The Brutalist «سبکی در معماری که فلسفه ای عمیق از زیستن است.»
المیرا ندائی
Brutalism مفهوم به دورهای از معماری اطلاق میشود که در دهههای ۱۹۵۰ تا ۱۹۷۰ میلادی به اوج خود رسید و پس از آن نیز تاثیراتی در دهههای بعدی داشت.
این سبک به نوعی پاسخ به معماری مدرن اولیه و جریانهای سادهگرایانه بود و بیشتر در پروژههای دولتی، دانشگاهها و ساختمانهای عمومی مشاهده میشود.
در معماری بروتالیست، استفاده از بتن و مصالح صنعتی به صورت برجستهای نمایان است.
این سبک در واقع بر نمایش ساختار و فرمهای ساده و پرقدرت تأکید دارد و جزئیات تزئینی کمتر در آن مشاهده میشود. در این سبک، زیباییشناسی از طریق فیزیک ساختار و مواد خام نشان داده میشود تا یک حس اصالت و پویایی به نمایش گذاشته شود.
ویژگیهای اصلی معماری بروتالیست شامل:
-استفاده گسترده از بتن اکسپوز (بتن نمایان)
-فرمهای هندسی و زاویهدار
-فضای داخلی خالی و گسترده
-حجمهای سنگین و تودهای
-نداشتن جزئیات تزیینی، با تمرکز بر سادگی و عملگرایی
به طور کلی، این سبک معماری اغلب به عنوان جریانی متناقض شناخته میشود؛ از یک سو بسیاری آن را سنگین و سرد میدانند، و از سوی دیگر، برخی آن را نماد اصالت و بیانگر تحولی بزرگ در معماری قرن بیستم میبینند.
فیلم «بروتالیست» (The Brutalist) ساخته برادی کوربت Brady Corbet که در سال ۲۰۲۴ اکران شده است، یک درام هنری است که به معماری و جنبههای فرهنگی آن میپردازد.
این فیلم محصول مشترک بین المللی مجارستان، بریتانیا و امریکا تاکنون توانسته توجه زیادی را در جشنوارههای بینالمللی جلب کند.
این شاهکار هنری در هشتاد و یکمین جشنواره فیلم ونیز در یکم سپتامبر ۲۰۲۴ به نمایش درآمد، جاییکه کوربت جایزه شیر نقرهای بهترین کارگردانی را دریافت کرد.
در هشتاد و دومین مراسم سینمایی گلدن گلوب این فیلم نامزد ۶جایزه شد که در نهایت موفق به دریافت ۳ جایزه از جمله بهترین فیلم درام، بهترین کارگردانی و بهترین بازیگر نقش اول مرد برای آدرین برودی شد.
«بروتالیست» با نامزدی در ۱۰ رشته در اسکار۲۰۲۵ یکی از شانسهای اصلی درخشش در کسب جوایز اسکار شناخته میشود؛ جایی که آدرین برودی میتواند امیدوار به کسب دومین جایزه اسکار باشد تا نام خود را در تاریخ جوایز اسکار ماندگار کند.
«بروتالیست» The Brutalist
یک اثر درخشان پر از تضادهای جسورانه و حماسی است که در آن مردان جسور و دیدگاههای متعالی آنها نقش اصلی را ایفا میکنند. این فیلم که در طول چند دهه پس از جنگ جهانی دوم روایت میشود، فیلمی جدی، با شکوه بصری و سنگین است که بسیاری از ایدهها را در خود جای داده است؛ از جمله تنش بین هنر و تجارت. این فیلم عمدتاً بر یک مرد در یک مکان تمرکز دارد، اما نگرانیهای آن فراتر از این موضوع است و به مسائلی همچون آرمانشهر و بربریت، خواستهها، مرگ، مهاجرت، انطباق و وعدهها و خطرات مدرنیته میپردازد. بسیاری از فیلمها یک قطعه از واقعیت را ارائه میدهند؛ اما این فیلم، به وفاداری به زیباییشناسی معماری ای که نامش به آن اشاره دارد، یک تکه بزرگ از آن را ارائه میدهد.
