المیرا ندائی
عباس کیارستمی، آرمیده در خانهی دوست، نامی که در سینمای ایران چون گوهری نادر و درخشان میدرخشد؛ فیلمسازی که با هر اثرش به تماشاگرانش قلبی از جنس هنر هدیه میداد.
او به زیباییهای سادهی زندگی اعتقاد داشت و این زیباییها را در قالب فیلمهایی که به دقت از جزئیات زندگی روزمره ساخته شده بودند، معرفی کرد.
کیارستمی از دل طبیعت، از کوچههای خاکی، از لحظههای بیخبر از زمان و مکان، سینما ساخت؛ سینمایی که نه در فریادهای پرهیاهو، بلکه در سکوتهای پرمفهوم، حرف میزد.
آثارش در کنار ظرافتهای بصری و روایتی، عمیقترین پیامهای انسانی را با کمترین کلمات و کمترین حرکات به تماشاگر منتقل میکردند.
کیارستمی نه فقط فیلمساز، بلکه شاعر بود؛ شاعری که زبان تصویر را از هرگونه کلیشه و تکرار رها ساخت و با نگاهی نو به سینما و هنر، در دل تاریخ ایران جایی ماندگار برای خود ساخت.
در دنیای سینما، عباس کیارستمی همچنان یک استثنا باقی خواهد ماند. فیلمسازی که نه برای پول، بلکه برای عشق به هنر میساخت و هر اثرش بهعنوان گنجینهای در تاریخ سینما جاودانه خواهد ماند.
هیچ فیلمسازی در ایران در حدی نیست که حتی در ظاهر نیز تلاش کند شبیه عباس کیارستمی باشد؛ چرا که کیارستمی نه تنها در فرم و محتوا، بلکه در نگاه و فلسفهاش یک استثنا بود که نمیتوان حتی تلاشی سطحی برای تقلید از او کرد.
عباس کیارستمی را میتوان به مثابه یک راز گشوده نشده در تاریخ سینما دانست؛ سینماگری که همچون یک شاعر، در دل کلمات و تصاویر معانی ژرفی نهفته داشت.
او به سینما جان بخشید، نه از طریق جلوههای بصری پر زرق و برق، بلکه با زبان ساده و بیکرانش، به گونهای که هر قاب از آثارش صفحهای از یک کتابِ بیانتها را میگشود. کیارستمی در هنر خود نه فقط روایتی از زندگی، بلکه نوعی فلسفه از بودن و زیستن ارائه میداد که در آن هر لحظه، به اندازهی یک عمر معنا مییافت.
او منحصر به فرد بود؛ نه به این معنا که فراتر از دیگران ایستاده باشد، بلکه به این معنا که تمام آنچه میساخت، حقیقتی غیر قابل تکرار و خاص در خود داشت. این فیلمساز بزرگ در دنیای پیچیدهی سینما، همچون نوری در دل تاریکی میدرخشید.
کیارستمی نه تنها در سینما، بلکه در دل تاریخ فرهنگی ایران، نامی است که هرگز قابل بازآفرینی نخواهد بود…
و این روزها چقدر جای او خالیست…
بدون دیدگاه