یادداشت / جواد کراچی
عاقله بانویی بازنشسته در گوشه ای از فرودگاه شیراز کتابفرشی راه انداخته بود.
خودش را دبیر و همسرش را هم دبیر تاریخ معرفی کرد.
کتاب «حقایق ناگفته » را در دست گرفته و تورقی کرده و در حال زمین گذاشتنش بودم که گفت : هم خودم کتاب را خوانده ام و هم همسرم. پیشنهاد می کنم آنرا زمین نگذارید.
گوشه بالای سمت راست روی جلد، نام ناشر و چاپ چهارم وسوسهام میکرد که به خواسته او گوش دهم و اما از سویی دیگر داشتن اندکی اطلاعات از سیستم سرمایهداری و رشد بی پروای نئولیبرالیسم در دهههای گذاشته مرا صدا میکرد که فکر میکنی چه چیزی در این کتاب باید نوشته شده باشد که در این وانفسای کتاب نخوانی و فرار مردم از کتاب. چهار بار تجدید چاپ شده باشد.
زندگی کردن چهل و اندی ساله در آن سوی آبها و شیوه رشد و حمایت غربیها از رنگین پوستان آسیایی و افریقایی را با پوست و استخوان لمس کرده بودم و دیگر ایمان و اعتقادی به گفته ها و عملکردهای آنان نداشتم.
اگر حسین شریعتمداری و یا مسعود ده نمکی در ایران این کتاب حقایق ناگفته را نوشته بودند، نه اینکه میتوانستند چیزی فراتر از آن علیه شرایط و وضعیت نامساعد زندگی در امریکا بنویسند و نه اینکه خواننده ای داشت و نه اینکه به چاپ چهارم میرسید. بلکه وزارت ارشاد هم با پول بیتالمال میباید مبالغ کلانی به آقایان پرداخت و بعد از چاپ هم آن را خمیر میکرد.
اما در این کتاب چه حقایقی نوشته شده است که آن را برای پارسیزبانان جذاب و خواندنی کرده است؟
کامالا هریس در آغاز نوشتههایش شیوه تلفظ نام کوچک خودشان را برای خوانندگان توضیح داده است که با تآملی کوتاه پی میبریم که این نام، مرزهای گهربار کشورمان را پشت سر گذاشته و از راه هندوستان به سوی قاره امریکا رفته و ریشه پارسی آن، همان کمال و کامل و پختگی است که اکنون بر مسند معاونت ریاست جمهوری ایالات متحده امریکا نشسته است و میخواهند که حقایقی را بازگو کنند.
نام او و صمیمیتی که در همان صفحات اول کتاب در نوشته اش موج میزند خواننده را با داستان مهاجرت پدربزرگ و مادر بزرگی آشنا میکند که از کرلای هندوستان به امریکا رفتهاند. پیشرفت کردن زنی از تبار فقر و گرسنگی و درماندگی.
«روی مبل نشستم و یک بسته چیپس بزرگ دوریتوس خوردم. حتی یک دانه از چیپسها را به بقیه ندادم»
از همان سطور آغازین کتاب میتوانیم حدس بزنیم که نویسنده بدین شیوه و بدین راه میخواهد خودش را در کنار خوانندگان قرار بدهد.
بسیار مغرورانه و با اعتماد بنفس مثال زدنی ادامه می دهد.
«ما بهتر از این هستیم. مردم امریکا میدانند ما بهتر از این هستیم. اما باید این موضوع را اثبات کنیم. باید به خاطرش مبارز کنیم»
این کتاب حاصل فعالیتهای انتخاباتی خانم کامالا هریس و فعالیتهای ایشان برای رسیدن به سمت معاونت ریاست جمهوری کشوری است که گاه و بیگاه به نقاط دیگر دنیا، نه اینکه شکلات و چیپس صادر میکنند. بلکه کودکان و فرزندان دنیای دیگری را بخاطر منافع خودشان قلع و قمع میکنند.
حقایقی بسیار زیرکانه که نشآت گرفته شده از تحصیل و تخصص در رشته حقوق است را در لابه لای زرورق های شیرینی پوشانده تا بتوانند با اقبال فروش و خوانده شدن روبرو شوند که بسیار هم خوب به این هدف رسیدهاند.
«آزادی همراه با تنفر طلوع نمیکنه. عدالت همراه با خشم ریشه نمی دوونه»
در جای جای صفحات این کتاب جملات زیبایی نوشته شدهاند که با عمل سیاستمداران امریکا و دیگر مناطق دنیا هیچگونه همخوانی ندارند.
« این کتاب در واقع از آن فراخوان برای عمل و از این باور در من حاصل شده که مبارزه ی ما باید با گفتن حقیقت آغاز شود و پایان یابد»
تکیه بر واژه حقیقت مسلما برای جوامعی که با تظاهر و ریا و اخبار کذب سر و کار دارند، میتواند شیرین و پر طمطراق باشد و در صورتیکه فقط به استفاده کردن از این واژهها تا قبل از تاریخ انتخابات بسنده کنیم، نه اینکه اعتماد و حقیقت را پایمال کردهایم بلکه سمی مهلک تر را در شریان جامعه رواج دادهایم.
« من باور دارم برای این زمانه هیچ پادزهری مهمتر از رابطهی اعتماد متقابل وجود ندارد. اعتماد میدهی و اعتماد دریافت میکنی. و یکی از مهمترین عناصر در رابطهای بر پایه اعتماد این است که ما واقعیت را نقل کنیم. اینکه چه می گوییم مهم است. اینکه چه منظوری داریم، تاکیدی که بر واژههای خود میگذاریم و اینکه آن ها چه ارزشی برای دیگران دارند.
نمی توانیم مشکلات لگام گسیخته مان را حل کنیم، مگر اینکه در مورد حقیقت آنها با خودمان صادق باشیم»
بی شک متفکران و فعالان و رهبران جنبش های گوناگونی در سراسر جهان بوده اند که با گفتههایشان چندین نسل را برای مبارزه سرسختانه و برای تغییر و تحول تشویق کرده اند و جهت اعتبار بخشیدن به نهادهای حکومتی از هزینه کردن و تبلیغ کردن دریغ نداشته اند اما باور کردن عامه مردم، نتیجه انصاف و یا شفافیت در رفتارهای آنان بوده که آنهم مرز میان محبوبیت و منفوریت را مشخص میسازد.
کامالا هریس در پایان فصل «صدایی برای عدالت» چنین مینویسد.
«تشویق نشدن هرگز مانع من نشد. در واقع گمان میکنم تاثیرش دقیقا برعکس بود. من از آن آدمهایی بودم که کسی نمیتوانست متزلزلش کند.»
و او به راستی در پایان کتاب و جمعبندی مبارزاتی خود چه خوش نوشته است.
« مردم اساسا خوبند. و اینکه اگر فرصت پیدا کنند، اغلب دستشان را دراز میکنند تا به همسایهشان کمک کنند.»
« از تاریخ و تجربه یاد گرفته ام که همه پیشرفت ها تدریجی یا خطی نیستند. گاهی صرفا از سطحی به سطح دیگر می رسند، گاهی پسرفت زیادی می کنیم، گاهی به جلو، می پریم و به چیزهایی می رسیم که فراتر از قلمرو آنچه ممکن می پنداشتیم، قرار دارد.
معتقدم وظیفه ما تامین نیروی پیشرانه ای است که ما را به سطحی بالاتر میرساند.»
و مترجمین فارسی کتاب، خانم پگاه فرهنگ مهر و آقای سید حسن رضوی چقدر خوب از پس ترجمه این کتاب بر آمدهاند و کتابی شیرین را به خوانندگان پارسی زبان هدیه کردهاند.
خواندن این کتاب را از دست ندهید.
بدون دیدگاه