فیلم بر اساس یک سری تناقضات واضح ساخته شده است، از جمله تناقضهایی که در شخصیت اصلی آن، László Tóth (با بازی تأثیرگذار ادرین برودی)، تجسم یافته است.
László Tóth یک معمار یهودی اهل مجارستان و بازمانده از هولوکاست است که به عنوان پناهنده به جزیره اِلیس میآید و به سرعت به فیلادلفیا نقل مکان میکند، جایی که در میان ارواح گذشته استعماری آمریکا پناهگاهی پیچیده پیدا میکند.
در آنجا László تجربه شور و شوق تبآلود آمریکا پس از جنگ را درمییابد، اما همچنین با شکستهای متعدد و فروپاشی روانی روبهرو میشود. او که تنها و افسرده است، بیخانمان و معتاد میشود.
جاهطلبی László، برای او موفقیتهای عظیمی به ارمغان میآورد. László مدام رنج میبرد زمین میخورد و دوباره برمیخیزد. و در نهایت مخاطب با شخصیتی همذات پنداری میکند که در بیشتر مواقع مقاومت میکند و به راحتی تن به شکست نمیدهد.
فیلم «بروتالیست» به کارگردانی برادی کوربت، درامی تاریخی است که در تلاش برای بازخوانی تاریخ و پردهبرداری از آن است.
برای László که بهعنوان فردی تهیدست به ایالات متحده میآید، تاریخ یک بیابان است. با توجه به ویرانیهایی که نازیها بر جامعه یهودیان اروپا به بار آوردند (تشکیل دولت و کشور اسرائیل به یک خط داستانی پیچیده تبدیل میشود)، به سختی میتوان جایی دیگر را برای او متصور شد؛ در آمریکا، حداقل خانوادهای دارد. هر چند که پس از ورود به فیلادلفیا، و ملاقات با پسرعمویش که اکنون کاتولیک شده است و همسر کاتولیک او کاملا در مییابد که نه تنها آنها بلکه اکثریت جامعهی آمریکا، علاقه چندانی به یهودیان ندارند.
مدتی پس از ورود László، پسر عمویش Attila او را در یک اتاق کوچک کنار نمایشگاه، شبیه به اتاق کارمندان استخدامی، جا میدهد و László شروع به طراحی مبلمانی جدید برای تجارت خانوادگی Attila میکند تا هم جایگزین قطعات سنگین شود و هم دربرگیرندهی سبکی مفهومی با تاکید بر مفاهیم استعمار و استثمار شود. اولین اثر او، یک صندلی الهام گرفته از سبک طراحی مجارستانی است با فریمی از فلز لولهای که شبیه چیزی است که طراح و معمار مجارستانی Marcel Breuer ممکن بود طراحی کند. سبکی از طراحی (شبیه به یک دوچرخه) که بدون شک مضامینی عمیق در دل نهفته دارد و تنها یک طراحی ساده نیست.
Audrey همسر Attila نسبت به طراحی László دچار نوعی شک و بیگانگی است و تردیدی عریان نسبت به طراحی او دارد که László به دنبال چیزی فرای یک حرفه در طراحی مبلمان است و طرح او که بیشتر شبیه یک سه چرخه است یک طراحی نمادین با مفاهیمی عمیق است.
کوربت که فیلمنامه را همراه بامونا فستولد نوشته است، به طور واضح نگرش László Tóth را توضیح نمیدهد.
همانطور که پیشتر به آن اشاره شد، او بسیاری از مفاهیم را در «بروتالیست» گنجانده و ایدهها و معانی را در خاطرات و اعترافات خصوصی میگنجاند، اما همچنین به تمهای بزرگتر خود اجازه میدهد که در اعمال و نگاههای سرد و بیرحمانه آشکار شوند. اگر Audrey هیچگاه به طور مستقیم نمیگوید چرا او را دوست ندارد، نیازی به گفتن ندارد. او خانواده است، بنابراین مودب است. László یک غریبه، بیگانه و یادآور میراث شوهرش است. وقتی Audrey به László نگاه میکند، گویی در حال بررسی موجودی عجیب و تا حدودی مشمئزکننده است. بلافاصله پس از اولین دیدارشان، میگوید که پزشکانی میشناسد که میتوانند بینیاش را که به نظر شکسته میآید، درمان کنند؛ او تقریباً از او میخواهد که هویتش را اصلاح کند. این یک صحنه سریع و برجسته در فیلم است که فوراً توجه شما را جلب میکند و به تدریج با نیروی سنجیده و مصرانهای گسترش مییابد.
