مهدی سجادهچی
خیلی چیزها به تعبیری، آدم را دق میدهند. از صبح تا شب، از میان آنچه میبینیم و میشنویم میتوانیم فهرست بلندی از عوامل دق تهیه کنیم.
اما در میان این عوامل، تنزهطلبی یکی از کاریترین دقبخشهای فرهنگ ماست. موضوعی که در صورت صحت، منتقد را در مفهوم عام آن بیشتر از هر فرد دیگری تهدید میکند.
خیلیها تلاش کردهاند توضیح دهند که نقد تباهی فقط زمانی کاملا اخلاقیست که منتقد پاچههای شلوارش را بالا نداده باشد؛اما این تلاشها شاید ذاتا بیفایده باشند چرا که تنزهطلبی همانقدر که رقتانگیز و مشمئزکننده است، رمز و انگیزه حیات تنزهطلبان هم هست.
تنزهطلبیِ هزارساله که مدام میگوید ما خوبیم و دیگران بد هستند. ما درستکاریم و دیگران خیر. ما شریف هستیم و دیگران نیستند. ما میفهمیم و دیگران ناآگاهند. ما مینوی هستیم و دیگران اهریمنی. ما مقدسیم و دیگران نجس…
تنزهطلبان حتی نیازی به صراحت ندارند،چرا که بوی کدهای “فقط ما خوبیم” از شیوه نگارش ایشان بیرون میزند. و مخاطبی که قرنهاست به این نوع تعریف از جامعه عادت کرده، از آن به عنوان مسکّن رنجهایش بهره میبرد.
من نمیدانم که سرزمین ما کی و چگونه آباد و اصلاح میشود؛ اما مطمئنم تا جماعت تنزهطلب در حوزههای سیاست و فرهنگ و اقتصاد و هنر و… بلندترین صداها را داشته باشند، احتمال اینکه مردم صدای حقیقت را از «درون خودشان» بشنوند،کمتر و سواد آبادی کشورمان، از چشماندازی در دسترس، دور و دورتر میشود.
بدون دیدگاه