بانیفیلم: امروز براساس تقویم جهانی، روز بازیگر است و بدیهیست که بیشتر رسانهها به سهم خود و به مناسبت این روز، از بازی و بازیگر بنویسند.
هنرپیشه یا به بیان این روزها، بازیگر، مهمترین «جز» از اجزای شکلی یک کار نمایشیست؛ فرقی هم نمیکند سینما باشد یا تئاتر، چون هر کدام به دلیل ماهیت هنریشان، بیشترین سهم از ماهیت وجودیشان را مدیون حضور هنرپیشهها هستند.
اشارهای گذار به دنیای بازیگری در کشورمان برخی از وجوه کمتر گفته شده را مورد عنایت دوباره قرار خواهد داد!
هنرپیشگی در ایران، برخلاف بیشتر کشورها که مهمترین عامل ورود یک شخص به دنیای بازیگری، توانایی او و مهارتهایش در بازآفرینی نقشهاست، تابع موارد متعددیست؛ در مملکت ما متاسفانه این روند، در خیلی از موارد، حاصل کنارهم قرار گرفتن عواملیست که در نگاه اول، هیچ ارتباط ارگانیکی و معناداری با هم ندارند!
کم نیستند نمونههای ورود آسان اشخاص به دنیای بازیگری، که صرفاً به دلیل وجود ارتباط شخص مشتاق ورود به بازیگری با برخی از تهیهکنندگان یا کارگردانان انجام شده است!
جای شکرش البته باقی است که خوشبختان این موارد، ادامهدار نبوده و شخص سفارش شده خودش فهمیده -یا به او فهماندهاند(!)- به درد این کار نمیخورد و با یکی-دو فیلم متوجه شده آدرس را عوضی آمده و پس از خداحافظی با دنیای بازیگری، عطای ماندن را به لقایش بخشیده و رفته… (متاسفانه وجود رابطههای پدری-فرزندی در پدید آمدن این فرایند قابل تامل است!)
نکته جالب توجه دیگر چنین وضعیت درهم و برهمی این است که شاهدیم فرد عشق بازیگری، نه تنها کنار نکشیده، بلکه با کمک تبلیغات فضای مجازی و اتکاء به شکل و قیافه مدلینگاش، پای ثابت تعداد زیادی فیلم شده است!
مهمترین و دشوارترین بخش حضور این افراد در دنیای بازیگری، اعتماد به نفس کاذب از درک هنر بازیگری است. (این روزها در فضای مجازی کم نیست ویدیوهایی که ناتواناییهای یک بازیگر خاص را سوژه خنده و تمسخرش کردهاند.)
این دسته از افراد که عنوان «نابازیگر» بیشتر برازندهشان است، با درک غلط از اصول مدرسه هنرپیشگی، دارای کمترین میزان از هوش و استعداد هنری هستند که پایه لازم در شکلگیری شخصیت حرفهای یک بازیگر است.
در مورد این جماعت که -با تاسف، تعدادشان هم کم نیست-، باید به یکی از کارکردهای دیگر حضورشان هم اشاره کرد که در سالهای اخیر بدیهیترین دلیل حضور آنها شده؛ از مهمترین دلایل پررنگ شدن حضورشان علاوه بر پارتی و شکل و شمایل این افراد تشنه شهرت، پوشیدن جامه «حقالعملکاری» است!
این افراد در سالهای اخیر به عنوان «حقالعملکار» اقتصادی، فعالیت گستردهای را در تامین بودجه تولید فیلمها داشتهاند. آنها به واسطه آشناییشان با سرمایهداران و مجاب کردن آنها به پول خرج کردن در فیلم و سریال، با آوردن تمام یا بخش بزرگی از سرمایه و بودجه فیلم، نبض تولید را هم در دست گرفتهاند. ویژگی «حقالعملکاری»، برایشان برگ برنده و مهمترین دلیل ماندنشان در سینما شده است. این افراد با سهیم شدن در منافع اقتصادی فیلمها و سریالها، ضمن توجیه حضورشان . بعضا کسب منافع نجومی، بر ضرورت ادامه این وضعیت هم اصرار دارند.
در واقع مزیت «حقالعملکاری» توجیه کننده دلیل بودنشان در سینماست!
برای این افراد، دنیای هنرپیشگی یعنی غوطه خوردن در دنیای شهرت و گرفتن انواع «افه»ها مقابل دوربین عکاسان است آن هم در مراسم گشایش «مال»ها و مجتمعهای تجاری!
متاسفانه در سالهای اخیر حضور جماعت نابازیگر چنان بلایی بر سر تولید سینما و نمایش خانگی آورده که با فاصله گرفتن تولید فیلم و سریال از فضای هنری، وجه «کاسبی» سودآور برای شمار زیادی از ورشکستگان هنری به اولین اولویت مبدل شده و از همین راه آنها را به درجات بالای اقتصادی رسانده است!
همکارمان سرکار خانم المیرا ندائی در مطلبی به مناسبت «روز بازیگر» به این مقوله پرداخته که بسیار خواندنیست…
روز بازیگر
دیروز:
«ستایشِ جانهایی که به هزاران چهره جان میبخشند!»
امروز:
«بازسازی شأن بازیگری و بازگشت به این اصل فراموششده که بازیگری هنر است، نه چهره!»
المیرا ندائی
در تقویم روزگاران، روزهایی هست که نه تنها برای یادآوری، که برای تعظیم و تفکر در برابر ارج انسان و هنر نهاده شدهاند.
روز بازیگر، یکی از همین روزهای بزرگ و خاموش است؛ روزی نه برای نام، بلکه برای جان. روزی برای آنان که آینهای از روح جامعهاند؛ آنان که چهرهی انسان را در هزار قالب و هیأت مینمایانند، تا ما، تماشاگران، در آینهی وجودشان خویشتن را بازشناسیم.
بازیگری، تنها یک حرفه نیست. نمیتوان آن را در چارچوب شغلی تعریف کرد.
بازیگر، روحی است که مرز میان واقعیت و خیال را درنوردیده، زیستهی هزاران آدم است و با هر نقش، تکهای از جان خویش را بر روی صحنه یا پرده به جای گذاشته است. بازیگری، هنر آفرینش دوبارهی انسان است؛ هنر تجسم رنجها، شادیها، تضادها و سکوتهای بشری. بازیگر، به درون روح انسان سفر میکند، درد را میفهمد، عشق را میچشد، جنون را میآزماید و بعد، آن را چنان ساده و صادق بر ما عرضه میدارد که میپنداریم «حقیقت» را دیدهایم، نه یک «بازآفرینی» را.
این راه روشن بیسنگلاخ نیست. بازیگری، همچون دیگر هنرهای اصیل، آفتهایی دارد که اگر گریبانش را بگیرند، آن را از اصالت و جوهرهی هنریاش تهی میسازند. و شاید تلخترین این آفتها، «شهرت» باشد؛ آن نامرئیِ فریبنده، آن زرق و برقِ پرهیاهویی که چون نقابی بر چهرهی هنر مینشیند و آن را به نمایش بدل میکند، نه به معنا. شهرت، اگر نیاموخته و بیریشه باشد، بازیگر را از درون تهی میکند. نقشآفرینی را به ژست بدل میکند، حقیقت را به تصنع، و شور درونی را به تکراری بیروح.
در روزگار ما، که رسانهها و شبکههای اجتماعی، مرز میان هنر و نمایش را کمرنگ کردهاند، پدیدهی «نابازیگر» نیز سر برآورده است؛ کسانی که نه از آتش تجربه، که از شعلهی شهرت میآیند. آنان که بهجای جان دادن به نقش، نقش را بر قامت خود میدوزند تا فقط دیده شوند.
نابازیگر، نشانی از ابتذال در هنر نمایش است؛ او تهی از عمق، فاقد شناخت، و خالی از دغدغه است. حضورش، هرچند پرزرق و برق و پرسر و صدا باشد، اما روح هنر را مکدر میکند. چرا که او، نه راوی انسان، که به دنبال تجارت خانه ای به بهانه نام نامی هنر است.
از این روست که شاید باید بازیگری را «سفری میان نور و سایه» نامید؛ مسیری پرفراز و فرود که هر گامش میتواند یا به روشنایی جاودانه ختم شود، یا در تاریکی فراموشی محو گردد. کمتر حرفهای چنین بیثبات و در عین حال شورانگیز است؛ حرفهای که موفقیت در آن، ترکیبی است از استعداد، تمرین، شهامت، و گاه، اندکی اقبال.