کوربت میتواند زیرکانه عمل کند، اگرچه این معمولاً انتخاب او نیست، بلکه او در اینجا به دنبال عظمت است. او لحظات بزرگ، جسورانه و تصاویر متمایز با بار معنایی استعاری را دوست دارد که اغلب آنها را تا مرز فروپاشی پیش میبرد.
یکی از اولین تصاویر در «برُوتالیست» یک نمای وارونه از مجسمه آزادی است، زاویهای گیجکننده و آشفته که دیدگاه دقیق László را نشان میدهد هنگامی که از عمق تاریک کشتی که او را به آمریکا آورده است بیرون میآید. مجسمه قبلاً با معانی پیچیده و متناقضی بارگذاری شده است که László آنها را تجسم میکند و پیشدرآمدی از داستان بیثبات اوست. این همچنین نمادی از آرزوهای Corbet است.
این موضوع شامل نحوه ارائه فیلم نیز میشود. «بروتالیست» سه ساعت و ۲۰ دقیقه طول میکشد، بدون احتساب ۱۵ دقیقه وقفهای که بهطور معکوس روی صفحه نمایش شمارش میشود. (فیلم هرگز کسلکننده نمیشود، اما این وقفه خوشایند است؛ فیلمهای طولانیتر باید چنین وقفههایی داشته باشند!) آثاری از این دست که به آنها “roadshows” (نمایشی برای ارائه “روند کاری” یک کسب و کار به مخاطبان و سرمایه گذاران است.) گفته میشد، نشانهای از اهمیت یا حداقل مقیاس و دامنه فیلم بودند؛ در دهه ۱۹۵۰ ، زمانی که بخش زیادی از داستان “بروتالیست” در آن زمان میگذرد، “roadshows” به مخاطبان نشان میدادند که این فیلمها فقط در سینماها قابل تماشا هستند.
همانطور که کوربت در سرتاسر فیلم با زیبایی و کارگردانی برجسته دوربین انجام میدهد، نحوه ارائه “بروتالیست” نیز قصد او را بیان میکند: تصور میکنم او در حال اعلام این است که “بروتالیست” برای حواسپرتی ساخته نشده است.
همانطور که مدت زمان حضور László در فروشگاه مبلمان کوتاه و گذراست، ارتباطات او با Audrey نیز به آسانی بهعنوان مقدمهای برای رابطه پیچیدهترش با یک مشتری ثروتمند پیش میرود، فردی به نام هریسون لی وان بورن سینیور.Harrison Lee Van Buren Sr (با بازی گای پیرس- Guy Pearce). کوربت زمانی را به سایر روابط László اختصاص میدهد، بهویژه زمانی که همسرش، Erzsébet (با بازی قوی فیلیسیتی جونز -Felicity Jones)، و خواهرزادهاش، Zsófia بالاخره اجازه پیدا میکنند وارد ایالات متحده شوند. László همچنین اولین دوست واقعی خود را در آغاز ملاقات میکند، زمانی که با یک فرد بیگانه دیگر به نام گوردون در یک آشپزخانه سوپ آشنا میشود. با این حال، حتی پس از آنکه Erzsébet و Zsófia به خانه László میآیند، این روابط -و در نهایت خود فیلم- تحت تاثیر هریسون قرار میگیرد که با خشم و فریاد وارد داستان میشود و بلافاصله داستان «بروتالیست» را به شدت هیجانانگیزتر میکند.
