آفریدن، میان او و مخاطبی که به او می‌نگریست، قراردادی نانوشته بود. گویی مخاطبلمس می‌کرد که مسحورشدنِ عموخسرو، او را هم بر می‌آشوبد؛ آنقدر که می‌خواست زودتر از دوربین، سوژه‌ای را که «خسرو شکیبایی» به آن نگاه می‌کند، با آن سخنمی‌گوید و یا حتی لمس می‌کند، ببیند.

به گزارش ایرنا، «سلام؛ حال همه ما خوب است اما تو باور نکن» روزی که خسرو شکیبایی این جمله را با صدای بم و لرزان خود می‌خواند باور نمی‌کرد که بعدها درنبودنش، آن را تا این حد، زیر لب زمزمه کنیم و در غم از دست‌دادن او بنویسیم. ازحالی بنویسیم که خوب است، اما بدون او در آشفته‌بازار این روزهای سینما، جاییخالی دارد که درد می‌کند. برای او که سال‌ها پیش گفته بود: اگر مهرجویی نبود، باآن‌سوی این روزگار مرگی، همچنان گم و ناپیدا می‌ماندم. حالا کجاست تا ببیند ۱۰ ماه ازرفتن مهرجویی می‌گذرد و امسال، غم‌خوارِ نبودن هر دوی آنهاییم.

سال‌ها پیش، ترکیب حمید هامون جلوی دوربین و مرحوم داریوش مهرجویی پشت آن،اثری خلق کرد که به اندازه همه روزهای پس از خودش، برای سینمای ایران ماند ودل‌ها را لرزاند. سال‌ها پیش از حالا که نه تنها عمو خسرو که خالق هامون را هم ازدست داده باشیم. انگار که ترکیبی همیشه برنده را زیر خروارها خاک دفن کرده‌ایم.

خسرو شکیبایی که دوست‌داران او نه از روی بزرگی و پت‌وپهن بودن شانه‌هایش که ازروی بزرگ‌منشی و احترام، عمو خسروصدایش می‌زدند نه به اندازه سیل مردمی که درروز رفتنش به سمت تالار وحدت و پهنه رودکی روانه شدند، بلکه به اندازه مخاطبانسینمای آن روزها و نسل‌های بعد از خود، خاطرخواه داشت؛ شیفته داشت و در سینمابه معنای واقع کلمه، نقش «آفریده» بود.

171283276.jpg

فیلم «هامون»

آفریدن، میان او و مخاطبی که به او می‌نگریست، قراردادی نانوشته بود. گویی مخاطبلمس می‌کرد که مسحورشدنِ عموخسرو، او را هم بر می‌آشوبد؛ آنقدر که دوستداشت زودتر از دوربین، سوژه‌ای که خسرو شکیبایی به آن نگاه می‌کند، با آن سخنمی‌گوید و یا حتی لمس می‌کند را ببیند. چنین است که هنوز فریادهای او که از مهشید،زندگی را طلب می‌کرد در میان صفحات مجازی می‌چرخد و آه از نهاد هر مخاطبی بلندمی‌کند.

او با عبور از روی «خط قرمز» به سینمای ایران اضافه شد و تا روزی که حمید هامونشود، در تئاتر، روزگار گذارند. دست روزگار، مرحوم مهرجویی را در آشفته‌حالی آنروزها، به عمو خسرو رساند و او را در نقطه مرکزی سینمای ایران جای داد.

پس از آن با «سارا»، «پری» و «بانو» در سینمای ایران زندگی کرد و بعد در «خواهرانغریب» از مادر، غربت و دوری خواند و نواخت. شکیبایی جهانِ «کاغذ بی‌خط» را رقمزد و «اتوبوس شب» و «سالاد فصل»، ستاره حضور او را در سینمای ایران پرفروغ‌ترکرد.

شاید ندانیم ولی بسیاری از شعرهایی که این روزها ورد زبان ماست، با صدای او شنیدهشده‌اند. او صدای شعر بود و شاعرانه زندگی کرد. در «حجم سبز» و «صدای پای آب» صدای سهراب شد، در «پری‌خوانی» از فروغ خواند و در «نشانی‌ها» و «نامه‌ها» گوش و جان ما را با شعرهای بلند سیدعلی صالحی همراه کرد.

جدای از شانزده‌سالی که گذشت، شاید امسال آرام‌ترین سال برای هامونی‌ها وسخت‌ترین سال برای مخاطبان آنها باشد. در سالی که عمو خسرو، داریوش مهرجوییو بیتافرهی، هر سه کنار هم آرام گرفته‌اند، دوست‌داران آنها بی‌قرارتر و ناشکیباتر ازهمیشه‌اند. انگار تیتر بزرگی که بیست‌ونهم تیرماه ۸۷ روی صفحه اول روزنامه‌ها نقشبسته بود، خوب می‌دانست روزگار بعد از عمو خسرو، به واقع «روزگار بی‌شکیبایی» است.

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *