جبار آذین
در آستانه ورود به سال جدید در حال خود و خانهتکانی بودم که بعد از حدود یک ماه اوس محمود زنگ در خانه را به صدا درآورد و با یک تعارف گرم با اشتیاق داخل شد و من برای ساعتی دست از تمیزکاری کشیدم و با سینی چای کنار او نشستم و از حال و احوالش پرسیدم.
گفت برای ساخت و ساز به یکی از روستاهای اطراف رفته بود. هنوز نوشیدن چای را تمام نکرده بود که صحبت را شروع کرد و بیوقفه از حال و روز من و خانواده و سینما و اوضاع و احوال مملکت پرسید؛ حرفهای من به نیمه نرسیده بود که گفت: شنیدهام هنرمندان و سینماگران تصمیم گرفتهاند به مناسبت سال جدید کاری کنند کارستان.
با کنجکاوی به دهان او چشم دوخته بودم که ادامه داد؛ به ظاهر قرار است آنها در یک اقدام تاریخی و بزرگ و بیسابقه به عنوان یک تشکل بزرگ فرهنگی و هنری با حفظ استقلال در کنار مردم در آیین باشکوه ملی چهارشنبهسوری شرکت کنند.
من همچنان در سکوت به سخنان او گوش میکردم که ادامه داد: شنیدهام بناست که در این مراسم آنها هم از روی آتش بپرند و… گفتم: اینکه چیز عجیب و غریبی نیست. هنرمندان و سینماگران و اهالی هنر و ادب و قلم نیز مانند تمام مردم، امسال هم در این سنت زیبای ملی مشارکت میکنند و آیین چهارشنبه سوری را پاس میدارند.
گفت: بله اما حضور و شرکت آنها در این مراسم، دو ویژگی خاص و تازه دارد. با کنجکاوی پرسیدم، چه ویژگیهایی؟
گفت: یک، هیزم آتش آنها با دیگران فرق دارد. سینماگران میخواهند به جای چوب و بوته و این جور چیزها برای روشن و شعلهور کردن آتشهای چهارشنبهسوری هرچه فیلم بد و مبتذل را که توی این سالها تولید شده است به آتش بکشند و از روی آنها بپرند.
من با دهان باز حرفهایش را گوش میکردم و متعجب بودم که چرا این خبرها به گوش من نرسیده است.
او در ادامه گفت: قرار شده برای نخستین بار در چهار دهه اخیر تهیهکنندگان دست از تفرقه برداشته و به اتفاق دیگر سینماگران و هنرمندان در یک ردیف و پشت سر یکدیگر از روی هیزمها و فیلمهای در حال سوختن بپرند و شادی کنند.
درحالی که به صحبتهای او مشکوک شده بودم، گفتم: عجب!پس این ویژگی اول بود، دومین ویژگی کدام است؟
گفت: سینماگران تصمیم گرفتهاند، برای خنک شدن جگرهای سوختهشان توسط نامدیران سینما و هنر و بیکاریها و خانهنشینی و هتک حرمتهایشان به لطف نامسئولان(!) آنها را نیز به مراسم خود دعوت کنند و برای اثبات دروغها و وعدههای سرخرمن و ناکارآمدی آنها، مدیران و روُسای سینما و فرهنگ و هنر را از پایین، منظورم از ناحیه پاست، لخت کرده و مجبورشان کنند مانند سیاووش از میان آتش عبور کنند و…
اوس محمود با آب و تاب داشت به صحبتهایش ادامه میداد که کلامش را بریدم و گفتم: از این خبرها نیست، اینها شایعه ضدانقلاب و عوامل خارجی و مخالفان حیف و میلهای نامدیران و نامسئولان سینما و فرهنگ و هنر است، بیخود دلت را به این حرفها خوش و سرت را با این شایعات گرم نکن، چرا که نه سینماگران اهل این نوع کارها هستند و نه حامیان مالی و سیاسی نامدیران، اجازه چنین اتفاقی را میدهند.
اوس محمود که انگار یک سطل آب روی سرش ریخته باشند گفت: یعنی اینها شایعات است؟…
با قاطعیت گفتم: شک نکن، این جور ماجراها توی قصهها اتفاق میافتد و… این حرفها را دور بریز و به فکر خود و خانه تکانی باش و سینما و هنر و فرهنگ و کشورتکانی را از فکرت دور کن و امیدوار باش در سال جدید شاید با آمدن بهار اتفاقهای خوبی در کشور و فرهنگ و هنر و سینما بیفتد.
اوس محمود با لب و لوچه آویزان خداحافظی کرد و رفت.
من هم برای ادامه خانهتکانی به خانواده پیوستم…

بدون دیدگاه