محمد قاسمزاده توجه به ادبیات اروپای مرکزی و ژاپن را اتفاقی نویدبخش در ادبیات ایران میداند و معتقد است نمایشگاه مجازی کتاب تهران تنها روزنه امید در حوزه کتاب در سال ۱۴۰۰ بوده است.
این داستاننویس در گفتوگو با ایسنا درباره وضعیت ادبیات و کتاب در سال ۱۴۰۰ اظهار کرد: واقعیت این است که در سال ۱۴۰۰ از بند حاکمیت اپیدمی خلاص نشدیم. اوضاع اقتصادی هم اوضاع خوبی نیست. تحریمها از یک طرف و کرونا از طرف دیگر به زندگی مردم خیلی فشار آورده که این فشار در همان اولین قدم به عرصه فرهنگ منتقل میشود، یعنی بلافاصله تأثیر این وقایع را در عرصه فرهنگ میبینید. مردم به محض اینکه دچار مشکل میشوند، اولین چیزی که کنار میگذارند، فرهنگ است. راستش به توده مردم حق میدهم، زیرا زمانی که درآمد کم باشد، شخص در وهله اول باید خانوادهاش را اداره کند، کسی با شکم گرسنه به سمت فرهنگ نمیآید. این موضوع خود به خود بازار کتاب را تحت شعاع قرار میدهد.
او با بیان اینکه بازار فرهنگ در سال ۱۳۹۹ به شدت آسیب دید، افزود: در سال ۱۴۰۰ اتفاق خاصی نیفتاده که از این بحران بیرون بیاییم، البته در نیمه دوم ۱۴۰۰ و با آرام شدن روند اوجگیری ویروس کرونا و خارج شدن زندگی اجتماعی مردم از حالت انجماد، مقداری وضع بهتر شد. دو نمایشگاه مجازی کتاب در این دو سال برگزار شد که نمایشگاه نخست بازتاب زیادی نداشت اما در نمایشگاه مجازی دوم متوجه بودم دارد تکانی به عرصه کتاب داده میشود و این جای امیدواری بود. میتوانم بگویم تنها روزنه امیدی که در سال گذشته در عرصه فرهنگ دیدم خارج شدن کتاب از حالت انجماد بعد از نمایشگاه مجازی کتاب تهران بود. اما هنوز به وضعیت قبل از کرونا برنگشتهایم. امیدوارم نمایشگاه بینالمللی کتاب که قرار است از ۲۱ اردیبهشتماه برگزار شود، تکانی به این عرصه بدهد، گرچه همواره منتقد و مخالف فروش کتاب در نمایشگاه بینالمللی چه به صورت مجازی و چه حضوری بودم زیرا معتقدم به چرخه کتاب ما آسیب میزند.
قاسمزاده درباره جریانهای ادبی و تحولات آنها نیز گفت: معتقدم اتفاقاتی دارد در ادبیات ما میافتد البته نه در حوزه خلق ادبی بلکه در فضای عمومی ادبیات. زمانی بود که خوانندگان ادبی و نویسندگانما به ادبیات امریکا چشم داشتند، نویسندگانی مانند همینگوی و فاکنر و دیگران مورد توجه آنها بودند، بعد توجه به ادبیات امریکای لاتین زیاد شد، البته در کنار ادبیات امریکا ادبیات فرانسه و انگلیس هم خوانندگان را جذب میکرد؛ اما الان دو عرصه دارد به این فضا اضافه میشود یکی ادبیات اروپای مرکزی است، کشورهایی مانند چک، مجارستان و لهستان و تا حدی اوکراین و دیگری ژاپن. آثار نویسندگان چه آنهایی که برنده جایزه نوبل شدهاند که خود شهرتی برای نویسندگان به همراه دارد مانند اولگا توکارچوک که کسی اسمش را هم در ایران نشنیده بود و سایر نویسندگان ادبیات ترجمه با استقبال روبهرو میشود. البته توجه به ادبیات چک پیشتر با میلان کوندرا شروع شده بود و بعدها به بهومیل هرابال و ایوان کلیما رسید، در کنار آن نویسندگان مجار مانند ماگدا سابو، دوبراوکا اوگرشیچ نویسنده یوگسلاو و آندری کورکف نویسنده اوکراینی در بازار کتاب ایران مطرح شدند و کارهایشان با استقبال روبهرو شد و ترجمه این آثار فضای جدیدی به وجود آورده است. یا پیشتر به ادبیات ژاپن خیلی اعتنایی نمیشد اما با ترجمه آثار موراکامی، به نویسندگان دیگر هم توجه شد که به نظرم برخی قویتر از موراکامی هستند؛ مثلا کوبو آبه یا اوسامو دا زای نویسندگان بسیار قدرتمندی هستند.
نویسنده «مردی که خواب میفروخت»، «توفان سال موش» و «گفتا من آن ترنجم» سپس بیان کرد: ترجمه آثار این نویسندگان، در حوزه ترجمه تنوع فرهنگی به وجود میآورد و ادبیات ما به این امر نیاز داشت تا رنگینکمانی درست شود. مطمئن هستم این رنگینکمان در نویسندگان ایرانی اثر میگذارد و آنها هم متوجه میشوند ادبیات فقط ادبیات امریکا نیست. کارهای نویسندگانی را که نام بردم در سال گذشته خواندم، نویسندگان قدرتمندی هستند و این نوید خوبی برای ادبیات ایران است.
قاسمزاده درباره خبرهای خوب و بد سال ۱۴۰۰ در حوزه ادبیات نیز گفت: انتشار بیشتر کتابها خبر خوب بود اما خبر بد این بود که ما چند نویسنده را از دست دادیم، آخرینش دکتر رضا براهنی بود، اما یعقوب یادعلی نویسندهای بود که داشت رشد میکرد و مرگش غمانگیز است.
بدون دیدگاه