سی‌وهفتمین برنامه از سلسله جلسات نمایش فیلم‌تئاترهای شاخص با همکاری مشترک انجمن صنفی منتقدان، نویسندگان و پژوهشگران خانه تئاتر و سینماتک خانه هنرمندان، چهارشنبه ۵ دی ۱۴۰۳، به نمایش فیلم‌تئاتر «یک بازی رویایی» (۱۹۶۳) به‌ کارگردانی اینگمار برگمان اختصاص داشت.
به گزارش روابط عمومی خانه هنرمندان، پس از نمایش این فیلم‌تئاتر، نشست نقد و بررسی آن با حضور عباس غفاری، میزبان و علیرضا نراقی، منتقد برگزار شد.
«یک بازی رویایی» بر اساس نمایشنامه‌ای از یوهان آگوست استریندبرگ اجرا شده و راوی مجادلات فیلسوفان، اندیشمندان و عالمان برای کشف هستی و راه‌های رسیدن به سعادت است.
عباس غفاری در این نشست گفت: متاسفانه ما در ایران برگمان را بیشتر به عنوان فیلمساز مولف می‌شناسیم؛ در حالی که او در تئاتر نیز کارهای بسیاری انجام داده است. برگمان ۶۲ فیلم ساخته اما ۱۷۰ نمایش را کارگردانی کرده است. او با تئاتر شروع کرده و بعد به سینما می‌آید. برگمان علاقه زیادی به ایبسن و استریندبرگ دارد و از آنها تاثیر گرفته است. او یکی از بهترین و مهم‌ترین کارگردان‌های سینماست که فیلمسازانی بسیاری چون وودی الن از او تاثیرات فراوانی گرفته‌اند. برگمان با آثار خود ۵ اسکار و ۷ نخل طلای کن را برده است. اما امروز قرار است بیشتر درباره آثار تئاتری او صحبت کنیم.
علیرضا نراقی در این نشست گفت: استریندبرگ این متن را در کنار نمایشنامه «به سوی دمشق»، در ابتدای قرن بیستم نوشت. در واقع او بعد از گذراندن یک بحران روحی شدید، این دو اثر را نوشته است. آقای سمندریان از نمایشنامه «به سوی دمشق» اجرای تلویزیونی داشته است. شاید مقایسه نوع اجرای سمندریان و برگمان از این دو متن می‌تواند مطالعه تطبیقی جالبی باشد. چون این دو متن از جهات بسیاری به یکدیگر شباهت‌هایی دارند و ما می‌توانیم نوع اجرایی آقای سمندریان و برگمان از دو متن استریندبرگ که به یکدیگر شباهت‌هایی دارند را ببینیم. ما تم‌های مذهبی در این آثار می‌بینیم که با نوعی از نقادی همراه است. به هر حال استریندبرگ علاوه بر ستاره‌شناس، گیاه‌شناس، پژوهشگر علوم خفیه و کیمیاگری، نویسنده و مورخ فرهنگی و غیره الهی‌دان هم بود. او در حال پایه‌گذاری چیزی بود که ما بعدتر به عنوان الهیات مشرکانه آن را می‌شناسیم. به نوعی به آن الهیات کفرآمیز هم می‌گویند. یعنی نقد دین در یک بستر دینی، یا دین‌گریزی با یک ادبیات دین‌شناسانه.
او ادامه داد: این موضوع درباره برگمان نیز صادق است. او فرزند یک کشیش بود و در یک خانواده‌یِ سخت‌گیر مذهبی تربیت شده است. خیلی عجیب است که تحلیل‌گران بسیاری برگمان را به عنوان کارگردانی مذهبی معرفی می‌کند. حتی این موضوع در نقدهای خارجی نیز وجود دارد. برگمان فیلمی به نام زندان دارد که پیش از ساختن، فیلمنامه آن را برای یکی از دوستان فیلمنامه نویس خود هربرت گرونیوس فرستاده بود و دوست سوئدی او به برگمان گفته بود که این فیلمنامه خیلی دچار احساسات‌گرایی مذهبی است. پایان فیلمنامه در ابتدا با یک رستگاری برای شخصیت اصلی زن همراه است اما برگمان تحت تأثیر این گفته پایان آن را تغییر می‌دهد. او زن را در شرایطی قرار می‌دهد که خودکشی می‌کند. یعنی او تا این حد گریزان بود از اینکه چنین تعبیری از دنیا و جهانش بشود.
این منتقد در ادامه بیان کرد: برگمان بسیار روی ایده‌های خود پافشاری می‌کرد. وفادارترین بازیگر و البته معشوقه او لیو اولمان، در پاسخ به سوالی درباره اینکه چطور بازی‌ها در آثار برگمان تا این حد درخشان هستند می‌‌گوید، چون چاره‌ای غیر از این نداشتیم. اینقدر با بازیگر کار می‌کرد و دقیق بود و حتی او را تحت فشار قرار می‌داد که بازیگر چاره‌ای جز اینکه خوب بازی کند، نداشت. وگرنه آن فیلم به سرانجام نمی‌رسید و آن نمایش تمام نمی‌شد. بسیاری از مضامینی که در این نمایش که امروز دیدیم، وجود دارد، مضامینی است که ما در کلیت آثار برگمان می‌بینیم. سالی که این نمایش اجرا شده است، برگمان دو اثر از شاهکارهای خود، یعنی نور زمستانی و سکوت که از شاهکارهای تاریخ سینما هستند را کار کرده است. ما در نور زمستانی این دیدگاه و تم‌ها را خیلی پررنگ‌تر می‌بینیم. مسائلی چون سرنوشت انسان و تردید در مورد معنای زندگی از این جمله است.
نراقی در ادامه صحبت‌هایش گفت: چیزی که در مورد متن استریندبرگ خیلی جالب است، این بوده که ما زمزمه‌ها و زمینه‌های تئاتر پوچی را کاملا در این متن می‌توانیم حس کنیم. نسبت برگمان با تئاتر، بسیار نسبت پرفراز و نشیبی است. او از طرفی به کار جمعی و عدم محوریت کارگردان در تئاتر بسیار علاقه داشت و تا برهه‌ای از زندگی خود تئاتر را به سینما از همین جهت گریز از تألیف ترجیح می‌داد. شاید در همین راستای پنهان کردن خود از اثر و رها کردن اثر از مولف برگمان در کارهای تئاتری خود به متن بسیار وفادار بود و آن را با سادگی اجرا می‌کرد. به این معنا ساده که در روند ارتباط متن یک تسهیل‌گر بود نه عامل اخلال. البته من مایل هستم که اثر امروز را یک فیلم تلویزیونی بنامم نه یک فیلم‌تئاتر چون به لحاظ بصری مایه‌های بسیاری از سلیقه تصویری برگمان در این اثر حاضر است. برگمان آرزویی داشت که هیچگاه محقق نشد. او می‌گفت دوست دارم فیلم سینمایی دوساعته در کلوزآپ یک نفر بسازم. خب کلوزآپ‌های برگمان واقعا شاهکار است. کلوزآپ و ماندن روی چهره‌ها در حال گذر و تغییر احساس و بیانگری آن، در آثار برگمان بسیار اهمیت دارد. ما این کلوز‌آپ‌ها را در اینجا نیز می‌بینیم. یک عنصر سینماتیکی در این کار وجود دارد که من بر مبنای آن ترجیح می‌دهم‌ این اثر را فیلم تلویزیونی نام‌گذاری کنم.

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *