حسینعلی قبادی با بیان اینکه بهرام مقدادی طلایهدار نقد ادبی نظریهمند در ایران است میگوید: دکتر مقدادی آدم بسیار فروتن و متواضعی بود، او دنبال شهرتطلبی، جاهطلبی و غوغاسالاری نبود. میدان رقابتها که بعضا ناشی از کمتحملی ماست، عرصه را برای او تنگ میکرد.
این نویسنده، منتقد، پژوهشگر و استاد زبان و ادبیات فارسی در گفتوگو با ایسنا درباره بهرام مقدادی، منتقد ادبی، مترجم و استاد دانشگاه که در سکوت خبری از دنیا رفت، گفت: از خبرگزاری ایسنا ممنونم که نسبت به این امر توجه کرده است، زیرا پرداختن به شخصیتهای بلندمرتبه دانشگاهی و توجه به آثار آنها و همچنین پایگاه و منزلت این شخصیتها، در حقیقت بخشی از مسائل جریان دانشجویی هم هست و فقط بحث استادان نیست و این موضوع دقیقا در چارچوب رسالت ایسنا، مسائل فرهنگی و ادبی و دانشجویی جا میگیرد.
قبادی سپس با بیان اینکه دکتر بهرام مقدادی استاد درس «مکتبهای ادبی» او در دوره دکتری و استاد مشاور رساله دکتریاش بوده است، افزود: دکتر مقدادی همیشه در عرصه نقد ادبی دستگیری و راهنمایی میکرد. توفیق داشتم در مسئولیتهای مختلف اجرایی، سالانه لااقل یک بار از او دعوت کنم که حضوری در خدمتشان باشیم و گاه از من میخواست دانشجویان ممتازی را به عنوان دستیار خدمتشان بفرستم.
او سپس با اشاره به مراحل نقد ادبی در ایران از نقد و بلاغت قدیم تا نقد میراثی و آشتی با نقد جدید، درباره جایگاه دکتر مقدادی در نقد ادبی توضیح داد: میتوانیم مجموعه تاریخ نقد ادبی جدید را در ایران به پنج دوره و مقطع مشخص تقسیم کنیم؛ مقطع اول، بعد از جنگهای ایران و روس تا مشروطیت که با مفاهیم اولیه از نقد جدید مواجه میشویم که چندان میدان عمل پیدا نمیکند. مقطع دوم، از مشروطیت تا سال ۱۳۲۰ که ببشتر شیوه تصحیح و تحلیل متون ادبی جای خود را باز میکند. مقطع سوم از سال ۱۳۲۰ تا ۱۳۳۲ که عمدتا نقد ایدئولوژیک با مرامی خاص قدرت میگیرد و نقد ادبی به معنای حقیقی، یعنی فهم و تحلیل جوهره هنری متن متولد نشده است. مقطع چهارم از ۱۳۳۲ تا اواسط دهه ۵۰ را شامل میشود که فعالیت نسل اول و دوم و تا حدودی نسل سوم به ثمر مینشیند و امثال مرحوم دکتر زرینکوب کتاب نقد ادبی را مینویسد که به رغم دانش وافر ایشان در زمینههای گوناگون ادبیات، این اثر فاخر عملا تاریخ نقد است نه نظریه و روش نقد.
او ادامه داد: از کوششهای عالمانه امثال دکتر خانلری و استاد شفیعی که بگذریم کسی را میداندار نقد نظریهمند نمیبینیم مگر زندهیاد دکتر بهرام مقدادی. البته ارزش کوششهای انتقادی عالمانه دیگر بزرگان در جای خود محفوظ است ولی کار آنان بیشتر در نقد عملی یا پژوهشهای انتقادی بود. جایگاه امثال مرحوم رضا سیدحسینی هم ممتاز است، اما ایشان نه مدعی نقد نظریهمند بود نه به آن روی آورد بلکه منتقلکننده و مترجم «مکتبهای ادبی» بود. ولی دکتر مقدادی تمام هم و غم خود را مصروف تحقق و تعین نقد پیشرفته نظریهمند کرد و پیشتاز ماند و دائما چوب پیشتازی خود را هم خورد زیرا دیگرانی که به او نمیرسیدند، میخواستند او را پایین بکشند و عقب نگه دارند. ولی استاد مقدادی شرف پیشقراولی در علم را هیچگاه به هیچ چیز نفروخت. آری او موفق شد در نقد ادبی معاصر ایران، مقطع پنجمی را رقم بزند که نقدها بر مبنای آخرین مطالعات جهانی، کاملا روشمدار، ممتاز و نظریهمند صورت بگیرند.
او با تاکید بر اینکه جایگاه مقدادی در نقد ادبی جدید به معنای اخص، بسیار ممتاز و ویژه است، گفت: ایشان از نادر کسانی بودند که دکتری ادبیات انگلیسی با گرایش نقد ادبی گرفتند و از میان ایرانیان که در امریکا فارغالتحصل شده به ایران و دانشگاه تهران برگشته بود و از طرف دیگر همه اهتمامش در حوزه نقد متمرکز بود. «فرهنگ اصلاحات نقد ادبی: از افلاطون تا عصر حاضر» یکی از دستاوردهای او در زمینه نقد ادبی بود. هرکسی این کتاب را بخواند، متوجه میشود که دکتر مقدادی همه این مفاهیم را هضم کرده و چه آسان و گویا به زبان فارسی برگردان کرده است. او هم مفاهیم جدید را بیان کرده و هم بازخوانش ایرانی از این مفاهیم داشته که کتابش جنبه معلمی و تدریسی گرفته است. این کتاب، کتابی است متقن، آسان و معتبر و گویا با کارآمدی علمی و تحقیقاتی و آموزشی بسیار بالا.
قبادی در ادامه خاطرنشان کرد: نقد ادبی جدید یعنی اینکه بر پایه نظریههای ادبی جهان متنهای ایرانی و غیرایرانی را بتوانیم بخوانیم و نقد کنیم. در اینجا فرض را بر این میگیریم که بلاغت قدیم و نقد سنتی ما محفوظ هستند زیرا بدون تکیه به مفاهیم بلاغت قدیم نمیشود مثلا زمانی که در حوزه مفاهیم جدید مفاهیمی چون فرمالیسم، رمانتیسم، رئالیسم، سوررئالیسم و … را مطرح میکنیم باید بدانیم کنایه چیست، تشبیه چیست، آرایه ادبی چیست و… مقدادی کوشید نقد ادبی ما را یک گام به جلو ببرد و بتواند با موازین علمی جهان پیوند بزند و بر آن مبنا تحقیق کند.
او سپس بیان کرد: دکتر مقدادی فردی آکادمیک بود و به دانشجوی دکتری آزادی میداد که موضوع را خودش انتخاب کند. متنها را با دقت میخواند و راهنمایی میکرد. واقعا درس مکتبهای ادبی در دانشگاه ما (دانشگاه تربیت مدرس) با توجه به دانش و تسلط او، درس ارزنده، شکوفا و پرثمری بود. دکتر مقدادی بر ادبیات کلاسیک تسلط داشت و این موضوع درخور توجه بود و دور از انتظار ما بود. دکتر مقدادی آدم بسیار فروتن و متواضعی بود، او دنبال شهرتطلبی، جاهطلبی و غوغاسالاری نبود. میدان رقابتها که بعضا ناشی از کمتحملی ماست، میدان را برای او تنگ میکرد و با توجه به فروتنی ذاتی که داشت، این موضوع تأثیر منفی در او میگذاشت، با توجه به دانش وافری که داشت به جای اینکه برایش میدانگشایی کنند، میدانها را تنگ میکردند و این عوامل بیرونی بر انزوای او تأثیر گذاشت.
این استاد زبان و ادبیات فارسی با تأکید بر ظرفیت و توانایی بسیار مقدادی، گفت: استاد مقدادی واقعا میدان کافی برای شکوفایی پیدا نکرد. ایشان حتی زمانی که از دنیا رفت، واقعا مورد کممهری واقع شد. در مراسم تدفین ایشان که حضور داشتم، متأسفم که میگویم یک استاد از دانشگاه تهران حضور نداشت و این باعث تأسف است. دکتر مقدادی با مجلات متعددی همکاری میکرد، نمیدانم چرا آنها روزه سکوت گرفتهاند و درباره دستاوردهای دانشی این فرد فاضل حرف نمیزنند؟ یکی از راههای آموزش به نسلهای آینده و دانشجویان، چه به لحاظ فرهنگی، معنوی، اخلاقی، اجتماعی و حتی تمدنی بازخوانی و تحلیل و تفسیر این بزرگان است. باید از آثارشان بگوییم و به لحاظ علمی و آموزشی بررسی کنیم این استاد چطور توفیق پیدا کرد به این مقام برسد و توفیقش چه بوده است. دکتر مقدادی محققی بود که میتوانیم بگوییم همه دستاوردهایش، حاصل زحمت فرد و کوششهای مستمرش و فهم خود بود، دکتر مقدادی تنهای تنهایی و بدون کمترین رانتخواری و وامگیری از دیگران، آثارش را ثمر رسانده بود.
قبادی داشتن بینش هنری را عامل موفقیت مقدادی در عرصه نقد ادبی دانست و توضیح داد: دکتر مقدادی فقط دانش ادبی نداشت اما قطعا دانش ادبی در به ثمر رساندن این آثار ارزشمند به او کمک میکرد، استاد مقدادی فردی بود که عمقا ادبیات را میفهمید. مثلا برای انتخاب موضوع رسالهام با استادان بسیاری مشورت کردم و میخواستم درباره «تداوم اسطورههای ایرانی» کار کنم. در کلاس مکتبهای ادبی به نظریههای جدید ادبی علاقهمند شدم و از او خواهش کردم استاد مشاور باشد و او نیز پذیرفت. به او گفتم میخواهم درباره مضمونهای مشترک اسطورههای عصر حماسه و عصر ادبیات عرفانی کار کنم. او گفت: سراغ مضمونهای مشترک نرو، خیلی نتیجه نمیگیری بلکه سراغ نمادهای مشترک برو. زمانی که طرحنامه را نوشتم در ترجمه سمبلهای مشترک از Symbolism استفاده کردم که او گفت کافی نیست و از Symbolization (نمادپردازی) استفاده کن که بتوانی تصویرهای هنری و ادبی را بشکافی و میان بنمایه و ایماژها تفکیک قائل شوی. شاید چند کلمه بیشتر نیست اما یک دنیا دانش و تجربه بود و واقعا مسیر تحقیق را عوض کرد.
این استاد دانشگاه تأکید کرد: انزوای او از محسود واقع شدن و تنگنظریهای نظام دانشگاهی یا نظام اجتماعی و جریانهایی که در انتشاراتیها هستند، سرچشمه میگرفت. باید به این گنجینهها بیشتر توجه کنیم و یک جریان حامی درست کنیم که دانشجویان بتوانند از این گنجینهها استفاده کنند. چرا نظام آموزشی و پژوهشی ما ابدا به فکر این گنجینهها نیست و تا استاد به اوج شکوفایی میرسد، بازنشسته و متأسفانه بایگانی میشود؟ باید طرحی داشته باشیم که بدنه دانشگاهی از دانش استادانی مانند دکتر مقدادی محروم نشوند.
بدون دیدگاه