او یک صنعتگر است -ثروت خود را در طول جنگ به دست آورده- با یک املاک وسیع، یک عمارت تاریک و دو فرزند بالغ و لوس، Harry وMaggie. آنها از László خواستهاند تا اتاق مطالعه پدرشان را به عنوان یک سورپرایز بازسازی کند. هریسون نتایج را رد میکند، اما زمانی که مجله Look داستانی ستایشآمیز در مورد اتاق مطالعه منتشر میکند («میلیونر در میان آثار مدرن خود»)، از László میخواهد تا یک مرکز بزرگ بسازد که جامعه اطراف بتواند در آنجا جمع شده، فکر کند و بیاموزد. «چیزی بیحد و مرز»، همانطور که هریسون، پرطمطراق توصیف میکند، «چیزی نو».
با تمجید مجله Look از هریسون به عنوان فردی “دوراندیش”، او به طور جدی قصد دارد نقش مرد مدرن را ایفا کند. Audrey ممکن است از مبلمان ساده و کمجزئیات László خوشش نیاید، که مانند لهجه، گرسنگی و غم عمیق او، او را از زندگی مرفه و میانهحال با Attila جدا میکند. اما László تجسم یک ایدهآل است که او حتی نمیتواند آن را درک کند، ایدهای که داستان به وضوح به آن اشاره میکند وقتی که او در اوایل به Attila میگوید مبلمان فروشگاهش “خیلی زیبا نیست.”
László صرفاً به قطعات انتقاد نمیکند یا قضاوتی سطحی نمیکند، بلکه در واقع یک حساسیت زیباییشناسی، فلسفه و جهانبینی را بیان میکند. Harrison نه تنها آن جهانبینی را درک نمیکند بلکه هیچگاه آن را به اشتراک نمیگذارد، اما چون یک سرمایهدار موفق است، میداند که László برای او به عنوان وسیلهای برای رسیدن به هدفش چقدر ارزش دارد. او به László پول میدهد، زمان او را خریداری میکند، او را میخرد.
کوربت در سراسر فیلم به طور آشکار و غیرمستقیم به ایدهها و تاریخ و زیرساختهای فکری فیلم اشاره میکند.
László در Bauhaus تحصیل کرده است، مدرسه هنر آلمانی که در آن فرم از عملکرد پیروی میکرد و هنرمندان و معمارانی مانند کاندینسکی، برویر، و مایس فان در روهه را جذب میکرد. در سال ۱۹۳۰، نازیها فشار آوردند تا این مدرسه تعطیل شود. بقیهاش تاریخ است، هرچند که همانطور که داستان لازلو از لحظهای که به ایالات متحده میرسد، آشکار میسازد -در سفری که او را از دنیای قدیم به دنیای جدید، از فاشیسم به سرمایهداری، از وحشتهای هولوکاست به آغوش خندان و همهجانبه قرن آمریکایی و همه چیزهایی که به همراه دارد، میبرد- این تاریخ احساس میشود که هنوز بسیار معاصر است.
ساخت فیلمی مانند «بروتالیست» نیازمند سطحی از اعتماد به نفس فوق بشری است که به راحتی میتواند با قدرتهای ماورایی دیگر همراه باشد. این فیلم در طول ۳۳ سال در صفحه نمایش کشیده میشود و زمان پخش آن بیش از سه ساعت و نیم است، شامل یک استراحت ۱۵ دقیقهای در نیمه فیلم.
این اولین فیلم در دهههاست که به طور کامل با دوربین ویستاویژن فیلمبرداری شده و در جشنواره فیلم ونیز، جایی که اولین نمایش خود را داشت، روی قطع هفتاد میلیمتری به نمایش درآمد.
این روش، احساس بزرگتری به رنگ و دقت بیشتری به محصول نهایی میدهد که کارگردان، رنگساز و تمام مهندسان در پی رسیدن به آن هستند. این دقیقترین بازنمایی از فیلم بهعنوان یک محصول نهایی است. در این روش، مخاطب تعریف بهتری از فضا دارد و جداسازی رنگ پیشزمینه و پسزمینه نیز بهتر است؛ تقریباً احساسی از تصویر ایجاد میشود که انگار از قاب بیرون زده است.
«بروتالیست» یک اثر بزرگ است در مورد یک مهاجر یهودی مجار دچار ترومای دیاسپوریک (این واژه ریشه در متون یهودی داشته و به ماجرای خروج یهودیان از بابل اشاره دارد. اما اخیراً معنایش بسط پیدا کرده است و به پراکندگی گروهی از مردم گفته میشود که دارای ریشه مشترکی هستند و از خانه خود رانده شده یا فرار کردهاند.)
پس از جنگ جهانی دوم از یک فیلمسازی که خود یهودی نیست، اما خود را با جزئیات سفر شخصیت اصلیاش از اروپای ویران شده به پنسیلوانیای پررونق آنقدر غرق میکند که شما به راحتی ممکن است در اینترنت جستجو کنید که آیا این یک وضعیت شبیه به Tár، فیلمِ درام روانشناختی به نویسندگی و کارگردانی ویلیام تاد فیلد (William Todd Field) که در ۲۰۲۲ منتشر شد. این فیلم زندگی و زوال یک رهبر ارکستر بهنام لیدیا تار (با نقشآفرینی کیت بلانشت را روایت میکند که به رفتار ناشایستی متهم شده است، یا اینکه آیا László شخصی واقعی بوده است (که نبوده است).
غیرممکن است که از شجاعت محض وجود «بروتالیست» تحت تاثیر قرار نگیرید، حتی اگر نتیجه نهایی فیلم به اندازه آرزوهایش نرسد. اگر تمام ویژگیهای فنی فیلم را کنار بگذارید، هنوز هم احساس میشود که این فیلم به خواست خود به وجود آمده تا تبدیل به نوعی سینما شود که دیگر ساخته نمیشود؛ یک حماسه بزرگ آمریکایی که به طور آشکار در تلاش است تا داستانی بزرگ با ایدههای بزرگ بگوید. و در مرکز آن آدرین برودی قرار دارد که در نقش László کاری انجام میدهد که بهتر از هر وقت دیگری است، یا شاید بهترین کاری است که تاکنون انجام داده، در نقش مردی که در سال ۱۹۴۷ به فیلادلفیا میرسد و در آستانه خانهی پسر عمویش Attila میگوید که فکر میکند همه چیز را از دست داده است.
آدرین برودی برای بازی در «پیانیست» The Pianist جایزه اسکار برد، فیلمی که شروع کار او بود، و با وجود کار کردن به طور مداوم از آن زمان (و تبدیل شدن به یکی از اعضای ثابت گروه وس اندرسن Wes Anderson، فیلمساز آمریکایی که فیلمهایش در تصویربرداری و شیوه ی روایی منحصر به فرد هستند)، هیچوقت به آن سطح از کار نرسید. اما او در «بروتالیست» شگفتانگیز است، به طوری که شما احساس میکنید او را برای اولین بار میبینید، با بدن باز و صورت دلنشین و ناراحتش که همیشه چیزی بیشتر از آنچه که شخصیتهایش میخواهند را نشان میدهد. ما به تدریج میفهمیم که László قبل از جنگ در بوداپست چقدر مهم بوده است، اما Brody تصاویری از معمار محترم سابق که او بود را نشان میدهد، در ارزیابی صریحش از مبلمانی که Attila در فروشگاهش میفروشد، در دقتی که در ساخت طراحیهای خود دارد، و در بیتوجهیاش به کسانی که ارزش کارش را درک نمیکنند. László عشق زندگیاش را از دست داده است — نه به مرگ، همانطور که او ابتدا فکر میکرد، بلکه به دلیل پیچیدگیهای بوروکراسی و ارادههای قانونی که باعث شده بودند همسرش در مرز اتریش گیر کند. او از آنچه که گذرانده دچار تروما شده و دیگر صحبت نمیکند. بدون او، او نیمهیک روح است، در انبارها زندگی میکند و ذغال میریزد و فقط زمانی که دوستش Gordon او را به یک باشگاه جاز میبرد یا وقتی که او و Attila مأموریتی برای بازسازی کتابخانه یک صنعتگر ثروتمند به نام Harrison میگیرند، زندگی به او برمیگردد؛ کاری که مسیر زندگی László را برای سالها تغییر میدهد.
Dr. Elmira Nedaie
بدون دیدگاه