ابراهیم دمشناس دسته‌بندی‌هایی مانند بومی‌نویسی را شتابزده می‌خواند و آن‌ها را با عکس فوری مقایسه می‌کند.
این داستان‌نویس در گفت‌وگو با ایسنا درباره بومی‌نویسی در ادبیات داستانی و توجه به این مسئله اظهار کرد: در حال مطالعه موضوعی هستم و متوجه شدم بومی بودن و بومی نوشتن وضعیتی است که بی آن‌که ادبی باشد وجه سیاسی دارد و از این لحاظ نوعی برچسب زدن است که در واقع با آن نوعی رده‌بندی ادبی می‌کنیم. می‌توان گفت وضعیتی است برای رد گم کردن برخی از مسائل.
او با بیان این‌که در تاریخ صدساله ادبی، بومی‌نویسی برای ادبیات خوزستان مطرح شده است، گفت: خوزستان در صد سال اخیر به عنوان یک جنبش و جریان وارد ادبیات ایران می‌شود. ما قبل از آن چهره‌های ادبی بسیاری داشتیم اما چهره شاخصی نداشتیم. این موضوع به این دلیل بود که اساسا خوزستان نقش سیاسی نداشت. تا قبل از دوران مشروطه سیاست‌نامه‌نویسی، پندنامه‌نویسی، کتاب درسی و ادبیات تعلیمی شکل‌هایی از ادبیات بودند. اما چیزی که باعث شد در دوره جدید در خوزستان ادبیات بومی داشته باشیم، سیاست نبود بلکه تحول اقتصادی بود. خوزستان به عنوان بخشی از ایران که همواره در سکوت بود و جایی در مرکزیت سیاسی نداشت، وارد عرصه اقتصادی می‌شود، کشف نفت اهمیت ویژه‌ای پیدا می‌کند و این اتفاق ما را به اقتصاد جهانی پیوند می‌زند. نفت خوزستان به سراسر جهان منتقل می‌شود. ملی ‌شدن و مسائلی مانند کودتا که نقض ملی شدن بود باعث رشد ادبیات خوزستان شد و با ادبیات جهان پیوستگی داشت.
دمشناس خاطرنشان کرد: در این وضعیت سپانلو ادبیات خوزستان را به عنوان ادبیات بومی تعریف می‌کند. ادبیاتی که در پیوستگی با ادبیات جهان خلق شده است، اغلب در ادبیات جنوب داستان با چهره‌های امریکایی و انگلیسی توصیف و روایت می‌شود و در عین حال برچسب بومی به این ادبیات زده می‌شود. وجه دیگر این است که ادبیات زمانی رسانه‌ای فراگیر بود. ما همزمان با مسئله نفت جنوب، مسئله نفت شمال و واگذاری امتیار آن را به شوروی داریم. مسئله بومی کردن ادبیات خوزستان، سرپوش گذاشتن بر مسائلی از این قبل بود آن‌ هم ادبیاتی که عملا در پیوستگی فراگیری با ادبیات جهانی بود و به خصوص وجه انگلیسی آن. از این لحاظ دارم تجدید نظر می‌کنم در این‌که بومی بودن به چه مفهومی است؟ باید بنشینیم و از اول بومی بودن ادبیات را تعریف کنیم.
او درباره این‌که تقسیم‌بندی‌هایی مانند ادبیات خوزستان و اصفهان توجه به جغرافیا و مکان است تا زیست‌بوم، اظهار کرد: به طور سنتی این مسئله در ادبیات ایران وجود دارد و در سبک‌شناسی بهار و در تقسیمات ادبی شعر فارسی، تقسیمات ادبی بر اساس ایده‌ها، مفاهیم، شیوه‌های خلق و یا نوع نگرش نیست، بلکه بیشتر ناظر بر جغرافیاست؛ جغرافیایی که به مرکزیت سیاسی پیوند می‌خورد. سبک خراسانی به خاطر این‌که در تاریخ بعد از اسلام، خراسان مرکزیت احیای زبان فارسی را پیدا می‌کند، به وجود می‌آید. بعدها در زمینه‌های دیگر و جغرافیاهای دیگر کانون‌های دیگری از ادبیات به وجود می‌آیند که با مکتب خراسان تفاوت دارند اما باز هم اساس نگرش و تقسیم‌بندی جغرافیا است. در قصه‌نویسی «طراز الااخبار» عبدالنبی فخرالزمانی قزوینی به سه ناحیه غربی ایرانی که رومی، تورانی و قصه‌گویی هندی است تقسیم می‌شود. بعد از صفویه، شاعران به هند رفته و شیوه قصه‌گویی‌ای بنیان‌گذاری کردند. این تقسیم‌بندی‌ها بیشتر جغرافیایی است و در دوران مدرن هم سپانلو چنین تقسیم‌بندی‌ای دارد، و اشاره به خوزستان ناظر بر وضعیت جغرافیایی است. اما این به مفهوم نیست که سبک یا مکتب خوزستان به عنوان شکلی از داستان‌نویسی چه وضعیتی دارد. چهره‌های مختلفی داریم؛ احمد محمود را داریم یا علی‌مراد فدایی‌نیا را داریم یا ناصر تقوایی و عدنان غریفی که هر کدام متفاوت هستند و نمی‌توانید با یک نوع سبک ادبی طبقه‌بندی کنید. شاید می‌خواستند آزادانه‌تر طبقه‌بندی کنند و فارغ از تفکر منسجم. از این لحاظ ما نیاز داریم درباره آن فکر کنیم.
نویسنده «بیو بیو بیو» و «نهست» خاطرنشان کرد: این تقسیم‌بندی‌ها و نام‌گذاری‌ها مانند گرفتن یک عکس فوری هستند؛ از فوریت تبعیت کرده و خیلی شتابزده طرح شده‌اند و همواره به لحاظ ادبی کژتابی دارند که به فهم ادبیات آسیب وارد می‌کند و نمی‌شود به آن‌ها تکیه کرد. خیلی‌ها آمدند شبیه‌سازی کردند؛ سبک آذربایجانی، سبک کرمانشاهی و مکتب اصفهان. در کتاب «درآمدی بر مکتب‌های ادبی» علی‌اشرف درویشیان و منصور یاقوتی را در جغرافیای کرمانشاه دسته‌بندی کرده‌اند درحالی که این تقسم‌بندی هم سهل‌الوصول است و هم کژتابی دارد، بیشتر سرهم‌بندی ادبی است.
او درباره نوشتن از قومیت‌ها که ممکن است حساسیت‌برانگیز باشد اظهار کرد: این مشکلاتی است که در جامعه ما وجود دارد. اگر بخواهیم درباره قومیت‌ها بگوییم باید وارد فضای دیگری شویم. ادبیات قومی وجه و سمت و سوی شفاهی دارد در حالی که ادبیات بومی ‌می‌تواند فارغ از این‌ها باشد. همان‌طور که گفتم این نوع نام‌گذاری‌های برآمده از یک دیدگاه علمی نیست. تقیسم‌بندی‌ها یکی از مباحث نظری ادبیات هستند اما عملا در دانشکده‌های ادبی جایی برای بررسی آن‌ها در نظر نمی‌گیرند و خیلی از جاها تفکیکی صورت نمی‌گیرد. مسئله قومی چیز دیگری را طرح می‌کند و ادبیات بومی چیز دیگری را؛ البته در جاهایی با هم برخورد دارند و در جاهایی با هم همسایگی‌هایی دارند ولی به لحاظ تقسیم‌بندی ادبی متفاوت هستند. شتابزدگی به همه این‌ها آسیب ‌زده و باعث شده آشفتگی‌ای به وجود بیاید و اساسا همه این‌ها را ترکیب می‌کنیم.
دمشناس با تأکید بر این‌که مباحث یادشده برآمده از خرافه ادبی است، گفت: ما پیش از این‌که در ادبیات دانشی داشته باشیم، پیش‌فرض‌هایی برای خودمان در نظر می‌گیریم و بدون این‌که بدانیم ادبیات متحول شده و ادبیات جدید مسائل و شیوه‌های خود را دارد، همچنان با دیدگاه ملک‌الشعرایی به‌ آن نگاه می‌کنیم و از این لحاظ همواره دچار خطاهایی می‌شویم. اساسا اگر بخواهیم ایرانی به قضیه نگاه کنیم،‌ در اندیشه ایرانی وجه بومی و قومی جایگاهی ندارد. ادبیات دینی و مذهبی و ادبیات عرفانی قائل به جغرافیا و قائل به شهر و روستا نیستند و این تفکر را می‌توانید در اشعار مولوی ببینید. برای رسیدن به نظام دقیق‌تر ادبی باید نشست و از نو بررسی کرد، واقعا پروژه‌ای طولانی است زیرا باید ببینیم چه داریم و در کجا نام‌گذاری از روی شبیه‌سازی و فارغ از اندیشه بوده است. زمانی که شبیه‌سازی می‌کنید، خود را از وجه اندیشگی رها می‌کنید و صرفا وجه نام‌گذاری را انجام می‌دهید، به خاطر همین خیلی از نویسنده‌های شاخص ما خود را ذیل این نام‌گذاری‌ها قرار نمی‌دهند. نویسنده‌هایی چون محمد بهارلو طبقه‌بندی ادبیات خوزستان یا جنوب را قبول ندارند یا نویسنده‌ دیگری مانند محمدرضا صفدری قائل به چنین طبقه‌بندی‌ای نیست. ضروری است که درباره بومی‌ بودن و بومی نوشتن تجدد نظر کنیم و به مسائل اندیشه‌ای ادبی بپردازیم. البته کمتر به این قضیه توجه می‌شود.

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *