جبار آذین
دیروز همسرم گفت: دوستم خانم کربلایی، فردا مراسم سمنوپزان دارند و ما را هم دعوت کرده اند. من شروع کردم به بهانه آوردن که همراه خانواده به این مراسم نروم و گفتم: سمنوپزان، یک مراسم دیرین آیینی، سنتی زنانه است و… همسرم گفت: آقایان هم هستند. من هر چه بیشتر امتناع کردم، همسرم زیادتر اصرار کرد. سرانجام مانند بیشتر موارد، او پیروز و من تسلیم شدم و به مراسم رفتیم.
مکان و مراسم سمنوپزان در باغ ویلای خانم کربلایی با حضور خانواده و اقوام او در حال برگزاری بود که ما وارد شدیم و بعد از سلام و چاق سلامتی، به جمع سمنوپزان و ناظران پیوستیم.
در سالهای دور شاهد برگزاری این نوع مراسم دینی بودهام، اما در آن مشارکت نداشتهام.
جماعت به سه گروه تقسیم شده بودند، پزندگان سمنو، صاحبان مراسم و مهمانها و ما در میان گروه سوم بودیم. البته فاصله میان خانمها و آقایان رعایت شده بود و خانمها در داخل ویلا و آقایان در حیاط و اطراف دیگ سمنو مستقر شده بودند.
بساط اجاق و دیگ و مخلفات پخت سمنو، بیرون ویلا و در گوشهای از باغ چیده شده و بوی عطر سمنو همه جا پیچیده بود و محیط را شورانگیز کرده و دعاهایی که خوانده میشد، فضا را معنوی نموده بود.
طبخ سمنو در میان شور و هیجان و دعاها و نیتها و خواستهها و چرخاندن پارو درون دیگ به نیت برآورده شدن حاجات، تا سحر ادامه داشت، ولی ما که نمیتوانستیم تا آن هنگام در باغ بزرگ خانم کربلایی بمانیم، پس از مقداری گپ و گفت به پیشنهاد همسرم بر سر دیگ رفتیم تا با به گردش در آوردن پارو درون آن، حاجات خود را با بانوی بزرگ جهان و اسلام حضرت زهرا(س) در میان گذاریم.
بعد از خانواده، من مشغول دعا شدم و گفتم: بانو و خدای بانو، لطفا شر مسوولان بد، به ویژه نامسوولان فرهنگ و هنر و سینما را از سر ملت ما و اهالی هنر و قلم کم بفرمایید… همسرم با شنیدن دعای من، نهیب زد، این چه حرفهایی است که میزنی؟ یک دعای درست و حسابی کن.
گفتم، غیر از آنچه گفتم، دعای درست و حسابیتر بلد نیستم.
گفت: درباره خانواده دعا کن.
گفتم چشم و دعا کردم.
سپس از خانم و آقای کربلایی، خانواده و اقوام او خداحافظی کردیم و قرار شد بعد از پخت سمنو، سهم کوچکی هم برای ما ارسال شود و ما به نیت اجابت دعاهایمان، قاشقی از آن میل کنیم.
وقتی سمنو رسید، هنگام خوردن آن، برای شما و عاقبت بخیری مردم و کشورمان هم حتما دعا میکنم…
بدون دیدگاه