جبار آذین
بیگانهها برای به زانو در آوردن ایران و ایرانیان، از تمام حربههای نظامی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی و اطلاعاتی و…بهره برده و میبرند و این نوع مبارزات آنها در حوزههای فرهنگ و تبلیغات،بیشتر و قویتر و سازماندهیتر و موفق بوده است. از طریق تولیدات عریان ضد ایرانی سینمایی، تلویزیونی و ماهوارهای گرفته تا سرازیر کردن انواع البسه، وسایل آرایشی و انواع دخانیات و مشروبات و مواد مخدر و ساختن داعشها و… با این همه، اوضاع اجتماعی کشور نشان میدهد که در نفوذ و رسوخ از راههای فرهنگ و هنر موفقتر بودهاند. درست از مسیرهایی که نقطه ضعف ما بوده و هست و در طول چهار دهه اخیر از آن غافل بوده و نتوانستهایم در جامعه به کار فرهنگی پرداخته و از داشتههایمان حراست و از نظر فرهنگی کشور را بیمه کنیم.
بیگانه ها و دشمنان، هرچه گام به گام برای تخریب فرهنگ و مناسبات اجتماعی ما جلو آمدهاند، ما چند گام، چند گام به عقب بازگشته و حتی از نادانی و ناتوانی متوقف شده و هر زمانی هم، کسی خواسته کاری انجام دهد، بیراه رفته و دانسته و نادانسته به ورود و نفوذ یانکیها کمک کرده است.
آنها صدها کتاب و دهها فیلم و سریال با صرف میلیونها دلار در جهت تخریب دستاوردهای ملی و میهنی ما و ارائه چهرهای نادرست از ایران و ایرانی در دنیا ترسیم و تصویر کردهاند.
آن وقت ما در قبال اقدامهای آنها چه کردهایم؟! آیا کوشیدهایم که سیمای واقعی حال و احوال مملکت و مردم را در آثار هنری و فرهنگی خود به نمایش گذاریم؟
آیا در این مدت فیلمها و نمایشها و سریالهایی با شناسنامه و هویت ملی و ایرانی خود تولید کردهایم؟
متاسفانه نه مسئولان به این مهم پرداختند و نه هنرمندان کشور و آن عده هم که در این ارتباط چند فیلم غیر متعارف ساختند، اگر در داخل مورد تحسین برخی مسئولان قرار گرفتند، به دلیل سطحینگریها و شعارهای آنها بوده است و چنانچه در خارج نظرها را جلب کردهاند به علت نمایش تلخیها و سیاهیها و جدال پیروز مدرنیته با سنت بوده است.
ما در قبال فیلمهای هالیوودی تحریفی ازایران و تاریخ این کشور، حتی یک اثر قَدَر خردمندانه و هنرمندانه ملی نساختهایم.
در بخش سینمای بدنه، قادر نبودیم مانند سینمای سرگرمکننده و تجاری بالیوود، حتی یک آمیتاپاچان بسازیم، همانگونه که در ساختن قهرمان شبه رامبویی به جایی نرسیدیم و آمیتا پاچانهای ما آمیتاچاخانهای سینما شدند و… این رخداد تلخ و سیاه را در عرصه قابل تاُمل فرهنگ از منظر پیروزی بیگانهها و شکست خودیها درجنگ روایتها، درحدظرفیت این یادداشت، بررسی میکنیم.
از میان تمام حربههای یورش فرهنگی به دو نمونه شاخص بسنده کرده و خواندن حدیث مفصل از این مجمل را به خردمندان واگذار میکنیم.
نخست: کاراکترسازی؛ بیگانهها با شناسایی افراد با استعداد در زمینههای مختلف و پوشش مالی و معنوی آنها، این اشخاص را آنگونه که میخواهند برای فردای بهرهبری از آنها پرورش میدهند. دامنه گزینش و حمایت این افراد به آمریکا و اروپا محدود نیست و سراسر جهان را در بر میگیرد.
آنها همزمان با آموزش این انتخاب شدهها، آنها را در معرض دید رسانهها قرار میدهند و آرام آرام وارد عرصههای مختلف جامعه و سیاست و فرهنگ و هنر و اقتصاد میکنند.این گونه میشود که یکباره دهها تن از آنها را در برنامههای ماهوارهای و تلویزیونها و پشت دوربین هالیودیها در قالب قهرمانان جنگهای نرم و گرم میبینیم که سیاستمدارانه هوشمندانه، هنرمندانه و کارشناسانه دیکتههای پرورش دهندگان خود در خصوص ملتها و کشورها و از جمله ارائه نگاهها و تحلیلهایشان در باره ایران اجرا میکنند.
درست برخلاف سیاستهای ما در ایران که راهها را روی انسانهای مساعد و توانا و آیندهساز میبندیم و اگر با استعداد ویژهای روبرو شویم، چنان عرصه را بر او تنگ میکنیم که چنانچه اهل هنر و قلم است برای همیشه این دنیا را ببوسد و برای زنده ماندن، به کاری دیگر مشغول شود و فراوان هستند اینگونه افراد در جامعه و در میان اهالی هنر و قلم که در انزوا، عزلت و نداری زندگی میکنند.
مورد دوم شکست ما و پیروزی بیگانهها،سیاست روایتسازی زیرکانه و عالمانه آنها و تفاوت آن با روایت سازیهای شعاری و جنجالی و سطحی ماست.
ما برای نشان دادن موضوع و مسئله و رویداد و یا شخصیتی
در قالبهای مختلف و به عنوان نمونه در فیلمها و سریالهای خود،به بدترین شکل ممکن عمل میکنیم، اگر قرار باشد منفی بودن فرد یا جریانی را در آثار هنری روایت کنیم،از همان آغاز تا پایان روی منفیها تمرکز و زوم میکنیم و زور میزنیم تا به هر شکل و شیوهای بگوییم بد هستند، باز هم به عنوان نمونه چنانچه قرار است،بدیهایی را درباره بیگانهها و دشمنان مانند آمریکا و اسرائیل و داعش مطرح کنیم،طرح این بدیها بسیار بد و تلخ،یک جانبه و شعاری بوده و مخاطب از نام، مضمون، محتوا و صحنههای اول، میفهمد که قرار است، آنها به عریانترین شکل درهم کوبیده و در دنیای فیلم و سینما و سریال و تلویزیون نابود شوند.
این روش غلط را در برنامههای مختلف رادیو و تلویزیون نیز اجرا میکنیم و از دقایق نخست شروع میکنیم به بد و بیراه گفتن،ناله و نفرین کردن و فرهنگسازی را از یاد میبریم.در حالی که بیگانهها چنین نمیکنند و با هوشیاری و ظرافت با پنبه سر میبرند.
نگاه کنید به برنامهها، فیلمها و سریالهای خوش ترکیب و بد محتوای آنها که چقدر دقیق و هنرمندانه حرفهای خود را بدون دادن شعار و جنجال مطرح کرده و در کار خود موفق میشوند، باز هم درست برعکس ما که مخاطب را از آثار هنری فراری میدهیم.
اگر بنا باشد باز هم به عنوان نمونه،برنامههایی درباره رژیم پهلوی و سلطنتطلبی در ایران ساخته شود سرتاسر آن فحش و هجمه خواهد بود، اما آنها چنین نمیکنند و سعی میکنند از آن چهرهای زیبا و مطلوب ارائه کنند و ما فقط روی سیاه آن را نشان میدهیم و بدیهی است مخاطبان به ویژه نسلهای نوجوان و جوان، جذب آن نوع برنامهها و سیاستها شوند و نتیجه آن را هم در حال و روز امروز مردم و کشور میبینیم.
در واقع ما بلد نیستیم شخصیت و روایتسازی کنیم و آنها این کارها را خوب بلد هستند و خوب هم اجرا میکنند.
از همینرو بیگانهها پیوسته،
موفق و ما اغلب ناموفق هستیم و راز و رمز شکست فرهنگی و هنری و اجتماعی ما و پیروزی آنها در همین نکات مهم که نقاط عطف در مبارزات و تعاملات فرهنگی محسوب میشوند،است.
متاسفانه ما و مسئولان کشور هنوز هم نمیخواهیم بیاموزیم!؟

بدون دیدگاه