوایل ورود جناب ویروس کرنا در اصفهان که برای فیلمبرداری پروژه «فنگشویی ذهن» در این شهر تاریخی حضور داشتم، تصمیم گرفتم با یک تیر دو نشان بزنم و نمایشنامه‌ای را در اصفهان روی صحنه ببرم.
هفته‌ای چند روز با حسن اکلیلی ملاقات داشتم؛ وجه مشترکی بین بنده و حسن اکلیلی، سالها دوری از صحنه تئاتر بود.
بنده و حسن اکلیلی و هوشنگ حریرچیان برای اجرای تئاتر به توافق رسیدیم، فقط حریرچیان از من خواست که نقشش به دلیل حال و احوالش، کوتاه باشد و با این اشاره که حسن اکلیلی همچنان دوستی و وفاداریش نسبت به ارحام صدر پابرجاست.
آنچه را که حسن اکلیلی در مقام نویسنده، بازیگر، تهیه کننده و کارگردان روی صحنه آورده، شامل حفظ آبروی تئاتر، ارزش‌ها و کرامت تئاتر بود. نمایشنامه‌های او دقیقاً به سبک سیاق نمایش‌های ارحام صدر و در مواردی حتی یک سرو گردن بالاتر بود.
به همین خاطر، حسن اکلیلی محبوب خانواده‌ها بود و هست؛ کسی دست خالی از سالن اجرای نمایش‌های اکلیلی بیرون نمی‌آمد. یادمان نرود که با پخش سریال «آقای گرفتار» حسن اکلیلی، خیابان‌ها خالی از جمعیت می‌شد.
بگذریم؛ در ایام کرونا، در اصفهان نمایشنامه کریم شیره‌ای را نوشتم اما حسن اکلیلی برای تمرین کردن طفره می‌رفت و حرف دلش را نمی‌زد!
من یکسال بعد یادداشتی با این عنوان نوشتم؛ «حسن اکلیلی، هنرمند به ابدیت بپیوند، نه تاجر!»
حسن اکلیلی نسبت به من از هر نظر دانش و‌ برتری داشت و دارد و من ناآگاهانه و زود قضاوت کرده بودم. حسن اکلیلی خوب می‌دانست که طی ده سالی که از تئاتر و صحنه فاصله گرفته بودم، فرصت طلب‌ها، نابازیگرها، دشمن‌های فرهنگ و هنر، مبتذل‌ها روی صحنه‌های تئاتر جولان می‌دادند و متاسفانه ذائقه تماشاچی را کاملا به سمت و سوی ابتذال کشانده‌اند.
در این جمع ابتذال فعلی، شاهد فعالیت شبه بازیگری هستیم که پشت صحنه و روی صحنه به جز انجام حرکات سخیف و زدن حرف‌های زشت و ناپسندگویی، دانش دیگری ندارد. شاید به همین دلیل همین ویژگی‌های اخلاقی و خصوصیات رفتاری‌ست که پایش به انواع تولیدات سینمای خانگی و پروژه‌های سینمایی و این روزها اوج رفتار زشت‌اش را در یک برنامه نمایش خانگی مشاهده می‌کنیم!
آقای وزیر؛
امروز پرچم ابتذال در سینما، سینمای خانگی و تئاتر برافراشته است!
لطفاً برای حفظ فرهنگ و هنر انقلاب کنید…

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *