کاظم سادات اشکوری میگوید: نکته مهم درباره حاجیفیروز این است که ما در روستاها و شهرهای کوچک حاجیفیروزی نداریم و یا نمیبینیم و شاید سابقه دو سه قرنی داشته باشد.
این پژوهشگر فرهنگ عامه در پی بخشنامه معاونت امور اجتماعی و فرهنگی شهرداری تهران مبنی بر پرهیز از استفاده از حاجیفیروز با صورت سیاه در کارناوالهای نوروزی به دلیل جلوگیری از سوءبرداشتهای نژادپرستانه در گفتوگو با ایسنا درباره سابقه تاریخی حضور حاجیفیروز در افسانهها و داستانها اظهار کرد: تا جایی که من میدانم ما دو نوع پیکهای نوروزی یا گروهها و دستههایی که به پیشواز نوروز میروند، داریم. یک نوع آن سابقه تاریخی دارد، یعنی در متنهای کهن از آنها یاد شده است اما برخی هم چنین چیزی دربارهشان نیست و سابقه تاریخی ندارند، یکی از اینها حاجیفیروز است. ما در متنهای کهن «آتشافروز» داریم که یک مراسم نوروزی است و اتفاقا برخی از کسانی که در مراسم آتشافروزی شرکت میکنند، چهرهشان را سیاه میکنند اما من این را به حساب نژادپرستی نمیگذارم. این سیاهی نوعی گریم و تغییر چهره دادن است زیرا این پیکهای نوروزی جنبه نمایشی دارند. برخی عقیده دارند حاجیفیروز از شخصیتهای «آتشافروز» تقلید کرده است.
او همچنین گفت: ما میر نوروزی داشتیم؛ شخصی عامی در نزدیکیهای نوروز میر یا پادشاه میشود و افراد دیگر خدمه او هستند، این میر چند روز مرتب دستور و امر صادر میکند و خدمه اوامر او را اجرا میکنند؛ مثلا اگر بگوید فلان شخص را بیاورید و شلاق بزنید، باید این کار را بکنند. حافظ هم در یکی از غزلهایش به این موضوع اشاره کرده، در آنجایی که میگوید «که بیش از پنج روزی نیست حکم میر نوروزی». میخواهم بگویم این میر نورزی و یا آتشافروز در افسانهها و داستانها سابقه داشته اما درباره حاجیفیروز من تا جایی که دیده و خواندهام، مصداقی ندیدهام و آنچه گفته شده بیشتر جنبه روایتی دارد که چندان مستند نیست.
اشکوری افزود: البته برخی میگویند افراد سیاهپوستی به عنوان غلام افراد ثروتمند و غنی بودند و در خانه آنها زندگی میکردند، آنها در چهارشنبهسوری این نقش را داشتند که آتش روشن کنند و ترانههایی را میخواندند. البته روایتهای حاجیفیروز را چندان تأیید نمیکنم. درباره مراسمهای نوروزی در شمال ما چند نوع مراسم داریم. یکی از آنها «عروس گُلِی» است که در اشکور ما میگویند «پیربابو» یا نوروزخوانی را داریم که من نخستین کسی بودم که مقالهاش را در سال ۱۳۵۴ در مجله «هنر و مردم» نوشتم؛ در این نوروزخوانی بیش از دو نفر شعرهایی میخوانند و مژده رسیدن بهار را میدهند.
او در ادامه خاطرنشان کرد: مراسمهایی که ما در روستاهای دوردست و یا شهرهای کوچک میبینیم بیشتر سابقه تاریخی دارند زیرا روستاها آداب و مراسمها را بیشتر حفظ کردهاند تا شهرها. نکته مهمی که درباره حاجیفیروز وجود دارد این است که ما در روستاها و شهرهای کوچک حاجیفیروز نداریم و یا نمیبینیم، حاجیفیروز مخصوص شهرهای بزرگ است و در هیچ روستای کوهستانی و جنگلی و کویری حاجیفیروزی در کار نیست و بهنظر یک چیز اضافهشده است و سابقه تاریخی آنچنانی ندارد.
او با تأکید بر اینکه نمیتوان تاریخ دقیقی برای ورود حاجیفیروز در مراسمهای نوروزی تعیین کرد، گفت: آنچه درباره نوروز به آن استناد میکنیم به خاطر آن چند سطر شعری است که فردوسی گفته و عید نوروز را به جمشید جم منسوب کرده است «من این روز را روز نو خواندم»، غیر از آن حتی برای دیگر مراسمهای نوروزی هم تاریخ مشخصی نمیتوانیم انتخاب کنیم مخصوصا درباره حاجیفیروز. آنچه درباره حاجیفیروز گفته میشود آنچنان مستند نیست که ببینیم از چه تاریخی شروع شده و یا از کجا آمده است و آنچه درباره حاجیفیروز میگویند مانند این است که میخواهند ریشهیابیاش کنند. مثلا زمانی که میگوییم میر نوروزی بلافاصله استناد میکنیم به شعری از حافظ که در قرن هشتم بوده یعنی در قرن هشتم و در زمان حافظ هم این رسم وجود داشته اما در متنهای کهن ندیدهام که به حاجیفیروز اشاره کنند تا ما بدانیم حاجیفیروزی در کار بوده است.
او تأکید کرد: سیاهی صورت حاجیفیروز یا همان تغییر چهره را نباید زیاد جدی بگیریم، آنطور باشد ما سیاهبازی هم داشتیم که از مراسمهای دوره قاجاریه است و جنبه تئاتری داشته و چهره را سیاه میکردند، اینها به سیاهپوستان ارتباطی ندارد بلکه نوعی تغییر چهره دادن و گریم کردن است، حاجیفیروز هم شاید از همینها بیرون آمده باشد. البته همانطور که اشاره کردم شاید حاجیفیروز از شخصیتهای آتشافروز بوده یا از آنها تقلید کرده باشد؛ آتشافروزان گروهی بودند که سردسته آنها با آتش بازی میکرده و افراد دیگر ترانهها و شعرهایی میخواندند، چهره سیاه میکردند و لباس قرمز میپوشیدند که این قرمزی لباس هم به آتش برمیگردد؛ زمانی که از روی آتش چهارشنبهسوری میپرند، میگویند «سرخی تو از من زردی من از تو» که سرخی را به آتش نسبت میدهند و از طرف دیگر آتش در ایران نقش خاصی داشته، نقش زدودن و پاکی. البته این باور در اندیشه اسلام هم وجود داشته و شاید به همین دلیل میگویند مثلا در آتش جهنم میسوزانند، این آتش گناهان را پاک میکند. در واقع آتش نقش زدودن و حالت تقدس داشته و سرخی هم منسوب به آتش بوده است.
او همچنین درباره نسبت دادن «حاجی فیروز به اسطوره ایزد شهیدشونده و زنده شدن دوباره او» هم گفت: من هم شنیدهام. گمان میکنم مهرداد بهار هم در یکجا به آن اشاره کرده اما هیچکدام به حاجیفیروز برنمیگردد. اینها میتواند به آن آتشافروزان برگردد یا دیگر مراسمهای نوروزی و باقی قضایا. اما حاجیفیروز یعنی شخصی با این ویژگیها، صورت سیاه و لباس قرمز، فقط در شهرها هست و در روستاها نمیبینیم (من بیشتر عمرم را نه تنها در روستا گذراندهام بلکه در بسیاری از روستاها تحقیق کردهام). در روستاها حاجیفیروز نداریم و او برای شهرها و شهرهای بزرگ است و بهنظر من شاید سابقه دو سه قرنی داشته باشد و به اندازه میر نورزی یا آتشافروز و دیگر مراسمهای نوروزی قدمت ندارد.
بدون دیدگاه