جواد کراچی
دوران های مختلف زندگی را از منظر روانشناسی به سه دوره تقسیم می کنند.
دوران اول. از بدو تولد تا سنین بیست و بیست دو سه سالگی.
دوران دوم. از بیست و بیست دو سه سالگی تا چهل، چهل و پنج سالگی
دوران سوم. از چهل و چهل و پنج الی آخر.
و هر دوران هم می تواند با دوران قبل، تفاوت های ماهوی داشته باشند.
با این مقدمه از سه دوران کاملا متفاوت زندگی به عملکرد کارگردانی خواهم پرداخت که دوران اولیه زندگانی را در سرزمین مادری خودش سپری کرده و در دوران دوم زندگی بنا به هر دلیلی یار و دیار خود را ترک کرده و این روزها با عنکبوتش بر سر زبانهاست.
«عنکبوت، مورچه یا زنبور»
کارگردانها را میتوانیم به سه دسته تقسیم کنیم.
فلانی عنکوتی است. فلان فیلم را دیدم، فلانی مورچهایست. و روزی دیگر، فلانی زنبوریست.
حال این نوع تقسیم بندی که بیشتر به رویه زیستشناسان نزدیک است را مورد بازتعریفی متفاوت قرار میدهیم تا به اصل مطلب برسیم.
عنکبوت، تار میتند و در تارهایی که خودش تنیده به انتظار مینشیند تا حشرهای در تارها به دام بیفتد و سریعا او را غافلگیر کند و ببلعد.
مورچهها هم به اینطرف و آنطرف میدوند و خردهریزهها را جمع میکنند و به درون لانه میبرند و در طول زمستان و تابستان از آن تغذیه میکنند.
زنبورها به گونه ای دیگر عمل میکنند.
زنبورها روی گلهای متفاوت مینشینند و از اسانس گلها میمکند و آن را در درون خود به عسل تبدیل می کنند و حاصلشان شیرینی عسل است.
حال با این مقدمه چینیها به سراغ کارگردانی میروم که اقلیت معدودی از پارسیزبانان، فیلمهای او را دیده اند اما اکثر هموطنان از نیش او بیبهره نبوده اند.
اولین باری که نام او را شنیدم، با علی عباسی دوران شکوفایی سینمای ملی ایران، اشتباهی گرفتم تا اینکه عزیزی قلم به دست، مرا تصحیح کرد که مدیون او هستم.
زمانی که علی عباسی با فیلم مرز (Border) جایزه گرفت، کنجکاو این شدم که فیلم را ببینم.
بازیگرانی بسیار زشت و تهوع آور، تغییر شکل داده شده با موهای بلند و صورت بر آمده. با چشمهایی مشکوک و دندانهای کوتاه زرد کج، پوست خشن و ناخن های دست بلند و کثیف در مرز مابین دانمارک و سوئد مشغول به کار و انجام وظیفه بودند.
تینا، بازیگر زن فیلم با بو کشیدن مسافران از نوع مواد قاچاقی که به همراه داشتند، مطلع میشد.
این داستان به یقین ریشه در خاطرات و ترس و وحشت از عبور مرز و اعلام پناهندگی در کشور دانمارک دارد که اکنون میزبان هنرمند خلاق !!؟؟ کشورمان است.
در فیلم «مرز» حتی به دنیای عاشقانه و خصوصی مردی عبوس و زشت پرداخته میشود که شباهت زیادی به بازیگر مونث فیلم دارد و به او هم در جنگل تجاوز میکند و این نکات مهم در فیلم را باید دال بر مشکلات روحی و روانی سازنده این اثر بدانیم.
دنیای پر از ملال زندگی این ماموران گمرک در میان درختان جنگل و نزدیک شدن به حیوانات و یا اینکه دوست و همکار او برای مشغولیت خود با عکس و فیلمهای پورنوگرافی کودکان، زندگی ملال آور خود را سپری میکند.
اینها همه ملغمهایست از ترسناک بودن یا فانتزی یا جنایی و هیجانانگیز و یا درامی رئالیستی اجتماعی. که همه آنها بیانگر روح نامتعادل سازنده آن است و اما هیچکدام از این ژانرها و کلمات کلیدی چیزی در باره فیلم مرز نمیگویند. الّا آنکه سازنده این آثار موجود عجیبالخلقهای است که نیاز مبرم به روانشناس دارند.
و اما «عنکبوت مقدس» علی عباسی گامی است برای نزدیک شدن و شک را به یقین مبدل کردن.
موضوع سعید حنایی و داستانهایی که حول و حوش آن در رسانه ها مطرح می شود. و این عنکبوتی که اکنون عنکبوت وار به دنبال موضوعاتی است تا مشکلات روحی و روانی دوران دوم زندگی خود در غربت را با بازیگری زهرا امیر ابراهیمی پی ریزی کند تا با معرفی سرنوشت غم انگیز «زر» و هیات ژوری جشنواره که از قضا(!!؟؟) اصغر فرهادی هم جزو آنان است از اروپاییان جایزه ای دریافت کند. اما هیهات از بی خبری این طرف کُلَه کج نهاده گان.
رسانه های انگلیسی زبان و آلمانی زبان را نگاهی انداختم و بی شک و تردید می توانم بنویسم که غربی ها با دیدی روانکاوانه علی عباسی و شخصیت او را یافته اند و اهداف سیاسی خودشان را می جویند.
جایزه ها، جایزه هایی به نادانی و گمراهی افراد است.
چرا فیلم های خودشان ملغمه از ژانرهای متفاوت نیست و یا مگر در کشورهای اروپایی تجاوز والدین به فرزندان و قتل به صورت سیستماتیک و مداوم به وقوع نمیپیوندد؟
با طناب پوسیده جشنواره ها به چاه شهرت رفتن و نان گمراهی را خوردن نه اینکه افتخار است بلکه در ذهن و تاریخ ما ایرانیان بصورت لکه ننگی ثبت خواهد شد.
بدون دیدگاه