به گزارش روابط عمومی شبکۀ چهار سیما، علی نصیریان شب 19 تیر 1401 مهمان میز «لذت شعر» برنامۀ هزارۀ شعر شبکۀ چهار بود.
میز «لذت شعر» هزارۀ شعر به گفتوگوی رشید کاکاوند با یکی از هنرمندان مانوس با شعر و ادبیات فارسی اختصاص دارد. شب گذشته علی نصیریان مهمان هزارۀ شعر بود و با رشید کاکاوند، از ارتباط و پیوند شخصی خود با شعر و ادبیات فارسی سخن گفت.
در ابتدا، علی نصیریان در پاسخ به این سوال رشید کاکاوند که پرسید چرا هنرمندان امروز، تکبعدی شدهاند و با حوزههایی غیر از حوزۀ تخصصیشان آشنایی ندارند گفت: ببینید. من اولین کلاس تئاتری که رفتم، در سال 1329، در تئاتر جامعۀ باربد، اول لالهزار، یک کلاس گذاشته بود که من رفتم. هفتهای یک بار یکی از درسهایش درس ادبیات بود. حبیب یغمایی معلم کلاس ادبیات بود و در این کلاس گلستان سعدی تدریس میشد.
معلم انشایمان که بود؟ مطیعالدوله حجازی. ببینید. فاصلۀ آن زمان با این زمان زیاد و نوع نگاه متفاوت است. این نسل از بسیاری از گنجینههای هنر ایران که بیشترین بخشش البته شعر است، دور است؛ تا جایی که دیگران آن را زودتر درمیابند و بهکار میبرند.
مثلا فرض کنید غربیها، آقای «پیتر بروک» و آقای «ژان کلود کریر»؛ منطقالطیر عطار را کار کردند. کاری به اسم «کفرانس مرغان». ببینید. ما خودمان سراغش نرفتیم و نرفتیم این اثر بسیار بسیار تاثیرگذار، زیبا و فوقالعاده را دربارهاش کاری نکردیم.
با یادکرد نصیریان از جامعۀ باربد، کاکاوند پرسید: شعر فارسی چه جایگاهی در کلاسهای جامعۀ باربد داشت؟
نصیریان پاسخ داد: در آن کلاس تئاتر جامعۀ باربد که من میرفتم، در درک و دریافت شعر، دو نفر بسیار بر من اثرگذار بودند. یکی آقای اسماعیل مهرتاش که استاد موسیقی بود. یکی آقای رفیع حالتی که استاد فن بیان بود.
خب بسیاری از کارهای نمایشی آقای مهرتاش موزیکال و اوپرر بود؛ اما در کارهایی هم که موزیکال نبود ایشان در بخشهایی از شعر و موسیقی استفاده میکردند. مثلا یک نمایش دراماتیک دربارۀ زندگی قائم مقام فراهانی آقای مهرتاش به روی صحنه میبرد که موزیکال نبود اما بخشهای موسیقی و آوازی هم داشت. در کارهای آقای مهرتاش، من یادم است، در همان سالهای 1330 عبدالوهاب شهیدی که نظامی بود، به تئاتر میآمد، لباس نظامیاش را عوض میکرد و در نمایش عود میزد و موسیقی صحنه را اجرا میکرد.
رشید کاکاوند ادامه داد: فرهنگ عامۀ مردم نیز در تصنیفهای مهرتاش جایگاه ویژهای داشت. مثلا مثلها و مشاغل مردم جنوب تهران را وارد تصنیفهایش میکرد.
علی نصیریان ضمن تایید صحبت مجری برنامه گفت: و آن موقع در تئاترها پیش پرده هم مد بود. که یک پیشپردهخوان جلوی پرده میآمد و یک پیشپرده میخواند. مثلا راجع به «نعنا ترخونی» یا «فالگیر و فالبین». از این نغمهها و آوازهایی که مردم دورهگرد در معابر میخواندند و خواندهشدنش بین پردههای نمایش، جنبههای سرگرمکننده داشت.
