‎کتاب «بانوی زیبای من» ماجرای عشق و علاقه یک پسر جوان دانشجو به یک بانوی جاافتاده سینمایی است.
‎به گزارش ایرنا، کتاب «بانوی زیبای من» ماجرای عشق و علاقه یک پسر جوان دانشجو به یک بانوی جاافتاده سینمایی قبل از انقلاب است. پسر جوان از شهرستان آمده و دانشجو است و با دیدن آن خانم دل به او می‌بندد.
‎پدر و مادر پسر جوان در حادثه از بین رفتند و عمویش مسئول نگهداری او شد، اما زن عمو به دلیل اینکه می‌گفت این پسر جوان نامحرم است در خانه چادر سرش می‌کرد، پسر تا این اندازه زن ندیده بزرگ شد. پسر جوان، کنکور می‌دهد و در تهران قبول می‌شود. پسر در تهران کارهای هنری و دانشجویی انجام می‌دهد و با زن حدود ۴۰ ساله آشنا می‌شود. جایی زن احساس می‌کند که اتفاقی رخ می‌دهد و آنجا است که باید تکلیف را معین کند.
‎عنوان این کتاب از فیلمی با عنوان بانوی زیبای من My fair lady فیلمی به کارگردانی جرج کیوکر که نویسنده کتاب در دوران دانشجویی تماشا کرده، برداشته شده است.
‎در پشت جلد کتاب آمده است:
‎عشق وقتی می آید سن و سال نمی شناسد. اما سن و سال، عشق را می شناسد و می داند. اگر راز شیدایی برملا شود، سر به رسوایی زند. بانوی قصه عشق را می شناسد؛ دوستی را قدر می داند و در جوانی طولانی خود عاشق ها دیده و احساس ها تجربه کرده است.
‎جوان داستان حتی احساس خانواده داشتن را تجربه نکرده است. کودک بود که پدر و مادر از دست داد و در خانه عمو که همسرش را از چادر گلدارش می شناخت رشد کرد و حال در عنفوان جوانی و دانشجویی با زنی که بازیگری را تجربه کرده و از راه ایفای نقش های مختلف با عشق های گوناگون آشنا شده، رفاقتی شروع کرده است. و عشق آغاز می شود اما…
‎قسمتی از متن کتاب
‎من یک دانشجو هستم. کارگردانی سینما را در دانشگده سینما و تئاتر وابسته به دانشگاه هنر تحصیل می‌کنم. امروز عصر اتفاق جالبی برایم رخ داد. کتابی راجع به سینمای کمدی را از مژده دقیقی امانت گرفته بودم. مژده دقیقی در همان دانشکده تئاتر می‌خواند ولی به سینما هم علاقمند است. چند روز بود که او را در دانشکده نمی‌دیدم. به او تلفن کردم. معلوم شد که سرما خورده است و ترجیح می‌دهد که به دانشکده نیاید. قرار شد که عصر به دیدن او بروم و کتابش را به او برگردانم. سعی می‌کنم امانتدار خوبی باشم. در خانۀ مژده، پدر و مادر او مرا به گرمی پذیرفتند.
‎بعد از صرف چای و کیک اجازۀ مرخصی خواستم. مرا تادم درِ آپارتمان بدرقه کردند و من سوار ماشین شدم که به طرف آپارتمان سوئیت کوچک خودم حرکت کنم. کاپشنم را درآوردم و روی صندلی کنارم گذاشتم. ماشین را که روشن کردم، موبایلم زنگ زد. موبایل را از جیب کاپشنم درآوردم. مژده بود به خاطر اینکه یک کارت عذخواهی همراه کتاب برایش برده بودم، داشت تشکر می‌کرد. صحبت ما که تمام شد، موبایل را روی کنسول ماشین گذاشتم. هنوز دنده را عوض نکرده بودم که درِ عقب ماشین باز شد.
‎کتاب «بانوی زیبای من» نوشته مسعود فروتن در قطع رقعی، جلد شومیز، کاغذ تحریر، با ۹۲ صفحه، توسط انتشارات بدرقه جاویدان در زمستان سال ۱۴۰۳ منتشر شد.

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *