- یادداشت / جواد کراچی
فکر کنم سال هفتاد یا هفتاد و یک برای جشنواره کودکان در هواپیمایی به سوی اصفهان میرفتیم که برای اولین بار صدای دلنشیناش را شنیدم.
تمام دار و ندار سینمای ایران در یک هواپیما به سوی اصفهان میرفتیم . این گونه جابجاییهای دستهجمعی نتیجه نپختگی مسئولان تصمیم گیرنده است، چنانچه در حادثه سقوط هواپیمای خبرنگاران در تهران موید این دیالوگ مابین من و روانشاد کیارستمی هست.
کلمه هیچی را در مقالهای با همین نام و در زمان از دست دادن کیارستمی نوشتهام و در سایت بانیفیلم هم منتشر شده است.
اما آنچه که امروز مرا به ادامه نوشتن ترغیب کرد تا دست از دکوپاژ فیلمنامه «کجاست» بردارم. پیامهای دوستی بود که در اکثر فیلمهای روانشاد کیارستمی با او بوده.
از موضوع دور نشوم، چرا که کیارستمی نقطه مشترک دوستی من با استاد عزیز صدای کشورمان رضا دلپاک است.
چند نفر آلمانی را در اصفهان به من سپرده بودند تا مترجم آنها باشم!
من هم روز دوم یا سوم جشنواره آنها را رها کردم و با دوستانی که از کشور هندوستان به جشنواره آمده بودند پیوستم و لحظاتمان را با بحث و گفتوگو دنبال میکردیم تا اینکه مدیر نشریه سینمایی شهر کلکته که الان نامش را متاسفانه فراموش کردهام به من گفت، فکر میکنی میتوانم با آقای کیارستمی مصاحبهای در باره فیلم «خانه دوست کجاست» داشته باشم؟
فورا قول دادم که پیگیری میکنم.
با آقای کیارستمی صحبت کردم و او ما را به اتاقش در هتل شاه عباس كه محل اقامتمان بود دعوت كرد.
در آن مصاحبه من با کمال میل مترجم شده بودم. خوب به یاد میآورم که به آقای کیارستمی گفتم. شما باید زبان انگلیسیتان را خوب کنید تا خودتان بهتر مفهوم فکر و اندیشه خودتان را منتقل کنید.
مصاحبه که تمام شد به گفتوگوهای خصوصی مرسوم پرداختیم.
آنچه که در دل داشتم را بر زبان آوردم.
تمام سالهایی که در غربت بودهام، همیشه فکر میکردم آقای بیضایی یا تقوایی یا کیارستمی، نان و برنج و شیر و … خلاصه مایحتاج زندگیشان را در این صفهای طولانی که آن زمان مرسوم بود -یا بهتر است بنویسم صفهایی که بر مردم تحمیل کرده بودند- را چگونه تهیه میکنند و چقدر از وقتشان در این صفهای طولانی به هدر میرود.
به خود میگفتم ای کاش من بتوانم به ایران برگردم و به جای آنان بروم و در صف بایستم!
وقتی که این جملات را به کیارستمی گفتم در جوابم گفت: من به این احساس شما احترام میگذارم…
امروز ارزش این جملات را بیشتر درک میکنم تا آن زمان.
کیارستمی عزیزی بود که دومی نداشت. فیلمسازی بود که مولاناوار به خودش رسیده بود.
یادش گرامی و روحش شاد باد.
بدون دیدگاه