جبار آذین
تلفن که به صدا در آمد، قلم را کنار گذاشتم و گوشی را به دست گرفتم، اوس محمود بود.
هنوز چاق سلامتی نکرده بودیم که رگبار کلمات و جملات او به سیبل گوشم، باریدن گرفت.
او که معلوم نبود از چه چیز یا کسی شاکی است، با ناراحتی و در حد انفجار، چون یک شیر پیر میغرید. صبر کردم تا غرشهایش فروکش کند تا ببینم چه میگوید.
کمی که آرامتر شد، پرسیدم، چه شده؟ چرا اینقدر عصبانی هستی؟
اوس محمود درحالی که به سختی خود را کنترل میکرد، گفت: معلوم است توی این مملکت چه خبر است؟
پرسیدم: چطور؟ چی شده؟
گفت: اوضاع بدجوری قاراشمیش است، هر کس را میبینی درباره ایران و آمریکا و اسراییل صحبت میکند و نظر میدهد. انگار یکشبه همه کارشناس و متخصص امور سیاسی شدهاند.
گفتم: اینکه چیز غریبی نیست، این حق مردم است که درباره مسائل کشور صحبت و انتقاد و اعتراض و گله کرده و نگران اوضاع خود و مملکت باشند. اگر جز این بود جای تعجب داشت.
گفت: من هم نمیگویم بد است، اما جالب نیست، چون همه چیز درهم و برهم و قَروقاطی شده است.
گفتم: بیشتر توضیح بده.
گفت:اینقدر نظرها مختلف و ضد و نقیص است که آدم گیج میشود و میانه دوغ و دوشاب را به هم میزند. یکی به دلیل اوضاع بد زندگی و معیشتی خود و ناراستی نامسئولان و نامدیران، کلاً از امید دست کشیده و چشم به بیگانهها دوخته تا با حمله به ایران، انتقام او و مانند او را از مقامداران بگیرند و دیگری از حکومت دفاع میکند.
گفتم: او هم مانند بسیاری از مردم، ناراحت و زخم خورده بیعدالتیها و نادرستیهای نامدیران و نامسئولان و آزارها و ممنوعیتها و محدودیتها و ناحقیهای موجود است.
اشتباهها و بیراهها و کجرویها و حیف و میلهای مقامداران، باعث ناراحتیها و نارضایتی قشرهای مختلف از اهالی هنر و قلم گرفته تا کارگر و کشاورز و کارمند و دیگر زحمتکشان کشور شده است.
گفت: من خودم هم از این جماعت ناکارآمد ناراضی و عصبانی هستم، اما این وضعیت، نتیجه غلطهای آنها و ظلم به دیگران و در واقع یک مسئله داخلی است و باید میان ملت و نامسئولان حل و فصل شود،نه به وسیله دشمنان دوستنمای ایران و ایرانیان…
به اوس محمود گفتم: حق با شماست و ملت باید تفاوت دوست و دشمن را بداند و با هر کس در حد و جایگاهش برخورد کند.
ایران، امروز در آستانه و مرز زایمان قرار دارد، اما نکته اینکه، آنچه کشور آبستن آن است، جنین و نوزادی طبیعی نیست و نخواهد بود، چرا که این جنین حاصل همبستری و زیست مناسب نیست و نتیجه چندین هوسباز و ماحصل هوسبازی و ندانم کاری است.
از همینرو، چیزی که در بطن این مادر رنجور و زخمی شکل گرفته، موجودی عجیبالخلقه خواهد بود که با شمایل ایران و ایرانی همخوانی ندارد. افزون بر این زایمانش بسیار دردناک خواهد بود و به سزارین نیاز خواهد داشت.
اوس محمود گفت: میشود کمی واضحتر بگویید، راستش من متوجه نشدم.
گفتم: فرزندی که ایران در نهان
دارد، چندین ناپدری دارد که همسری و پدری نمیدانسته و از بین تاجران و سیاستمداران کارنابلد و خودیها و چیچی زادهها انتخاب شده و مقامدار شدهاند. مانند نامدیران و نامسئولان فرهنگ و هنر و سینما و اقتصاد و غیره.
زایمان این مادر و تولد این فرزند، به ماما احتیاج دارد، کسانی که باید او و احوالش را دریابند و دلسوز امروز و فردایش باشند و این ماماها باید ایرانی و وطنپرست باشند، نه بیگانه که زنده و مرده مادر و فرزند برایشان مهم نیست و تنها چیزی که خوشایند آنهاست،میراث آنها و میراث خواریست.
گفت: خدا پدرت را بیامرزد، من هم همین را میگویم و حساب و کتاب ما با نامسئولان داخلی است و نباید نارضایتی ما سبب شود تا برای تنبیه نااهلان و اصلاح امور دست به دامان خارجیها شویم و از چاله به چاه افتیم.
حرف او را تاُیید کرده و گفتم:
اختلافات ما داخلی و بین خانواده است و تن زخمی وطن تحمل تازیانههای یانکیها را ندارد. باید حرمت مادر را پاس داشت و آن را قربانی اهداف متجاوزان خارجی نکرد و ایران را به خارجیها نسپرد و یا در برابر آنها به زانو در نیامد.
اوس محمود که از کوره خشم و طغیان بدر آمده بود، گفت: بنابراین، نوزاد عجیبالخلقه و ناقص که نتیجه وجود ناهمسرها و ناپدرهاست، باید به دست خود ما ایرانیها متولد شود و مامایش ما باشیم.
به او گفتم: گرچه ممکن است این فرزند ناخواسته و ناقصالخلقه، مرده به دنیا بیاید،اما مادر زنده و از تجاوز خارجی و داخلی مصون خواهد ماند.
اوس محمود که اکنون خود را در قالب یک ماما تصور میکرد، آرام گرفت و با آرامش و تفکر از من خداحافظی کرد و هر دو، آستینهایمان را برای مامایی وطن و یاری ماماهای ایرانی بالا زدیم.

بدون دیدگاه