یادداشت
دکتر فاطمه عبدی*
هر روز منتظر اعلام آمار روزانه قربانیان کرونا هستیم. امروز چند نفر؟!
کم کم این آمار بار هیجانی خود را از دست دادهاند و گویا تنها یک عدد هستند. هر روز بیش از چند صد تن و شاید بنا به قولی واقعیتر بیش از هزار نفر از کنارمان پر میکشند و میروند.
چرا سوگواری نمیکنیم؟ چرا بر سر و سینه نمی زنیم و شیون سر نمیدهیم؟!
شاید قبل از پاندمی مرگ چند ده نفر در یک حادثه طبیعی یا غیرطبیعی با واکنشهای احساسی شدیدی همراه میشد؛ چه بر سرمان آمده؟
شاید مانند فیلم های آخرالزمانی همچون انسانهای زخم خورده با ظاهری ژنده و خاکی در صحرای زندگی آواره به هر سو میرویم. دیگر توانی برایمان نمانده و چشمهای کم فروغمان در صورتهای سنگی و مسخ شده به دنبال هیچ آشنایی نمیگردد.
روزهای اول واکنش روانی ما به مصیبت وارده، انکار بود. به شوخی و طنز میگرفتیم؛ باورمان نمیشد و با جدی شدن خطر مرگ و نیستی با رقص و پایکوبی سعی در قدرتنمایی در برابر ویروس مرگ کردیم.
انکار جواب نداد؛ خشمگین شدیم به دنبال مقصر گشتیم. او را نیافتیم. باز گشتیم و باز سوگوار شدیم.
هر روز کسی آمد و وعدهای داد. کمی دلخوش شدیم. دلخوشی فایدهای نداشت؛ چون دردی را دوا نمیکرد. هر روز به خود وعده میدادیم «بگذرد این روزگار تلخ تر از زهر» و باز زهری به خوردمان میدادند.
دیگر با هیچ وعدهای امیدوار نشدیم. غمگین شدیم. هر روز غمگین و غمگین تر چرا که هر روز سوگوار و سوگوارتر میشدیم. دیگر تحمل آن همه غم را نداشتیم. دیگر نتوانستیم برای هر کدام از اعداد یک چهره انسان را تصور کنیم. سعی کردیم فقط به چشم یک عدد به آن نگاه کنیم.
این است که درمانده شدهایم.
*روانشناس
بدون دیدگاه