*جواد کراچی
ده بار از آن راه بدان خانه برفتید
یکبار از این بام بدان خانه بر آیید
بی شک هر گاه خبر تعطیلی هر سینما در گوشه و کنار پایتخت و یا هر شهرستان که اکنون به اخباری روزانه تبدیل شده است، به گوش می رسد. برای عاشقان این حرفه همچون پتکی است که بر سر فرود می آید.
دیروز. قدس، فلسطین و ایران امروز سمرقند و رازی و شکوفه.
و بر این روند می توان نام های زیاد دیگری را افزود.
بی شک آنهایی که گلیم خود را از این خوان یغما بدر بردهاند، در آرامش خیال اما با عذاب وجدان، برای خود پپسی کولا باز می کنند.
روز جمعه فیلمنامه را تصویب و پروانه ساخت صادر کردند. برو پیش فلانی نام رمز را بگو.… زحمات شما را جبران کردن. و…
نتایج آن را امروز می بینید.
چه خوش گفت دختر خود سر سرهنگ:
انگار دور میدان چرخیدن در ذات ماست
اما ایکاش یکنفر بیاید که سفره را برای همه بیندازد
و نان را قسمت کند
و پپسی را قسمت کند
و باغ ملی را قسمت کند
و شربت سیاه سرفه را ( واکسن کرونا را) قسمت کند
و روز اسم نویسی را قسمت کند
و نمرهٔ مریض خانه را قسمت کند
و چکمه های لاستیکی را قسمت کند
و سینمای فردین را قسمت … نه، نه… این حق او بود…
درختهای دختر سیدجواد را قسمت کند.
و هرچه را که باد کرده باشد قسمت کند.
و سهم ما را … ؟؟؟ کدام سهم ؟؟؟
من خواب دیده ام…
بار این عذاب و این مشقت را برای عاشقان و دلدادگان این حرفه، جا گذاشته اید.
آفرین بر شماها!
بدون دیدگاه