کاکاوند گفت: همین انس شما به موسیقی بهواسطۀ حضور کسی مثل استاد مهرتاش و نیازی که سر صحنه به موسیقی داشتید، باعث میشد خود به خود به سمت شعر حرکت کنید.
-بله. من در خیلی از کارهایم، از شعر استفاده کردم. برای اینکه من درک کردم که ذوق مردم نسبت به شعر و موسیقی تمایل نشان میدهد. مردم دوست دارند ضمن دیدن یک نمایش، آواز و شعر و موسیقی هم بشنوند. حتی خودم در نمایشها آواز میخواندم و مینواختم. مثلا در نمایش «بنگاه تئاترال»، من آوازی از شعر «بنمای رخ که باغ و گلستانم آرزوست…. بگشای لب که قند فراوانم آرزوست» مولانا ضبط کرده بودم که هنگام ورود هنرپیشه به صحنه پخش میشد. (استاد نصیریان این آواز را میخوانند.)
– بله این شعری بود که من در بنگاه تئاترال میخواندم. آن هنرمندی که مثل مینیاتور درستش کرده بودیم، با این آواز وارد میشد و وارد یک قصۀ ایرانی میشدیم. قصۀ آن جوان خوابزده که با عشق از این خواب بیدار خواهد شد. یعنی یک عشقی بیاید و چهل شبانهروز با یک انگشتانه آب و یک بادام افطار کند و زنده بماند. و بعد از چهل روز یک دعایی را بخواند تا این جوان از خواب بیدار شود.
کاکاوند که از آواز نصیریان به وجد آمده بود، گفت: من به نیابت از تمام بینندگان برای شما دست میزنم. همه چیز سر جای خودش بوده. ابیات مولانا، آواز ایرانی، نمایش ایرانی و حتی لباس ایرانی.
نصیریان گفت: این چیزی بود که مردم دوست داشتند و من دوست داشتم.
رشید کاکاوند ادامه داد: بله. اینکه شما میگویید مردم دوست داشتند و من همه دوست داشتم، به این خاطر بوده که شما هنرمندان تراز اول این سرزمین، مخاطب را تربیت کرده بودید. این نوع موسیقی، این شعر، این متن، این ایران.
نصیریان گفت: بله ما از ظرفیتهای ارزشمندمان استفاده میکردیم. مثلا ببینید، موضوعات کارهای نمایشی ما را اگر نگاه کنید؛ یا از ادبیات عامیانه بود، یا از ادبیات کلاسیک بود، یا از قصهها بود، یا از سوژهها و مسائل اجتماعی بود و ارتباط عمیقی با مردم داشت.
رشید کاکاوند با ذکر نام مرحوم عزتالله انتظامی گفت: واقعا در همنسلان شما کسی نیست که با شعر انس نداشته باشد.
-بله. مثلا خدا رحمتش کند، انتظامی پیشپردهخوان بود. او، مرتضی احمدی، مجید محسنی و حمید قنبری جزو پیشپردهخوانهای درجه یک لالهزار بودند. آقای انتظامی حتی در یک فیلم آواز میخواند. ما از سال 1337 با آقای انتظامی به ادارۀ هنرهای دراماتیک آمدند آشنا شدیم. آن موقع هنوز وزارت فرهنگ و هنر نبود. وزارتخانه بود. نامش ادارۀ هنرهای زیبای کشور بود و بخش تئاتر نداشت. تئاتر را ما شروع کردیم با قصههای هدایت و نمایشنامهای که من نوشتم. و این هنرهای زیبا یک بخشی درست کرد به نام ادارۀ هنرهای دراماتیک در سال 1336. که آقای انتظامی در سال 1337 آمد و به ما پیوست.
رشید کاکاوند از پیوندهای شخصیتر علی نصیریان با شعر و ادبیات فارسی پرسید: نیاز کارتان بود که با شعر آشنا شدید یا علاقه و لذت شخصی خودتان هم در این انس و پیوند دخالت داشت؟
-نه. ببینید. من پدرم با آنکه خیلی آدم باسوادی نبود اما بسیار به شعر علاقهمند بود. اشعاری که جاهای مختلف میدید و میشنید را در جایی مینوشت و جمع میکرد و من اینها را در کودکی میخواندم. آن موقعها تازه رادیو آمده بود و بعضی مواقع برنامههای تصنیفخوانی و پیشپردهخوانی داشت. ما رادیو نداشتیم و همسایهمان که رادیو داشت، مرا صدا میکرد تا بیایم و این برنامهها را بشنوم. یک تصنیفهایی هم بود. همین پیشپردههایی که در لالهزار و رادیوی آن موقع میخواندند، اینها را به صورت یک ورقۀ کاهی چهارلا میکردند و در لالهزار به یک ریال میفروختند. کسی هم که میفروخت جار میزد: تصنیفهای روز! و تصنیفهایی که میفروخت را در خیابان میخواند. من اینها را با علاقه و اشتیاق فراوان جمع میکردم و میخواندم و همۀ اینها در ارتباط من با شعر موثر بود.
رشید کاکاوند در ادامه گفت: در بخشی از گفتگو اذعان کردید حافظ آنچنان حیرتانگیز است که نمیتوان از او سخن گفت. چند دقیقه به ما بگویید حافظ چه دارد که انقدر برای علی نصیریان جذاب است.
ببینید، آن «آن» که میگویند. آن «آن» را دارد. افصحالمتکلمین سعدی است و واقعا از لحاظ زیبایی و شعر و ساختار شعر رو دست ندارد. ولی آنچه که حافظ کرده از قضا خیلی هم چیزهای نویی نیاورده. چیزهایی که دیگران قبلا گفته بودند و صحبت شده بوده، بعضی را اقتباس کرده و گرفته ولی، آنچه که حافظ کرده، در آن خلاقیت است. میدانید. جوهر کار هنر خلاقیت است. خلاقیت یعنی چه؟ یعنی بدیع بودن. یعنی تازگی. یعنی نوآوری. یعنی ابتکار. یعنی چیزی که مابازا نداشته و خیلی حیرتانگیز است.
میان گریه میخندم که چون شمع اندر این مجلس
زبان آتشینم هست، لیکن درنمیگیرد
این دردی که این شاعر داشته چه بوده. ببینید در یک بیت، فقط در یک بیت چقدر مطلب! هم تصویری، هم زیبا، هم تشابههای بسیار قشنگ و هم قصه دارد. میان گریه میخندم که چون شمع اندرین مجلس. و آن درد که زبان آتشینم هست، لیکن در نمیگیرد. درونم خیلی گیرا و گرم و دلگرم کننده است ولی، فایده ندارد و از این خندهام میگیرد.
یا اینکه:
بیا بیا که زمانی ز می خراب شویم
مگر رسیم به گنجی در این خرابآباد
ببینید راه را چطور میپیچاند و به آنجا میرساند! میرساند به آنکه برسی به یک گنج.
یا
از هرطرف که رفتم جز وحشتم نیفزود
زنهار از این بیابان وین راه بینهایت
علی نصیریان در ادامه داد: شما از لذت شعر صحبت کردید و اسم این میز لذت شعر است. ببینید. لذت یکی از عناصر اساسی هنر است. هر هنری. انسان از هنر لذت میبرد. برای اینکه ظریفترین و زیباترین و دلنشینترین و تاثیرگذارترین بخش فرهنگ هر ملت هنر آن است. هنر و از جملۀ آن شعر، پر از لذت است. امیدوارم برنامۀ شما بتواند بهانهای باشد که مردم با شعر و ادب آشناتر شوند؛ چراکه یکی از بزرگترین سرمایههای هنری ما، ادبیات مکتوب کلاسیک و ادبیات امروزمان است.
بدون دیدگاه