مارتا هیلرز در کتاب «زنی در برلین» با قلمی شیوا و جذاب، شرح حال تلخ مردمان محلی را در جریان نبرد برلین و اشغال این شهر به دست ارتش سرخ بازگو میکند.
حقیقت دارد: جنگ به برلین رسیده است. آنچه تا دیروز هیاهویی دور مینمود حالا به غرشی مداوم تبدیل شده است. بوی باروت را نفس میکشیم. گوشهایمان گرفته و جز صدای سنگینترین سلاحها را نمیشنود. مدتهاست دیگر برای خبر گرفتن از محل استقرارشان تقلایی نمیکنیم. لولههای تفنگ دورمان حلقه زدهاند و حلقه دم به ساعت تنگتر میشود. (ص. ۱۷)
کتاب زنی در برلین با این جملات تکاندهنده و تاثیرگذار آغاز میشود. این کتاب یک روزنوشت به قلم بانویی آلمانی است که هویت وی تا سالها بر همگان پوشیده بود. نویسنده در این کتاب رویدادهای هشت هفته از زندگی خود و همسایگانش را در دورانی که آلمان در جنگ جهانی دوم شکست خورده و برلین به دست نیروهای ارتش سرخ اشغال شده بود، روایت میکند.
وی در این روزنوشت خواندنی تجاوزهای گسترده به زنان برلینی توسط سربازان روس را توصیف میکند و از رویکرد عملگرایانه زنان به بقا که معمولا در گرو اهلی کردن افسران رده بالای روس برای تضمین امنیتشان بود، پرده برمیدارد؛ زنانی که در گرماگرم درگیری دولتها بر سر قدرت و خاک تصمیم میگیرند «چیزی بیش از گوشت قربانی و غنیمت جنگی باشند» (ص. ۱۰۱).
زنی در برلین به عنوان دفتر خاطرات زنی تنها در شهری اشغال شده اطلاعات خواننده را درباره آن دوره زمانی کامل کرده و به جو حاکم بر پناهگاههای دوران جنگ و از هم پاشیدن زندگی شهری و جامعه مدنی میپردازد.
در بخشی از این کتاب میخوانیم: پیش نانوا کمی نان کوچک گیرم آمد. آخرین تکههایش. کوپنهای من هم آخرینها بودند. توزیع کوپن جدید هم در چشمانداز نیست. نه بخشنامهای، نه خبری. هیچ. هیچ کسی پیدا نمیشود که دلی به حال ما بسوزاند. به ناگاه همهمان تبدیل به افراد مستقل شدهایم، نه دیگر عضوی از قبیله، نه ملت آلمان. همه روابط قدیمی قطع شده؛ رفاقت و دوستی از سه خانه آنطرفتر فرا نمیرود. فقط جمع ماست، انسانهایی غارنشین، اعضای یک قبیله، درست مثل دوران ماقبل تاریخ. (ص. ۴۴)
همانطور که ای. اس. بیات، نویسنده رمان تسخیر (Possession) میگوید، زنی در برلین یکی از کتابهای ضروری برای درک جنگ و زندگی است. در بخشی از این کتاب درباره زندگی در برلین اِشغال شده میخوانیم: هاج و واج میمانم که چطور منظره چند شقه گوشت گاو و خوک کافی است تا آسیبپذیرترین مادربزرگها را توی صف سرپا نگه دارد. همان آدمهایی که به محض پرواز سه هواپیمای شکاری در مرکز آلمان به سمت پناهگاهها میدویدند، حالا قرص و محکم مثل دیوار توی صف ایستادهاند. در بهترین حالت، سطلی یا شاید کلاهخودی روی سرشان گذاشتهاند. (ص. ۵۱)
رابطه پیچیده میان غیرنظامیان و سربازان دشمن و ماجرای سوءاستفاده و تعارضی که همیشه در کمین زنان شهرهای فتح شده است، از دیگر درونمایههای این کتاب هستند.
اولین نسخه انگلیسی این اثر در سال ۱۹۵۴ میلادی در آمریکا انتشار یافت و با اقبال خوبی روبهرو شد. به دنبال موفقیت نسخه انگلیسی، این کتاب به هلندی، ایتالیایی، سوئدی، نروژی، اسپانیایی و ژاپنی نیز ترجمه شد. نسخه آلمانی زنی در برلین سرانجام در سال ۱۹۵۹ در آلمان منتشر شد اما مخاطبان یا این کتاب را ندید گرفتند یا نسبت به آن ابراز انزجار کردند. بنابراین نویسنده ناشناس کتاب با این که نسخه دیگری از آن در زمان حیاتش منتشر شود، مخالفت کرد.
در سال ۲۰۰۳، با گذشت دو سال از مرگ خالق این اثر، نسخه جدیدی از این کتاب بدون ذکر نام نویسنده در آلمان منتشر شد. زنی در برلین این بار با تحسین گسترده منتقدان روبهرو شد و به مدت بیش از ۱۹ هفته در فهرست پرفروشها قرار گرفت. جنز بیسکی، ویراستار ادبی آلمانیتبار، در همان سال به هویت نویسنده کتاب پی برد و فهمید وی کسی نیست جز مارتا هیلرز، روزنامهنگار آلمانی، که در سال ۲۰۰۱ درگذشت. هیلرز تحصیلات خود را در سوربن پاریس گذرانده و سپس به کل اروپا سفر کرده بود. این روزنامهنگار زبده آلمانی که مدتی نیز برای نازیها کار کرده بود، علاوه بر زبان مادری به زبانهای فرانسه و روسی مسلط بود. وی در دهه ۱۹۵۰ روزنامهنگاری را رها و به کشور سوئیس نقل مکان کرد.
زنی در برلین در سال ۲۰۰۵ بار دیگر در آمریکا و انگلیس به زبان انگلیسی منتشر شد. این کتاب به هفت زبان دیگر از جمله فارسی ترجمه شده است؛ ترجمه فارسی این اثر «ترکیبی است از دو متن انگلیسی و فرانسه با اولویت کامل متن انگلیسی» (ص. ۵).
رمان زنی در برلین با ترجمه سیامند زندی و در شمارگان ۱۱۰۰ نسخه توسط انتشارات فرهنگ نشر نو چاپ و روانه بازار کتاب شده است.
بدون دیدگاه