فرازهای بازیگری، پروازهاییست که از دل رنج آغاز میشوند. بازیگری زمانی معنا مییابد که بازیگر خود را وقف نقش کند، در لایههای پیچیدهی شخصیت فرو رفته و با رنج و شادی او یکی شود.
این تلاش، اگر با درک عمیق، عشق به بازآفرینی و خلاقیت همراه باشد، تماشاگر را تحتتأثیر قرار میدهد و بازیگر را به قلههای موفقیت و احترام میرساند.
لحظاتی هست که بازیگر، نه فقط یک اجرا، بلکه تاریخ یک ملت، درد یک نسل یا امید یک فرد را مجسم میکند. آنجاست که او به هنرمندی ماندگار بدل میشود.
اما در برابر این پروازهای دلنشین، فرودهایی هم هست؛ گاه آرام، گاه ویرانگر. سقوط در بازیگری همیشه با اشتباه نیست؛ گاهی زمانه، گاهی فراموشی، گاهی انتخاب نادرست، و گاهی فرسایش درونیِ ناشی از زیستن در نقشهایی بیروح و تکراری، بازیگر را از عرش به فرش میکشاند.
حتی گاه، بازیگر در شهرت گم میشود؛ در زرق و برقِ دیدهشدن، عمق خود را از یاد میبرد، و از هنر و هنرمند بودن فاصلهای خودخواسته می گیرد.
از سوی دیگر، رقابت بیرحمانه، بیثباتی حرفه، فشار روانی، و ناپایداری فرصتها، بازیگری را به یکی از پراضطرابترین عرصههای هنری بدل کرده است.
بازیگر همواره باید در تلاش برای اثبات خود باشد تا دیده شود، و در اوج بماند؛ اما این بقا، گاه به قیمت فرسایش روح و گمکردن خویشتن تمام میشود.
با اینهمه، در دل همین فراز و فرودهاست که بازیگری معنا میگیرد.
هنر، اگر آسان بود، شریف نبود. و بازیگری، شریفترین نوع زیستن در پوست دیگران است. آنکه تاب این راه را دارد، باید بداند که هم تحسین خواهد دید، هم تحقیر؛ هم نور صحنه را خواهد چشید، هم تاریکی پشتصحنه را. اما اگر با عشق زیستن در تن ها و بازآفرینی نقش ها پیش برود، حتی در سقوط نیز سربلند خواهد ماند.
بازیگر ماندگار، بازیگری است که نقش را نمیپوشد؛ بلکه در آن حلول میکند. از خویش میگذرد، تا دیگری را بیافریند. هر کلمهاش از جایی عمیق برمیخیزد، هر نگاهش قصهای ناگفته در دل دارد. او تنها بازی نمیکند؛ زیست میکند، تجربه میکند، میسوزد و میتابد. آنانی که ماندگار میشوند، تنها در قاب تصویر نمیدرخشد؛ در دل مردم جای میگیرند؛ فروتن، باوقار، و بینیاز از غوغا. تماشاگران، نه فریاد، که صداقت را به خاطر میسپارند. نه حاشیه، که حقیقت را.
بازیگر ماندگار، در انتخابهایش نیز نجیب است. نقش را، چون پیراهنی درخور میسنجد و هرگز تن به ابتذال نمیدهد، هرگز نقش را سبک نمیشمارد. او میداند که هر واژه، میتواند تلنگری باشد بر روحی زخمی، و یا حتی نوری در ظلمت یک ذهن فراموششده.
و اما داورِ نهایی، زمان است؛ زمان، همه چیز را میروبد جز آنچه از جان برخاسته باشد.
نقشهایی که با صداقت و شعور آفریده شدهاند، از پرده نمیافتند، از حافظه پاک نمیشوند. چرا که نه فقط نقش، بلکه بخشی از حقیقت انسانی را در خود نهان دارند.
بازیگر ماندگار، بازیگری است که در غیابش نیز حضور دارد؛ که هر بار دیالوگی از او شنیده میشود، چیزی در ما زنده میشود. آنکه هرگز نمیمیرد، چون نقشهایش هنوز با ما حرف میزنند.
در سوی دیگر، بازیگران ناشناختهای هستند که در خلوتِ تئاترهای خاموش، یا در نقشهای کوتاه و بیصدا، شعلهای روشن نگاه داشتهاند. نامی از آنها در رسانهها نیست، اما تماشاگران حقیقی، آنها را بهخاطر دارند. بازیگرانی که شاید هرگز فرصتی برای درخشیدن نیافتند، اما هرگز بازی را خوار نکردند و نقش را حرمت نهادند. اینان ستارههای پنهان آسمان هنر هستند.
زمان، اگرچه دیر، همیشه داوری عادل است. این بازیگران کمتر شناخته شده، اگر اهل معنا باشند، روزی از خاموشی بدر میآیند. زیرا که هنر شاید دیر بفهمد، اما هیچگاه فراموش نمیکند.
سینمای ایران، روزگاری معبدی بود برای آنان که با رنج، روح ملت را روایت میکردند. سکویی برای فریادهای بیصدا، چشمانِ پر از راز، و بازیگرانی که پیش از آنکه دیده شوند، فهمیده بودند. اما امروز، این معبدگاه به بازار مکارهای بدل شده است؛ جایی که «چهره» و «چهره سازی» از «چهرهپردازی» و «چهره نگاری» ماندگار پیشی گرفته اند. آنچه به دست فراموشی سپرده شده است، نفسِ سینماست.
سینما با توسل به «چهره سازی»، دوام نخواهد آورد. سینما را عمق نگاهها زنده نگه میدارد، آن لرزش صدا در یک دیالوگ صادقانه. تماشاگران فهیم سینما و تئاتر، برای معنا بازمیگردند، نه برای «چهره». زمانی خواهد آمد که این سطحیگرایی، فرو میریزد؛ و آنچه باقی میماند، صدای کسانی است که حتی اگر دیر شنیده شوند، عمیق و ریشهدار حرف زدهاند، نه چهرههای تزئینی و صداهای بلند توخالی. آنانی که نقش را زندگی میکنند، نمایش نمیدهند.
ساختار فرهنگی، صنفی و رسانهای سینمای امروز ایران، نیازمند یک بازنگری عمیق است زیرا که این معضل تنها محدود به یک آسیب هنری نمی شود، بلکه با خود افول معیارهای فرهنگی را به دنبال خواهد داشت.
در کنار بازتعریف معیارهای بازیگری، ایجاد نهادهای مستقل و حرفهای برای نظارت بر فرآیند انتخاب بازیگران، حمایت رسمی از بازیگران تحصیل کرده و آموزش دیده، قطع وابستگی سینما به سلبریتی محوری، و بازگشت به فیلمنامه محوری، «فرهنگ سازی نقد صریح و علمی»، «آشتی میان منتقدان و سینماگران» و «شفاف سازی منابع مالی در تولیدات»، منجر به بازسازی اعتبار در عرصهی بازیگری خواهد شد. تحولی که بدون شک نیازمند ارادهای جمعی از سوی هنرمندان، مدیران فرهنگی، رسانهها و مخاطبان آگاه و بالاخص منتقدانی است که با جسارت و منصفانه به نقد جدی و صریح آثار سطحی میپردازند. در غیراینصورت، سینمای ایران بیش از این به ویترین «چهره ها» تبدیل خواهد شد، و «اصالت» و «اندیشه محوری» جای خود را به رواج کلیشه، تکرار و ابتذال خواهد داد.
با همه این اوصاف، در این روز، باید قامت افراشتهی بازیگرانی را ستود که نه به عشق «دیده شدن»، بلکه به شوق «فهماندن» زیستهاند.
آنان که هر نقشی را فرصتی برای لمس یک حقیقت انسانی دانستهاند.
آنان که در برابر وسوسهی شهرت، حرمت خود را نگه داشتهاند.
آنان که از تئاترهای کوچک تا قابهای بزرگ سینما، با عشق و احترام به مخاطب و نقش، زیستهاند و آفریدهاند.
روز بازیگر، روز تعظیم است؛ تعظیم به آنانی که با هر نقش، قطرهای از دریای مفاهیم و مضامین عمیق انسانی را به ما ارزانی داشتهاند. امروز، روز یادآوری است؛ روز یادآوری این اصل فراموش شده که بازیگری، هنر «بودن» است، نه فقط «دیده شدن».
بدون دیدگاه