جمشید پوراحمد
انگیزه نگارش این یادداشت، بعد از دیدن یک ویدیو کاملا تبلیغاتی و بسیار ضعیف، ناتوان و ناامیدکننده بود که باز‌یگر این نمایش ضد معرفتی و انسانی خانمی‌ست از بازیگران مختصر و کوتاه تلویزیون که دقیقا از پلانهای آنجلا جولی و فعالیت‌های انسانی‌اش در کشورهای فقیر جهان کپی برداری کرده!
این بازیگر وطنی، اما نکته‌ای اساسی را فراموش کرده و آن نکته این است که خانم آنجلا جولی برای کمک به نیازمندان، از جیب خود می‌بخشید و می‌بخشد، نه به نام و به کام خیریه‌های ریز و درشت!!
بماند…
این سومین یادداشتی است که بنده می‌نویسم و‌ می‌خواهم که باز با صدای بلند فریاد بزنم، ای حضرات؛
لطفاً دست از سر انسان‌های شریف و از هر نظر محروم و مظلوم سیستان و بلوچستان بردارید.
از افتخارات حرفه‌ای من است که به مدت دوسال در میان مردم شریف این خطه شریف از میهن‌مان بودم و با جسم و جان از نزدیک با رنج سیستان و بلوچستان آشنا هستم.

***
منطقه نوبندیان نزدیک چابهار است و فرمانداری، بخشداری و دهیاری‌ هم دارد!
زندگی سخت برای کودک پنج ساله‌ای که به دوش کشیدن و بزرگ کردن خواهر دوساله‌اش جزو وظایف روزانه‌ او بود و پابرهنه و بدون لباس و غذا بودنش ،هم امری کاملا عادی است.
باورش سخت است اما شما باور کنید طی پنج سال زندگی، این دخترک تنها با بارش باران، آب تن کودکانه‌اش را لمس می‌کرد. لب پائین دخترک زخم و آن زخم تبدیل به عفونت شده بود؛ مگس‌ها لحظه‌ای از زخم روی لب دخترک جدا نمی‌شدند!
مادر این دخترک را توسط دهیار پیدا کردم؛ خواستم دخترک را به بیمارستان چابهار برسانم اما مادرش گفت که چون پدرش در پاکستان است، او اجازه ندارد تحت هیچ شرایطی خود و دخترش از این کپر و روستا دور شوند…
من یک هفته، هر روز و روزی چندین بار با پیاز سراغ دخترک رفتم و با آب تازه پیاز، زخمش را شستم که باعث التیام زخم لب کودک شد. نه آن دخترک بلکه بسیاری از کودکان دیگر آن روستای دورافتاده، زخم‌های‌شان، با آب پیاز بهبود یافت.

***
یکی از هنرمندان صاحب نام، بنده را به یکی از خیریه‌های اصفهان دعوت کرد؛ (اشاره کنم که نسبت به اکثر خیریه و خیرین فوبیا دارم!)
ساختمان خیریه، دفتری بسیار شیک در بهترین نقطه اصفهان، تشکیل شده بود از مدیرعامل، خانم دکتر مدیر اجرایی، مشاورین و منشی و خدمات خیریه مذکور!
در همان جلسه‌ای که دعوت بودم، به بنده مبلغی چشمگیری پیشنهاد شد تا از داشته‌هایم در مدت زمان حضور در سیستان و بلوچستان، از تصاویر بکر و دلخراشی که از این استان به شدت محروم گرفته‌ بودم یک فیلم کوتاه تبلیغی برای خیریه مذکور بسازم!
در همان جلسه و در حضور همان دوست هنرمند و مدیران خیریه، سئوال کردم هزینه اجاره موسسه و حقوق و… چه میزان است؟!
…و گفتم اگر ریگی به کفش مبارک‌تان نیست، با همین مبلغ تعدادی سرپناه دوازده متری بسازید تا بدون حضور دوربین، حماسه ساخته باشید!
در طول دوسال حضورم در سیستان و بلوچستان بیشتر از بیست مدرسه را دیدم که ساخته و بعد ویران شده بود؛ مدارسی که به دست همین خیرین تاجر، ساخته و سپس رها شده بودند!
یک مدرسه با صرف صد میلیون تومان هزینه ساخته می‌شد و در مقابل برای خیرین خیلی عزیز، تا بی‌نهایت سودآور!
باید به امید آن روزی بود که پای هیج خیر تاجری به سیستان و بلوچستان نرسد!
اما در همین آشفته بازاری که هر کسی برای شهادت کارهای خیریه‌اش با لشکری از دوربین عکاسی و فیلمبرداری به دست، عازم استان‌های محروم مانده می‌شوند و از خودشان فیلم‌های تبلیغاتی می‌گیرند، باز جای امیدواری‌ست که سرزمین‌مان هنوز مردانی چون رسول خادم و علی دایی دارد که بی‌ادعا و بی‌سروصدا به یاری هموطنان خود می‌شتابند.
نام این عزیزان، در قلب سیستان و بلوچستان ماندگار شده است.

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *