در تازهترین نمایشگاه «بهرنگ صمدزادگان» با عنوان «بهاری که نیامد» مجموعه نقاشیهایی به نمایش گذاشته شده است که برف زمستان در تمام فصول نقاشیهای نقاش میبارد و انتظار بهاری نیست.
به گزارش ایرنا، نمایشگاه انفرادی بهرنگ صمدزادگان با عنوان بهسوی آرمانشهر؛ فصل دوم: بهاری که نیامد جمعه ۱۱ تیر در گالری محسن آغاز به کار کرد و تا چهارشنبه ۳۰ تیر ادامه دارد.
تازه ترین نمایشگاه صمدزادگان همچون اغلب آثار این هنرمند مجموعه نقاشی هایی هستند که هرچند هر اثر به صورت مستقل ارجاع هایی به درون خود دارد اما می توان آثار را در یک کل بزرگتر به یکدیگر وابسته دانست که در کنار یکدیگر آرمانشهر مورد تاکید نقاش عنوان نمایشگاه را شکل می دهد.
پس زمینه همه نقاشی ها با دانه های برف، زمستانی را نمایش می دهد که گویی در تمام فصول سال سایه انداخته است. تضاد میان دانه های سفید پیش زمینه نقاشی ها، با درختان سرسبز پس زمینه زمستانی نمادین را برای ما رقم می زند که گویی این سوز و سرما بر حضور خود در همه ایام پافشاری دارد.
عنوان نمایشگاه نیز اشاره به این زمستان همیشگی است که گویی جایش را به بهار نمی دهد.
مهمترین ویژگی این مجموعه نقاشی حضور متکثر نشانه های سمبولیک در تمامی نقاط نقاشی است که با وجود رعایت پرسپکتیو هیچ کدام برای مخاطب برجسته نمی شود و نقاش بر سرکشی مخاطبش بر تمام نقاط نقاشی تاکید دارد.
شهر عنصر مهم این مجموعه نقاشی ها است. مکانی پر از حادثه که دانه های برف انهدامی را بر روی بوم شکل داده است که به سختی از لابه لای اشیاء کاراکترهایی را می توان یافت که از حضور خود در یک رخداد خبر می دهند.
رخداد، حامل اضطرابی نهفته در این مجموعه نقاشی هاست که مخاطب را لحظه ای آرام نمیگذارد و هنر در این نمایشگاه، گریبان مخاطب را در رویارویی با آثار رها نمی کند.
عجین کردن روایت های اسطوره ای و معاصر در وضعیتی پر از حادثه، مرارت انسان و محیط را چنان تلخ می کند که گویی آغاز و پایان برای آن نمی توان متصور شد.
در بخشی از بیانیه این نمایشگاه آمده است: «… بهشت مکانی نبود که بتوان آن را کشف کرد. هیچ نقشهای برای راهنمایی انسان به آن وجود نداشت، هیچ ابزار مسیریابی که انسان را به کرانههای آن هدایت کند. در عوض وجود آن در بشر ذاتی بود: ایدهی ماورایی که شاید بتواند روزی اینجا و آنجا آن را خلق کند. آرمانشهر حتی به لحاظ لغوی در هیچ جا نیست. و اگر انسان میخواست سرزمین رویاهایش را بنا کند، تنها با دستان خودش میتوانست آن را بسازد.»
از کتاب شهر شیشهای نوشته پل استر نیز چنین نقل شده است: تصاویر ادعا دارند که نسخهای از حقیقت هستند. اما «حقیقت یکی است و نسخههای آن غیرحقیقت هستند». تصویر چگونه میتواند حقیقت تاریخ زیسته را که آمیزهای است از فرزانگی (حکمت) و جهل بازنمایی کند؟ همینطور است وقتی تصویری مجازی، نام آرمانشهر میگیرد و الگوی بشر میشود برای رسیدن به سرزمین آرمانی. در راه رسیدن به این آرمان مجازی ما چگونه به وجودی پاسخ میدهیم که آکنده از خاطرات است؟ چگونه به فاصله میان حال و گذشته میپردازیم؟ و چگونه از پس فقدانهایی برمیآییم که نتایج گریزناپذیر این فاصلهاند؟
صمدزادگان در بخش دیگر این بیانیه آورده است: من در پروژه دنباله دار «بهسوی آرمانشهر» تجربه شکست بشر در موقعیتهایی که خود ساخته و بدانها دل بسته را دنبال میکنم. از دلبستگی به امیدهای عاشقانه گرفته تا امید به تحول، امید به تغییرات سیاسی و اجتماعی، تا حتی امید بستن به هنر به عنوان بستر حقانیت و رهایی حقیقت.
کار با یک داستان آغاز میشود. داستانی خیالی یا واقعی. از آنجا به بعد نقاشی مجموعهای از تصمیمگیری و کنترل است. ذهن من بین خیال و واقعیت تاب میخورد. نقاشی در حالتی بین انتزاع و بازنمایی، بین واقعی و غیر واقعی، و میان برگرفتههای گوناگون ظهور میکند. نتیجه آشوبی است در وضعیتی بین دیدن و ندیدن، نقاشی کردن و نقاشی نکردن.
نمایشگاه بهسوی آرمانشهر؛ فصل دوم: بهاری تا چهارشنبه ۳۰ تیر در گالری محسن به نشانی تهران، ظفر، خیابان ناجی، خیابان فرزان، کوچه نوربخش، بلوار مینای شرقی، پلاک۴۲ میزبان علاقه مندان خواهد بود.
بدون دیدگاه