یادداشت محسن شایانفر برای فیلم «قدغن» و حضور جواد یساری پس از سالها
سلام و درود به تهیه کننده خوب و با مرام فیلم قدغن . خدا را شاکرم اگر چه از خیلی از فضائل اخلاقی بی بهره مانده ام ، اما ویژگی خاصی در خود سراغ دارم که هر حرکت مثبتی را پیرامون خود از کسی میبینم بی هیچ ملاحظه ای بمنظور تشویق و ترغیب ان رفتار با بیان بلند اعلام میدارم و هرگز واهمه ای نسبت قضاوت خلق خدا ندارم.
طبق معمول با یه دعوتنامه توسط تهیه کننده فیلم قدغن، جناب فرحبخش بمنظور اکران خصوصی دعوت بودم و به ذوق دیدار یاران و سپس تماشای فیلم رهسپار سینما آزادی شدم .
در میان شور و حال مخاطبان و فلاش دوربینهای متفاوت، چهره خسته و راز آلود جواد یساری بیش از هر نکته ای نظرم را بخود جلب نمود و آنگاه که به داخل سالن رفتیم و با سایر تماشاگران در جای خود نشستیم ، یک نکته بیشتر نظرم را جلب کرد و آن اینکه هرکس از کنار جناب یساری عبور میکرد بسیار اصرار داشتند چنانچه ایشان را حتی ۳۰ سال پیش گذرا در جایی دیده اند، به وی بقبولانند که من همون فرد هستم و بنده خدا با تکان دادن سر بنشان تایید و شناخت او لبخندی میزد…
با شروع فیلم سکانس جانانه خواندن یساری اشک ام را جاری کرد. ابتدا لعنت برکسانی فرستادم که او را از خواندن طی سالیان سال بازداشتند و سپس فاتحه ای برای آمرزش پدر حاج حسین که با هرنیت و انگیزه ای این ثواب را انجام داده و با حضور او در این فیلم، جلوه های امید به زندگی را در او کاشته بود… پس از تماشا برگشتم .
موقع برگشت دیدم داخل ماشین است ، بی اختیار بسوی او رفتم و گفتم دلم نمیاد بگم شما را از کجا میشناسم تا فشار به مغز خسته تان بیاورم …همینطور در لانگ شات میگویم بچه بودم و در بازار کار میکردم …همه روزه تیپ ورزشی اطو کرده و صورت مهربانت برای من موجی از امید بزرگ شدن را بوجود میآورد.. آخه اون کشتی گیر بود و مردمی و بسیار خاکی …
بدون دیدگاه