یادداشت / جمشید پوراحمد

از ماست که بر ماست! خودمان، خودمان را ملت عشق می‎دانیم و می‎خوانیم! و در مواردی هم برای خود نوشابه باز می‎کنیم!
خلاصه اینکه ملت باحالی هستیم و به همین دلیل دولت باحالی هم داریم!
طی یک تماس تلفنی ناشناس، دوستی خود را از فامیل‌های بسیار نزدیک آقای فردین معرفی کرد و گفت مطالبی را که شما برای آقای فردین نوشته‌اید عین واقعیت است… تو سه ثانیه برای خودم نوشابه باز کردم و در جواب آن دوست و بدون شناخت و آگاهی گفتم شکر خدا که مورد تائید شماست، گفت من از آقای فردین بسیار خاطره دارم، گفتم شکرخدا، گفت به شما پیشنهاد می‎دهم از این به بعد خاطرات آقای فردین را مشترک بنویسیم!
گفتم مگر خاطرات آقای فردین سریالهای فاخر، جذاب، امیدبخش و تاثیرگذار(!) تلویزیون با چند نویسنده است که هیچکدام نمی‎دانند چرا می‎نویسند؟! چه جوری بنویسند! و در واقع نویسنده نیستند و نوشتن در توان‌شان نیست و شاید در طول زندگی‌شان موضوع انشاء «علم بهتر است و یا ثروت» را خوب نوشته باشند! البته احتمالا و شاید آن هم مگر برای آزار و تخریب روح و روان بیننده!
هرچند بنده بعد از نیم قرن نوشتن در مواردی بسیار حساس جناب مسعود داودی ژورنالیست دوست داشتنی و هنرمند ارزشمند و اخلاق‌مدار و تکرار نشدنی سینمای ایران جناب سعید مطلبی به دادم می‎رسند.
متوجه شدم که این فامیل نزدیک آقای فردین، از شهر پرجمعیت بیکاران و فرصت‌طلبان است و حتی نرفته مطالعه کند نام اولین و آخرین فیلمی که فردین عزیز بازی کرده چه بوده؛ بقیه پیشکش‌اش…
این تماس تلفنی مرا به سال۵۸ برد، از خودی‌ها و بی‌خودها، از به‌ ظاهر دوست، کینه توزان و دشمنان، ایران و ایرانی می‌داند که سینمای ایران محبوب‌تر از فردین، نه به خود دیده و نه خواهد دید. اما بی‌شمارند هنرمندان مشهور از دیروز، امروز و فردا… مثل ایرج قادری؛ ایرج قادری زمان ساخت فیلم «برزخی‌ها» صبحانه‌اش را جدا از فردین، سعیدراد و ناصرملک مطیعی میل می‎فرمودند!
ایرج قادری که یکی از افتخاراتش بازی در کنار فردین و در فیلم «کوچه مردها»ی سعید مطلبی بوده…
جالب اینکه به تازگی گفت‌وگوی ویدیویی از سعید مطلبی دیدم که از رونمایی فیلم کوچه مردها در اصفهان و حضور پرشکوه فردین دوستان سینمای ایران و اینکه اگر برای ایرج قادری پنج دقیقه دست زدند و برای فردین عزیز به اندازه تمام دست‌های جهان، دست زده شد.
خیلی از صاحب‌نامان سینمایی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی نان و ترقی‌شان در ازای فحاشی و ناسزاگویی به فردین عزیز بود! همان‌هایی که اکثرشان چلوکباب فردین را با یک کوبیده اضافه هم خورده بودند!
همان کسانی‎که بیست سال بعد صلاح را در این دیدند که مدافع فردین باشند؛ از رفاقت و مردی و مهربانی‌اش گفتند و اینکه چقدر در سینمای ایران جای فردین خالی‌ست!
پدرم می‎گفت در زمان مصدق تو خیابان فردوسی نبش خ فروغی، حمامی بود که یک عده از اراذل و اوباش شعار مرگ بر مصدق می‎گفتند. می‌گفت من به حمام رفتم و برگشتم، دیدم همان جماعت این بار از طرف دیگر خیابان، درود بر مصدق می‎گویند!
چندی پیش هم ویدیویی از حاج کاظم سینمای ایران دیدم که از مهران مدیری بسیار محترمانه انتقاد می‎کرد. اینکه چرا ناصر ملک‌مطیعی را به برنامه «دورهمی» دعوت و برای پخش آن ایستادگی نکردی…
فرمایش حاج کاظم بسیار متین و دلسوزانه بود. اما حاج کاظم‌ شما که در این بازار مکاره مقام و منصبی دارید، چرا در سال‌های گذشته مدافع و حامی این بزرگ مرد سینمای ایران «ناصر ملک مطیعی» نشدید؟!
جمله یاران چون خیال از پیش ما برخاستند / ما خیال یار خود را پیش خود بنشاندیم.
ناگهان چه زود، دیر می‎شود…

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *